سه‌شنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۰ - ۱۵:۱۱
انداختن مخاطب به قلاب روایت

سمیه کاظمی حسنوند داستان‌نویس و منتقد ادبی در یادداشتی بر رمان «چپ‌دست‌ها» نوشته یونس عزیزی، این اثر را دارای یک پیرنگ منسجم و قوی توصیف کرد و نوشت: پیش رفتن مخاطب با اطلاعات پازلی نشان می‌دهد که «چپ‌دست‌ها» توانسته‌ است مخاطب خودش را به قلاب روایت بیندازد.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) در قم - سمیه کاظمی حسنوند: رمان «چپ‌دست‌ها» به روایت فردی بنام آصف می­‌پردازد که برای گذراندن دوره سربازی در زندان خدمت می‌کند. او درگیر نقشه یک قاچاقچی، برای جابه‌جایی مواد مخدر می‌شود و در این درگیری، حوادث دیگری برایش رخ می‌دهد. رمان با یک صحنه تکان‌دهنده شروع می‌شود و آن مواجهه مخاطب با یک موقعیت دلهره‌آور است. یکی از زندانی‌ها خودزنی کرده و حالا سربازها با برانکارد به سراغش می‌روند! مخاطب در این صحنه با مردی در زیر دوش مواجه می‌شود که نفسش را بند می‌آورد! دوش آب گرم، شتک خون روی کاشی‌ها، بوی زُهم خون و پیکر مردی که در خون خودش دراز کشیده است.
 
در ابتدای رمان آمده است:
«خون روی سرامیک­‌های کف حمام ماسیده؛ سیاه و لخته­‌لخته. انگار وقتی شاهرگش را زده، دستش مثل پنکه سقفی کار کرده باشد. کاشی­‌های حمام، ترک برداشته‌­اند؛ کوتاه و بلند. سوراخ شده­‌اند؛ سوراخ­‌های قرمز. ترک­‌های قرمز و باریک. روی هر شاخه­ بی‌­برگ گلوله­‌های سرخ آویزان است؛ گلوله­‌هایی مثل گیلاس!»
 
و در این بین، سربازی که از بوی خون و حمام و کاشی‌­ها و... بارها و بارها حالش دگرگون می­‌شود و به‌ زور روی پاهایش ایستاده‌ است. این شروع طوفانی مخاطب را میخ‌کوب می‌کند و می­‌خواهد بداند در ادامه رمان، چه اتفاقی می­‌افتد. نویسنده به خوبی در همین صفحات ابتدایی، توانسته است خواننده را با خودش همراه کند.
 
«چپ­‌دست‌­ها» یک رمان شخصیت محور است. در رمان‌­های شخصیت­‌محور، معمولا مخاطب، همراه با شخصیت اصلی جلو می‌­رود و به نوعی به یک درک کلی از موقعیت می‌­رسد. گویی خواننده در جلد کاراکتر فرو می‌­رود و خودش تمام وقایع را تجربه می‌­کند. شخصیت‌هایی که برای مخاطب بسیار واقعی و حقیقی هستند و این شخصیت محور بودن رمان، جزو امتیازات بزرگ آن است. مهسا، اکبر، یونس و... از شخصیت­‌های رمان هستند. شخصیت­‌هایی که به نوعی در جریان رمان، چهره واقعیشان را نشان می­‌دهند.
 
نکته دیگر در این رمان، زیرلایه‌های اجتماعی، روانشناسی، جامعه‌­شناسی و... است که بسیار هم قابل تامل هستند. نحوه برخورد با جرم و مجرم یکی از زیر لایه‌های آن است. آن‌ هم در جامعه‌ای که همیشه جرم دیده می‌شود اما بستر جرم نه! بستری که می‌تواند فقر، اعتیاد، نیاز، بیماری، هیجان و یا هرچیز دیگری باشد. هر چیزی که مجرم را به‌ طرف جرم سوق می‌دهد. تمام عواملی که با قدرت، او را به پرتگاه خطا و خلاف می‌کشاند و کارش را یکسره می‌کند. اما آیا در نگاه این جامعه بی­‌رحم، جایی برای این تفکر هست؟ این سوال اساسی یکی از نتیجه­‌گیری­‌هایی است که مخاطب پس از خواندن رمان به آن می­‌رسد. جامعه‌­ای که در آن مجرم، مجرم است و نه بیمار! بیماری که نیازمند کمک و حمایت باشد.
 
در رمان گاهی به مشکلاتی اشاره می‌­شود که همه ما کمابیش در خلوت خودمان به آن‌ها فکر کرده‌­ایم. احساس ناامنی در جامعه اطرفمان! جایی که گویی همیشه تحت نظریم و این حس برای ما ناخوشایند است.
 
برای نمونه جایی در رمان آمده است:
«دوربین اصلی از همه مهم‌تر است. دوربینی که انگار خود خدا باشد. در بالاترین نقطه از زندان. آن قدر زُومش قوی است که از همین جا می­‌شود خیابان­‌های شهر را رصد کرد. رئیس بعد از وقت اداری می‌­نشیند و دور و بر زندان را تا کیلومترها آن طرف‌­تر تماشا می­‌کند.»
 
دوربین­‌هایی که همه چیز و همه کس را زیر نظر دارند تا مبادا مردم دست از پا خطا کنند. القای حس ترس از دوربین‌­هایی که مانند خدا، مراقب همه چیز و همه کس هستند.
 
نکته برجسته دیگر در این رمان، فضاسازی فوق‌العاده آن است و نویسنده با مهارت تمام این فضاها و صحنه‌ها را در راستای قصه رمان چیده‌ است. آن‌ هم در فضاهایی که شاید کمتر به آن‌ها پرداخته شده‌ است. فضاهای تابویی مانند زندان و... گاهی فضاسازی‌ها آن‌قدر قوی و حساب‌ شده است که مخاطب در حین خواندن آن بوی خون و آب گرم و فضای سرد و برفی را حس می‌کند و این نشان‌دهنده پرداخت درست موقعیت قهرمان در سیر قصه است.
 
رمان از یک پیرنگ منسجم و قوی برخوردار است. پیرنگی که در آن اطلاعات  به‌ صورت پازلی، به خورد مخاطب داده می‌شود. ایجاد چالش از همان فصل اول با خودزنی یکی از زندانی‌ها و پیش رفتن مخاطب با این اطلاعات پازلی و درنهایت پی بردن به قصه اصلی و تکمیلی شدن پازل روایت، نشان می‌دهد که «چپ‌دست‌ها» توانسته‌ است مخاطب خودش را به قلاب روایت بیندازد.
 
اما نکته مهم دیگر این است که بارها و بارها مخاطب در حین خواندن رمان به این سوال اساسی فکر می‌کند که اگر من به‌ جای کاراکترهای داستان بودم؛ چه می‌کردم؟ این سوال بنیادی در ذهن مخاطب باعث همانندسازی با شخصیت‌های رمان می‌شود. در واقع طرح این سوال مهم، مخاطب را وادار به تفکر می‌­کند و حتما باید برای آن جواب قانع­‌کننده‌­ای پیدا کند.
 
نوع روایت و ساختار آن به‌ صورت رفت‌ و برگشت بین گذشته و آینده است و همین هم نشان‌ دهنده توجه نویسنده به فرم و ساختار در این رمان است، هر چند سادگی و یک‌دستی نثر از بار فرم کاسته است و مخاطب با اثری پیچیده مواجه نیست. جملات کوتاه و شسته رفته و چکشی هستند. جملات چکشی که گاهی شوک‌آور هم می‌­شوند.
 
رمان «چپ‌دست‌ها» نوشته یونس عزیزی را انتشارات شهرستان ادب سال هزار و سیصد و نود و نه منتشر و روانه بازار کتاب کرده‌ است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها