صحبتهایمان را از چگونگی شکلگیری مجموعه «آماده ترور باش» شروع کنیم. چه شد که داستانهایی با موضوع انقلاب را در یک کتاب گردآوری کردید؟
ماجرای شکلگیری این کتاب به سالها قبل برمیگردد که در روزنامه «قدس» نشستی با تعدادی کمی از دوستان داستاننویس در قالب انجمن نویسندگان جوان برگزار شد و از دلِ آن نشست نویسندگان خوبی مانند حسن شهسواری، محمد ریاحی که در نقد ادبی چندین کتاب نوشته و فرهاد جعفری نویسنده کتاب «کافه پیانو» درآمد. آنجا دوستی داشتیم به نام محمدعلی معصومدوست که فیلمنامهای درباره واقعهای در مشهد نوشته بود که فیلمش هم در همین شهر ساخته شد.
آقای معصومدوست بزرگوار در یکی از این جلسات داستانی خواند درباره پسری که کمی ناآرام بود و بعد از اینکه در بازی راهش نداده بودند، تمام توپها را با چاقو پاره کرده بود و بعد از این اتفاق مچش را گرفته بودند. بعد از شنیدن این داستان با خود فکر کردم من در دوره نوجوانی داستانهای شگرفی که بتوانم بر اساس آنها داستانهایی بنویسم کم نداشتهام.
در ابتدا داستانی نوشتم با عنوان «من بازنده بودم». در این داستان هم به ماجراهای انقلاب پرداختم و موضوعش درباره پسری بود که یک روز با افرادی روبهرو میشود که مشغول سر دادن شعار «مرگ بر شاه» هستند، عکسهای شاه را پاره میکنند و درون دستشوییها میاندازند. او به شدت وحشتزده میشود و در ادامه ماجراهایی برایش اتفاق میافتد. بعد از نوشتن و انتشار «من بازنده بودم»، داستان در بین دوستان نویسنده مورد توجه قرار گرفت و نوع نگاه مطرح شده در آن خیلی خواستار پیدا کرد. این داستان در روزنامه قدس و خراسان هم چاپ شد و بازتابهای خوبی داشت.
از همان زمان به این فکر افتادم مجموعه داستانهایی با مضمون انقلاب اسلامی و به طور خاص انقلاب در مشهد بنویسم. کتاب اولم با عنوان «پسر من قاتل است؟» توسط نشر نیستان منتشر شد و سپس دست به کار شدم و در همین حیطه به نوشتن پرداختم. اتفاق خوب این بود که در داستانهایم موضوع و موقعیت جذاب بود، یعنی اکثر داستانهای این مجموعه، داستان موقعیت هستند، نه شخصیت. از سوی دیگر موضوع کلی انقلاب است؛ اما انقلاب بر کلیت داستان سایه نیفکنده است. شخصیتها آدمهای کفِ خیابان و از پایینترین طبقات جامعه هستند که به خاطر حوادثی درگیر انقلاب شدهاند یا به فعالیتهای انقلابی مشغولند و در میان آنها نوجوانان ۱۵ تا ۱۶ ساله هم هستند؛ اما زبان و نگاه داستان مختص نوجوانان یا جوانان نیست، گرچه شخصیتهای داستانی در این رده سنی هستند. از آنجایی که موقعیت داستانی برایم اهمیت زیادی داشت، شخصیتهایی که درون داستانم نفس میکشند به شخصیت منفرد، کامل و جدا تبدیل نمیشوند و مانند پازلی هستند که در موقعیت مورد نظر داستان چیده میشوند.
انقلاب را چگونه در داستانهایتان به تصویر کشیدید تا مخاطبان جوان بتواند ارتباط خوبی با کتاب برقرار کند؟
ابتدا باید به این نکته اشاره کنم که ۵ داستان از این مجموعه که قبلا در روزنامههای کثیرالانتشار کشور چاپ شده بود، اجازه چاپ در کتاب نگرفتند. در نگاه من انقلاب اسلامی یک دختر زیبارو و طناز است که شروع به رشد کرد و تکثیر یافت و به نوعی مادر کشورم، ایران، شد. معیارم این بود که نشان دهم این انقلاب چه زیبا و لطیف بوده و چه حادثه شگرفی اتفاق افتاده؛ اما به گمانم کسی که پشت میز نشسته و به ممیزی کتاب مشغول است فکر کرده من یک داستان عاشقانه نوشتم. بر فرض که ممیز کتاب همینگونه فکر میکند، برایم یک علامت سوال ایجاد شده و آن این است که چطور در فیلم سینمایی «ماجرای نیمروز» آقای مهدویان یک مثلث عشقی در بطن انقلاب به تصویر کشیده میشود؛ اما در ادبیات داستانی چنین اجازهای داده نمیشود.
ما نویسندگان انقلاب و جنگ، معیارهای زیادی را برای خود فرض میدانیم و به آنها پایبندیم. در نوشتن خودمان را ممیزی میکنیم؛ اما اگر قرار باشد ممیزان کتابها نگاهی به شدت محدودکننده داشته باشند شرایط برای داستاننویسی بسیار دشوار میشود. به هر حال ۵ داستان از این مجموعه حذف شد و کتاب با همین حذفیات و با ۲۰ داستان به چاپ رسید. نوشتن و بازنویسیهای مکرر داستانهای این مجموعه حدود چهار سال به طول انجامید. زمان وقوع ماجراهای داستان هم مربوط به روزهای قبل از انقلاب تا حدود سال ۶۳ است و در آنها از تجربههای زیستی خودم بهره گرفتهام که حوادثش در مشهد رخ میدهند.
یعنی شما در این کتاب بر بومی کردن داستانهای انقلاب تاکید داشتهاید؟
در مجموعه «آماده ترور باش» داستان بومی ننوشتهام و هدفم این نبوده که بوم مشهد یا لهجه مشهدی را به نمایش بگذارم. به عبارتی تمام داستانهای کتاب میتوانست به نوع و شکل دیگر در شهرهای مختلف ایران اتفاق بیفتد.
وضعیت داستان کوتاه و رمان انقلاب را چطور ارزیابی میکنید؟ در میان تمامی داستانهای انقلاب که چاپ شدهاند، نقطه متمایز «آماده ترور باش» در چیست؟
من قبول ندارم که تعداد داستان کوتاه و رمان در حوزه انقلاب اسلامی زیاد شده است؛ دلیلش هم این است که ناشر خصوصی انتشار داستان با این موضوع را قبول نمیکند چون با شرایط سیاسی و اقتصادی موجود، داستان انقلاب برای بسیاری از جوانان جذاب نیست اما من در این کتاب سعی کردم کنشها و حوادثی را مطرح کنم که جوانها به آن علاقهمند هستند. سعی کردم طوری داستان بنویسیم که مخاطب در میانه داستان فراموش کند در حال خواندن داستان انقلاب است و این مفاهیم و حوادث به طور غیرمستقیم به او انتقال پیدا کند.
به عنوان یکی از نامزدهای دریافت جایزه ادبی جلال آلاحمد، بفرمایید نامزدی و برگزیده شدن در جوایز ادبی، چه تاثیری در دیده شدن کتابها خواهد داشت؟
تعداد جوایز ادبی در چند سال گذشته بسیار زیاد و داوریها هم مشکلساز شده است. چندی پیش جایزهای توسط بخش خصوصی به نام یکی از بزرگان ادبیات داستانی برگزار شد که در میان برگزیدگانش، نام همسر یکی از داوران به چشم میخورد و آنقدر حاشیه پیرامون این جایزه به وجود آمد که بسیاری از شرکتکنندگان از حضور در آن انصراف دادند. جوایز دولتی هم که ویژگیها و چارچوبهای خاص خود را دارند و ممکن است هر کتابی نتواند به جمع برگزیدگان این جوایز راه یابد. یک نگاه خاص رسمی هم همیشه پشت این جوایز وجود دارد. به هر حال برگزارکنندگان تمامی جوایز ادبی، یک چارچوب را برای خود دارند و بر همان اساس کار میکنند. به همین دلیل است که در هر جایزهای، عدهای بیرون میمانند. گاه پیش میآید آثار این عده بسیار زیاد که بیرون میمانند در چارچوب هیچ یک از جوایز قرار نمیگیرد.
یعنی معتقدید آثاری که در جوایز ادبی برگزیده میشوند بر اساس سلیقه داوران و در چارچوب تعیینشده برای هر جایزه نوشته شدهاند؟
واقعیت امر این است که داوران بر اساس سلیقه خودشان قضاوت میکنند. ما چند نفر منتقد خوب داریم که کتاب را ببینند، جغرافیای آن را درک کنند و نقاط ضعف و قوت آن را بگویند؟
بسیاری از اهالی ادبیات، بیش از نویسندگی، مرا به عنوان منتقد میشناسند و عدهای هم به مرا فراستیِ ادبیات داستانی میدانند چون نسبت به نقد بسیار بیرحم هستم، البته که نقاط ضعف و قوت یک اثر را در کنار هم میبینم. روش صحیح نقد هم همین است که همه جوانب اثر دیده شود تا از درون آن به رشد برسیم. ولی ما چند منتقد ادبی داریم که به معنی واقعی کلمه یک کتاب را نقد کنند؟
به هر حال جوایز ادبی مهم است؛ زیرا نویسندگان و کتابها را در رسانهها مطرح میکنند و افراد بیشتری با کتابها آشنا میشوند. ضمن اینکه مخاطبان با خواندن اثر برگزیده، با سایر آثار نویسندگان معرفی شده هم آشنا میشوند.
انقلاب یک رویداد بزرگ اجتماعی بود. آیا ساحت داستان یا رمان میتواند چنین واقعه بزرگی را به تصویر بکشد؟
مطمن باشید جواب منفی است؛ ما فقط گوشهای از این اتفاق را به تصویر میکشیم، سوالی که همیشه ذهن مرا درگیر کرده، این است آیا ادبیاتی بهنام انقلاب شکل گرفته است؟ بازهم جواب منفی است اما چرا؟ پاسخش را دستگاههای مرتبط با این موضوع باید بدهند. آیا شرایطی به وجود آوردهاند تا نویسندگان دست به تولید و خلق آثار مرتبط با انقلاب بزنند؟ میدانید چند نفر از دوستانم به من توصیه کردهاند که این مجموعه را چاپ نکنم؟ میدانید چند ناشر این کتاب را رد کردند؟ بله روز به روز نوشتن برای انقلاب و جنگ سختتر میشود. نسل من دارد کمکم ناپدید میشود و خاطراتش را هم با خود میبرد.
نظر شما