همگام با تاریخنگاران انقلاب اسلامی/ شماره سوم؛ محمدصادق کوشکی
تاریخنگاری انقلاب اسلامی وابسته به کانونهای قدرت نیست/ مردم در قالب تاریخ شفاهی انقلاب پررنگ شدهاند
محمدصادق کوشکی، استاد دانشگاه و پژوهشگر تاریخ سیاسی معتقد است: بعد از انقلاب درباره نقش مساجد در انقلاب کتاب چاپ شده که یکی از کانونهای دینی غیروابسته به قدرت است که در آن مسجد به عنوان یک کانون اعتقادی و اجتماعی بررسی شده که چه تاثیری بر حوادث و پدیدهها داشته است. این همین نکتهای است که من از آن به عنوان پیوست تاریخنگاری انقلاب اسلامی با تاریخنگاری علمی و روشمند یاد میکنم.
اگرچه باید این نکته را اضافه کنم که پیش از انقلاب نیز کتابهایی درباره مبارزات انقلابیون چاپ شده بود و بعدها همین کتابهای اندک دستمایه نگارش کتابهای بعدی شد. شروع تاریخنویسی انقلاب اسلامی به پیش از پیروزی انقلاب برمیگردد، یعنی از همان سالهای ۴۱، ۴۲ که نهضت امام خمینی(ره) آغاز میشود، اولین تلاشها برای ثبت و ضبط تاریخ انقلاب اسلامی آغاز شد و کتاب «نهضت دو ماهه روحانیون ایران» به قلم مرحوم حجتالاسلام دوانی یکی از نخستین آثاری است که درباره تاریخ انقلاب در سال 1343 نوشته و چاپ شد. این اثر مجموعهای از اعلامیههای مراجع و روحانیون برای مقابله با حکومت پهلوی است، بعد از انقلاب همانطور که اشاره شد آثار زیادی در قالبهای گوناگون به چاپ رسید تا امروز که هنوز انتشار کتابهایی درباره تاریخ انقلاب اسلامی ادامه دارد. برای بررسی ویژگی تاریخنگاری انقلاب، چند و چون کتابهای چاپ شده و سهم مردم در دادههای انقلاب اسلامی با دکتر محمدصادق کوشکی، پژوهشگر تاریخ سیاسی و مولف کتابهایی چون تاریخ مستطاب آمریکا، هویت و الگو، تبار ترور و... به گفتوگو پرداختیم.
پس از 43 سال که پیروزی انقلاب اسلامی میگذرد، در زمینه تاریخ انقلاب کتابهای زیادی به چاپ رسیده است، اکنون زمان آن فرا رسیده که سراغ تاریخنگاری انقلاب برویم، زیرا دادههای تاریخی به اندازهای هست که از ملزومات تاریخنگاری انقلاب سخن بگوییم. حال از نگاه شما تاریخنگاری انقلاب اسلامی چه ویژگیهایی دارد؟
از منظر روش علم تاریخ به عنوان یک علم تفاوت چندانی نمیکند که بخواهید تاریخ انقلاب اسلامی را کار کنید یا تاریخ یک پدیده دیگر را. اما انقلاب اسلامی و وقوع آن در کشور ما باعث شد که رویکرد به تاریخ عوض شود، چون انقلاب یک دگرگونی عمومی در همه ساحتهاست و انقلاب اسلامی هم انقلابی بود که اصالت نظری، فکری و فرهنگی داشت به همین دلیل یکی از عرصههایی که در آن تحول روی داد؛ حوزه تاریخنگاری بود. از طرفی تاریخنگاری ما تا قبل از انقلاب دورانهای مختلفی را پشت سرگذاشته که در آن تاریخنگاران از درون کانون قدرت و دربار مشغول نوشتن تاریخ بودند. طبیعتا رویکرد آنها، رویکرد یکجانبه مدح و ثنای کسانی بود که از تاریخنوسان حمایت مالی میکردند. در کنار آن رویکرد مورخانی را داشتیم که بدون اتصال به کانونهای قدرت با انگیزههای علمی و فرهنگی تاریخنگاری کردند.
به عنوان مثال از دسته اول آنچه مشهور است کتابهای «دره نادری» یا «تاریخ وصاف» قابل اشاره است و از دسته دوم «تاریخ بیهقی». به عبارتی اختلاف رویکردها در تاریخنگاری وجود داشت که تاریخ چگونه نوشته شود؟ تاریخنویسی یک راه امرار معیشت باشد و وابسته به کانونهای قدرت یا اینکه نه یک تکلیف و حرکت علمی، فرهنگی و فکری تلقی شود؟ این دو رویکرد را ما در گذشته کشور شاهد بودیم، اما در آستانه انقلاب اسلامی در واقع جریانهای تاریخنویس داشتیم؛ یک جریان، جریانی که سلطنتمحور و طبیعتا محور تاریخ در کشور ما را سلطنت قرار داده بود و بر اساس آن پیش میرفت و تاریخنویسی میکرد. دسته دوم، جریانی بود که از گرایشات لیبرال غربگرا بود و بر اساس آن نگرشها و درکی که به تمدن غرب داشتند، اصولی مثل دموکراسی و لیبرالیسم فرهنگی را محور تاریخنویسی قرار داده بودند.
دسته سوم، به جریان چپگرا تمایل داشتند، جریانی که تحت تاثیر اندیشههای مارکسیستی یک نگره و سویه تاریخنویسی را در ایران به راه انداخته بودند و با تقلیدی از مورخان روستبار یا مورخان وابسته به اتحاد شوروی و احزاب کمونیست تاریخنویسی میکردند. این حداقل سه رویکرد در کشور ما وجود داشت و البته یک رویکرد بسیار ضعیفی هم بود که تلاش داشت تاریخ را به عنوان یک علم نگاه کند و به عنوان یک حرکت روشمند فکری و فرهنگی تاریخ را بنویسد که این دسته آخر، دسته ضعیف و بسیار کم توانی بودند. بعد از پیروزی انقلاب در واقع ما شاهد پدید آمدن جریان دیگری در کشور به موازات جریانات قبل شدیم، آن دسته جدید کسانی بودند که تحت شعاع اندیشه انقلاب اسلامی وارد عرصه تاریخنویسی شدند و در این زمینه با الهام از انقلاب اسلامی و به عنوان یک حرکت فرهنگی و برای ثبت و ضبط وقایع آن شروع به نوشتن و پژوهش کردند. حال بعضی از این افراد حتی قبل از پیروزی انقلاب حرکت خودشان را آغاز کرده بودند. از این دسته اخیر میتوانیم به سیدحمید روحانی اشاره کنیم که حتی قبل از انقلاب حرکت خودش را برای تدوین تاریخ انقلاب اسلامی شروع کرد. همچنین مرحوم علی رجبی دوانی.
بنابراین جریان تاریخنویسی تحت تاثیر انقلاب اسلامی شروع به گسترش کرد. در حالی که گرایشات تاریخنویسی لیبرال به همان نحو ادامه پیدا کرد مثل سرهنگ غلامرضا نجاتی با تدوین «تاریخ 25 ساله» یا کسانی که بیرون از مرزها با گرایشهای سلطنتیمحور تاریخنویسی را با تاسیس بنیاد تاریخ شفاهی هاروارد ادامه دادند یا آن حرکت بی.بی.سی که یک نوع حرکت تاریخنویسی ژورنالیستی بود که یک حرکت علمی به شمار نمیآید. در واقع یک رسانه این کار را کرده بود و جمعی از مورخان، تاریخ شفاهی بی.بی.سی را انجام نداده بودند، اما در پروژه تاریخ شفاهی وابسته به دانشگاه هاروارد عمده کسانی که در این طرح مشارکت داشتند، افراد وابسته به دربار و خانواده سلطتنی بودند. از آنطرف تاریخنویسی چپ در میانه راه تضعیف شد. در این میان تاریخنویسی انقلاب اسلامی تداوم پیدا کرد و به تدریج توانست نیروهای خودش را بشناسد، به طوری که ما در یکی دو دهه اخیر شاهد تحول و تلاش تاریخنگاری انقلاب برای نزدیک شدن به تاریخنگاری علمی و روشمند هستیم؛ یعنی برخی از تاریخنگارانی که وابستگی فکری به انقلاب اسلامی داشتند به این نتیجه رسیدند که آن وابستگی، گرایش و نگرش برای نوشتن تاریخ کافی نیست و باید رویکردهای علمی و روشمند به نگارش تاریخ هم داشته باشند. برای همین در این زمینه حرکتهایی را شروع کردند که برخی از آثار منتشر شده در مرکز اسناد انقلاب اسلامی ایران دارای این رویکرد و ویژگی است. البته در تعداد دیگری از مراکز تاریخپژوهی رسمی و دانشگاهی هم نشان و نمادهایی از این رویکرد جدید که تلفیق تاریخنگاری انقلاب اسلامی و تاریخنگاری علمی و روشمند است، مشاهده میشود که میتواند یک طلیعه یا نهال نورسی باشد که امیدواریم تبدیل به یک درخت تناوری در حوزه تاریخنگاری و تولید علم تاریخ در کشور بشود.
پرداختن به تاریخ قاجار را یکی از نکات تاریخنگاری انقلاب میدانند، چون در دوره پهلوی به این دوره به طور محدود با نگاه خاصی پرداخته شد، به نظرتان در تولید داده در این زمینه چه قدر موفق بوده است؟
تاریخ علمی است که هر چه قدر در آن حساسیت بیشتر باشد، تولید اثر درباره آن بیشتر است. تا قبل از انقلاب درباره قاجار کارهایی خیلی معدودی مانند کارهای احمد کسروی «تاریخ 18 ساله آذربایجان» و «تاریخ مشروطه ایران» و برخی آثار دیگر به چاپ رسیده بود. بعد از انقلاب چون این بحث خواسته و ناخواسته به یک رقابت سیاسی تبدیل شد، یعنی تولید روایتهای تاریخی بعد از پیروزی انقلاب به نوعی به یک رقابت هم تبدیل شد. حالا قضاوت درباره اینکه چنین شیوهای درست است یا نه؟ درباره آن بحث نمیکنم اما چنین چیزی اتفاق افتاده است و به همین دلیل در پرتو این رقابت آثار فراوانی درباره تاریخ عصر قاجار در ایران منتشر شد که هر کدام سعی میکردند نکتهای اثبات کنند یا گروهی را تایید. اما همین تولیدات انبوه که بخش قابل توجهی از آن نگاه روشمند علمی نداشت منجر به تولید برخی از آثار شد که حداقل از لحاظ روش و قالب به علم تاریخ نزدیک بودند و سطح تولیدات تاریخی ما درباره عصر قاجار را به طوری جدی افزایش داد. حال اینکه همه این آثار کیفیت دارند؟ اینگونه نیست و حتی برخی از این آثار با نگرش سیاسی تاریخ قاجار را بررسی کردند اما همین که حجم تولید ادبیات در این حوزه بالا رفت و اکنون دیگر درباره تاریخ قاجار فقط آثار کسروی را نداریم و نسبت به قبل از انقلاب پژوهشهای تاریخی هم سرعت بیشتری گرفته است هم حجم و کمیت بیشتری. ضمن اینکه در این میان این آثار، پژوهشهای کیفی و روشمند را هم شاهد هستیم.
چه قدر با این نگاه موافق هستید که تاریخ ما چه در حوزه سیاسی چه فرهنگ بیشتر تحت تاثیر نگاه نخبگانی است؟
مشخصه تاریخنگاری انقلاب اسلامی که به آن اشاره کردم از جمله در این نکته بود که صرفا از طبقه حاکم و نخبگان فاصله میگیرد یا صرفا از تاریخ احزاب سیاسی و چهرههای فعال سیاسی.
به چند مورد اشاره میکنید؟
یکی از مشخصاتی که در این عرصه وارد شده و موجب پیوند تاریخنگاری انقلاب اسلامی با تاریخنگاری علمی شده، همین عرصه است. مثلا درباره دفاع مقدس در حوزه تاریخ شفاهی آثار فراوانی از افراد عادی و شهدا که خانوادههای عادی بودند، یعنی شهیدی که حتی مسولیتی در جنگ نداشته، از مادران و نزدیکان شهدا در حوزه تاریخ شفاهی کار شده است. از آن طرف افرادی که در جنگ حضور داشتند، مثلا رزمنده ساده، آزاده یا جانباز ساده که روایت آنها از جنگ به صورت اتوبیوگرافی یا خودزندگینامه نوشت منتشر شده است یا افراد دیگری که در حوزه تاریخ شفاهی جنگ کار کردند. اینها نمونههایی از فاصله گرفتن تاریخ انقلاب از تاریخ نخبگانی یا سیاسی است. همچنین در چند سال اخیر شاهد انتشار کتابهایی هستیم که افرادی در انقلاب اسلامی نقشآفرینی کردند و افراد کاملا عادی وابسته به جریانات سیاسی، احزاب و کانون قدرت نبودند و یک فرد عادی مثلا یک بازاری، معلم، کشاورز یا دانشجو بودند که در انقلاب مشارکت داشتند و نحوه مشارکتشان را در این پدیده نوشتند یا با آنها در قالب تاریخ شفاهی مصاحبه شده است. از طرف دیگر پژوهشهایی که درباره کانونهای غیرنخبگانی اتفاق افتاده است یعنی ما کانونهای وابسته به قدرت و کانونهای نخبگانی سیاسی در بعد از دوره قاجار داشتیم که در قالب دستهبندی چندگانه کانونهای (لیبرال، چپ و اسلامگرا) به آن اشاره کردم اما بعد از انقلاب مثلا درباره نقش یک مسجد در انقلاب کتاب چاپ شده که یکی از کانونهای دینی غیروابسته به قدرت است که در آن مسجد به عنوان یک کانون اعتقادی و اجتماعی بررسی شده که چه تاثیری بر حوادث و پدیدهها داشته است؛ از جمله درباره مسجد کرامت مشهد، یک کار تاریخ شفاهی «مسجد رهبر» قابل توجهی انجام شده است. این همین نکتهای است که من از آن به عنوان پیوست تاریخنگاری انقلاب اسلامی با تاریخنگاری علمی و روشمند یاد میکنم.
از میان قالبهایی که در زمینه تاریخ انقلاب اسلامی منتشر میشود، بیشتر سراغ خاطرهنگاریها میروید یا تاریخ شفاهی؟
رکن اولیه نگارش تاریخ، تاریخ شفاهی است یا تاریخ در واقع خودنوشتها مثل آنچه که از آقای هاشمی رفسنجانی باقی مانده است. اگر بخواهیم یک نگاه روشمند و علمی به تاریخ داشته باشیم همه اینها اسباب تاریخ شمرده میشوند، مثلا یادداشتهای روزانه آقای هاشمی جزء اسناد و منابع تاریخی به شمار میآید و قدر و قیمت پیدا میکند. همچنین زندگینامههای خودنوشت اصطلاحا اتوبیوگرافیها جزء منابع تاریخی قرار میگیرند. از آن طرف اسناد اعم از اسناد رسمی مانند وصیتنامهها، نامههای خصوصی و شخصی، بیانیههای سیاسی، روزنامهها و اطلاعیهها در واقع منبع و سند به شمار میآیند. حال تاریخنگاری علمی میگوید محققان و پژوهشگران باید همه این اسناد و مدارک را ببیند و بخواند تا بتواند با جمعبندی آنها به تولید تاریخ علمی و غیروابسته به کانونهای قدرت روی بیاورند که به نظرم این رویکرد تحول مثبتی است و امروز تاریخنگاری انقلاب اسلامی به این سمت گرایش پیدا کرده و در این مسیر حرکت میکند.
نظر شما