تاریخهای منظوم سلسله ایلخانی کدام حماسههای تاریخی هستند و تاریخنگاری این دوره در کدام یک از این منظومهها نمود بیشتری دارد که پیکره اصلی پژوهش برای کتاب «پایداری هویت ایرانی زیر سیطره مغول» را شکل میدهد؟
عصر ایلخانی یکی از مهمترین دورههای شاهنامهسرایی محسوب میشود و منظومههای تاریخی ارزشمندی در این دوره پدید آمده است. مهمترین منظومههای تاریخی سروده شده در دربار ایلخانان از زمان ورود هولاکوخان به ایران و تأسیس سلسله ایلخانی تا مرگ سلطان ابوسعید بهادرخان، شامل چهار منظومه همایوننامه زجاجی (666-676 ه.ق)، شهنامه چنگیزی (706 ه.ق)، ظفرنامه حمدالله مستوفی (735 ه.ق) و شهنشاهنامه تبریزی (738 ه.ق) است. در کتاب حاضر هر چهار اثر به طور کامل بررسی شده است؛ البته بخش اندکی از همایوننامه به حوادث دوران مغول اختصاص دارد، علاوه بر این زجاجی منظومه خود را در اوایل شکلگیری حکومت ایلخانی، زمانی که هنوز هویت ایرانی کمتر مورد توجه قرار داشت، سروده و چندان دغدغه هویت و فرهنگ ایرانی نداشته است، به همین دلیل در کتاب «پایداری هویت ایرانی زیر سیطره مغول» کمتر به همایوننامه استناد شده و سه منظومه دیگر پیکره اصلی این پژوهش را شکل میدهد. البته مقایسه هر چهار اثر با یکدیگر و مشاهده تفاوتهای آشکار میان همایوننامه با سه منظومه دیگر، ایرانگرایی سرایندگان این تاریخهای منظوم و هدفمندی ایشان در پرداختن به مقوله هویت را بهتر آشکار میسازد. علاوه بر این، برای تببین بهتر موضوع، تاریخهای منثور مهم نوشته شده در دربار ایلخانی، بهویژه تاریخ جهانگشای جوینی، جامعالتواریخ و تاریخ گزیده که منبع اصلی منظومههای تاریخی موردنظر محسوب میشود، بررسی شده و در بخشهای گوناگون کتاب، میان این آثار منثور و منظوم مقایسه و تطبیق صورت گرفته است.
مساله هویت ایرانی و مشروعیتبخشی به نهادهای قدرت در کدام یک از حماسههای تاریخی دوره ایلخانی نمود بیشتری دارد و پررنگتر است؟
مسأله هویت ایرانی و موضوع مشروعیتبخشی به نهاد قدرت، دو مقوله جداست که در آثار منظوم و منثور گاهی در تقابل با یکدیگر قرار میگیرد و شاعر و نویسنده برای خوشایند مخدوم خود از مؤلفههای هویتی فاصله میگیرد؛ گاهی هم دو مقوله برای تقویت یکدیگر به کار گرفته میشود. سرایندگان منظومههای تاریخی مهم عصر ایلخانی یعنی شهنامه چنگیزی، ظفرنامه و شهنشاهنامه-که در دوران تثبیت قدرت حکومت ایلخانی سروده شدهاند-، در بسیاری از موارد با رویکردی ایرانگرایانه بر ارکان هویت ایرانی تأکید و در جهت بازآفرینی جنبههای گوناگون آن، از جمله هویت جغرافیایی، سیاسی، دینی و فرهنگی تلاش کردند. شاعران بارها به بازنمایی مفهوم ایرانزمین پرداختند و شاهان ایلخانی را شاه و خداوند ایران نامیدند. همچنین به اندیشه سیاسی ایرانشهری مبنی بر لزوم فرّه و خرد و دادگری نزد شاهان توجه داشته و کوشیدهاند تا صفات شاهان آرمانی ایرانزمین را در چهره حاکمان ایلخانی بازنمایی کنند. علاوه بر این، با برقراری ارتباط میان شخصیتهای تاریخی و مؤلفههای دینی و اسلامی، هویت دینی برجسته شده است. در مجموع استناد به ابعاد گوناگون هویت ایرانی در ظفرنامه مستوفی و شهنشاهنامه تبریزی برجستهتر و مشهودتر از تاریخ منظوم کاشانی است.
گذشته از این، سرایندگان این منظومههای تاریخی، خصوصاً مستوفی، از سازههای هویت ایرانی (بهویژه هویت سیاسی و اندیشه سیاسی ایرانشهری) برای مشروعیت بخشیدن به حاکمان مغول و ایلخانی و ترسیم تصویری دلخواه از ممدوحان خویش بهره بردهاند. البته بررسی دقیق این آثار نشان میدهد که آنطور که عموماً تصور میشود، شاعران تمام و کمال در خدمت مشروعیتبخشی به نهاد قدرت قلم نزدند. آنها با توجه به قابلیتها و ویژگیهای منحصر به فرد شعر فارسی، با استفاده از ابزارهای زبانی و بلاغی، آرایههای ادبی، صورخیال و روشهای روایی خاص، علاوه بر اینکه بر سازههای هویت ایرانی تأکید داشتند و کوشیدند گفتمان مغولی را طرد و به جای آن، گفتمان ایرانی را تثبیت کنند؛ توانستند بدون نگرانی از خشم ارباب قدرت، نگاه منفی خود درباره مغولان و دشمنان سرزمینشان را آشکارتر از تاریخهای منثور بیان و حوادث تاریخی مهم این دوره را با دیدگاهی انتقادی شرح و تفسیر کنند.
در بخشی از کتاب در راستای پیشینه هویت، سازههای هویت ایرانی با محدوده حکمرانی ایلخانان را با قلمرو ایران باستان برجستهسازی کردهاید، این انطباق محدوده حکمرانی چگونه است؟
این موضوع در آثار منثور و منظوم عصر ایلخانی، به ویژه حماسههای تاریخی منعکس شده است. کاشانی، مستوفی و تبریزی بارها در آثار خود قلمرو فرمانروایی ایلخانان را ایران و ایرانزمین نامیدند و محدوده جغرافیایی این سرزمین را از جیحون تا فرات یا نیل معرفی و جیحون را مرز شرقی ایران ذکر کردند. به نظر میرسد شاعران آگاهانه و با رویکردی ایرانگرایانه به مفهوم ایران به عنوان سرزمینی دارای وحدت سیاسی و جغرافیایی، با مرزهای مشخص و پادشاهی واحد توجه داشتند و تلاش میکردند با یکسانسازی قلمرو پادشاهی ایلخانان با مرزهای باستانی ایران، نشان دهند که در این دوره تاریخی دوباره ایران به عنوان سرزمینی مستقل و قدرتمند بازسازی شده است. این شواهد متنی معتبر و مستند، اهمیت بسیاری دارد و تأییدی است بر قدمت و پیشینه کهن مفهوم ایران و هویت این سرزمین و خط بطلانی است بر نظرات نادرستی که به تازگی مطرح شده، مبنی بر اینکه ایران نامی متأخر است. من در مقاله «بازنمایی مفهوم ایران در عصر ایلخانی» که در مجله پژوهشهای ایرانشناسی چاپ شده است، به تفصیل به این مساله پرداختهام.
در بخشی از کتاب «پایداری هویت ایرانی زیر سیطره مغول» به صفات شاه آرمانی ایران زمین و بازنمایی این صفات در چهره حاکمان مغول پرداختهاید، اساسا برای شاه آرمانی ایران زمین در منابع مورد مطالعه و پژوهش چه صفاتی آورده شده است و این صفات در چهره حاکمان مغول چگونه بازنمایی شده است؟
در ایران باستان و در اندیشه سیاسی ایرانشهری، پادشاه آرمانی باید دارای ویژگیهای منحصر به فردی باشد تا سزاوار پادشاهی شود؛ مهمترین این صفات، فره ایزدی، خرد، دادگری و همچنین بخشش و دلاوری است. در عصر ساسانی و پس از آن در دوره اسلامی، همواره شاهان تلاش داشتند تا خود را به این صفات متصف سازند و با همانندسازی خویش به شاهان آرمانی ایرانی، هم برای حکومتشان مشروعیت بخرند و هم مردم سرزمین تحت فرمانروایی خود را در زیر عنوان یک پادشاهی منسجم متحد سازند. شاعران و نویسندگان نیز گاهی چنین رویکردی را در توصیف ممدوحان خود در پیش میگرفتند.
شاعران منظومههای تاریخی عصر ایلخانی نیز از ویژگیهای برجسته شاهان باستانی ایران برای تأیید دیدگاه ویژه خود استفاده کردهاند. به نظر میرسد که کاشانی و مستوفی و تبریزی با دو نگرش متفاوت، تمایلات ایرانگرایانه خود را نشان دادهاند: در شهنامه چنگیزی و ظفرنامه بر فرّه ایزدی و خرد ایلخانان که مهمترین و برجستهترین صفات پادشاه آرمانی ایرانی محسوب میشود، بیشتر از دیگر صفات تأکید شده است؛ این شاعران کوشیدهاند با تبدیل کردن خان مغولِ پیکارگر و خونریز به شاه آرمانی دارای فره و خرد و دادگری، عناصر گفتمان مغول را طرد و مؤلفههای گفتمان ایرانی و ایرانشهری را برجسته سازند. اما در شهنشاهنامه بیشتر به دادگری این شاهان اشاره شده است تا به فرّ و خرد آنها؛ تبریزی برای نسبت دادن صفات شاه آرمانی به ممدوحان و اجدادشان تلاش کمتری انجام داده است و گویی نمیخواسته ایلخانان را تجسمی از پادشاهان آرمانی ایران بداند. مستوفی با دیدگاهی متفاوت، کوشیده است با بازنمایی بیشتر اینگونه صفات، شاهان باستانی ایران را در چهره ایلخانان زنده کند. علاوه بر این شاعران بارها از زبان وزیران و بزرگان ایرانی یا خود شاهان، صفات مهم پادشاهی آرمانی را برشمردند و بر ضرورت وجود تأیید الهی و خرد، دادگری و دهش شهریار تأکید کردند تا اینگونه، حکمرانان زمان خود را تشویق کنند تا در کسب این ویژگیهای نیک و ستوده بکوشند.
میزان توجه به آیینها، سنتها و فرهنگ ایرانی و زبان فارسی در چهار منظومه حماسی-تاریخی مهم عصر ایلخانی چگونه بررسی و تحلیل شده است و میزان توجه به سنتها و آیینهای ایرانی در ایران زیر سیطره مغول چگونه بوده است؟
یکی از ارکان مهم هویت ملی، هویت فرهنگی و آیینها و سنتهای یک سرزمین است. در منظومههای حماسی-تاریخی مهم عصر ایلخانی، نسبت به دیگر بخشهای هویتی، کمتر به هویت فرهنگی و نمودهای آن توجه شده است؛ شاید چون ایلخانان به برگزاری جشنها و آیینهای باستانی ایرانی توجه کمتری نشان میدادند و هویت جغرافیایی و سیاسی و بهبود شرایط اقتصادی و آبادانی مملکت برای آنها در اولویت قرار داشته است. با این وجود برخی نشانهها بیانگر توجه آگاهانه سرایندگان این تاریخها به هویت فرهنگی است. اگرچه شاعران به آیینها و رسوم ایرانی کمتر اشاره کردند، اما در همین موارد تا حدودی نگاه ایرانی خود را نشان دادند، آنها از اشاره به آیینهای مغولی در زمان حکومت ایلخانان آگاهانه پرهیز کردند و این موارد فقط در بخشهای مربوط به چنگیزخان و خانهای مغول قراقروم آمده است. همچنین در برخی از موارد به استحاله آداب و رسوم مغولی در آیینها و فرهنگ ایرانی اشاره کردند که درخور توجه است.
برجستهترین جلوه هویت فرهنگی در منظومه شهنشاهنامه تبریزی دیده میشود. زبان فارسی، مهمترین رکن هویت فرهنگی ماست. سراینده شهنشاهنامه از اهمیت این موضوع آگاه بوده و در سراسر منظومه تلاش کرده است تا از آوردن کلمات بیگانه عربی، ترکی و مغولی پرهیز کند. او چندینبار به اهمیت زبان فارسی و لزوم حفظ آن اشاره و ادّعا کرده که تمام شهنشاهنامه به زبان پارسی و دری سروده شده است. شاید بتوان گفت که مهمترین هدف تبریزی از این کار، انگیزه ملی و تلاش برای حفظ زبان و هویت ایرانی بوده است. در دوره ایلخانی زبان فارسی مهمترین عنصر هویّتبخش فرهنگ ایرانی بود که ساکنان فلات ایران را با وجود تنوع قومی متحد میساخت. سراینده شهنشاهنامه هم اگرچه از خطه تبریز بود و برای ایلخانان ترکنژاد قلم میزد، اما خود را متعلّق به ایران فرهنگی میدانست و کوشید با سرودن منظومهای به فارسی پاک به پاسداشت زبان فارسی بپردازد. شهنشاهنامه احمد تبریزی اثری منحصر به فرد در زبان فارسی محسوب میگردد: تنها اثر منظوم و نخستین متن کامل و مستقل که به فارسی سره سروده شده است. در مقدمه تصحیح کتاب شهنشاهنامه و همچنین در مقاله «سرهنویسی فارسی در دربار ایلخانان» که در مجله نامه فرهنگستان منتشر شده، این موضوع را به طور کامل و دقیق بررسی و تحلیل کردهام.
در کتاب «پایداری هویت ایرانی زیر سیطره مغول» بعد از پژوهش و بررسی چهار منظومه حماسی-تاریخی مهم عصر ایلخانی، مغولان مهاجم به ایلخانان پاسدار ایران زمین تبدیل شدند، نگرش هر یک از این منابع نسبت به این حوادث و رویکرد ایرانگرایانه چگونه است؟
همانطور که در بخشهای قبل اشاره کردم، سرایندگان منظومههای تاریخی تلاش کردند تا صفات شاهان آرمانی ایرانی را به حاکمان ایلخانی منتسب کنند و قلمرو حکومت این سلسله را با قلمرو حکومت ایران باستان منطبق سازند. علاوه بر این، در بسیاری از موارد نگاه ایرانگرایانه شاعران در شیوه توصیف اشخاص و تفسیر رویدادها مؤثر بوده است. برای مثال، نبرد ایلخانان با خاندان چغتا و جوچی (دو خاندان مهم مغولی در شمال و شرق ایران) را پیکار ایرانیان با ترکان نشان دادند و با دادن وجهه ایرانی به این نبردها، ایلخانان را مدافعان مرزهای ایرانزمین معرفی کردهاند. البته باید اشاره کنم که از میان چهار سراینده منظومههای ایلخانی، مستوفی که شش سال از عمر خود را صرف تصحیح شاهنامه کرد و بارها فردوسی و شاهنامه او را در آثارش ستوده و همچنین تبریزی که منظومهای به فارسی پاک سروده است، بیش از دو شاعر دیگر به هویت ایرانی توجه داشتند و به شکلهای گوناگون رویکرد ایرانگرایانه خود را نشان دادند.
بنابراین مشاهده میکنیم که شاعران به خوبی توانستهاند نشان دهند که در اثر پایداری مردان و زنان ایرانی و تلاش و نفوذ وزرا و دولتمردان مقتدر ایرانی در دربار ایلخانان، مغولان مهاجم و ویرانگری که پیامی جز خونریزی و ویرانی نداشتند، جذب فرهنگ و تمدن ایرانی شدند و به تدریج به حاکمانی با اندیشه و فرهنگ ایرانی بدل شدند که هدفشان آبادانی و پیشرفت سرزمین ایران و پاسداری از آن در برابر هجوم بیگانگان، حتی اقوام مغول بود.
در پایان باید تأکید کنم که با وجود اینکه بسیاری باور دارند که احیای هویت ایرانی در عصر صفوی صورت گرفته است؛ اما در حقیقت شالوده هویت ایرانی در دوره ایلخانی بنیان نهاده شد. عصر ایلخانی، یکی از طلاییترین ادوار بازنمایی هویت ایرانی و تداوم اندیشه ایرانشهری ساسانی است. ایرانیان که فاجعه هجوم مغولان را تجربه کرده بودند، کوشیدند بر ویرانههای بازمانده از سرزمین ایران، شالودههای هویت ایرانی را از نو بسازند. آنها نشان دادند که ایرانیان پس از هر شکستی دوباره برمیخیزند و با نیرویی دوچندان فرهنگ و هویت خود را بازسازی میکنند. تمدن و هویت ایرانی با وجود هر ضربه و تهاجمی همچنان پایدار میماند و بر تمدن قومِ غالب، چیره و دوباره شکوفا میشود.
نظر شما