نگاهی به کودتای 28 مرداد در گفتوگو با یعقوب توکلی؛
کودتای 28 مرداد؛ دشنه دشمنی انگلیس در جان ملت ایران/ چرا حکم عزل شبانه به مصدق داده شد؟
یعقوب توکلی گفت: اگر بخواهیم بگوییم این کودتا به دلیل نگاه حقوقی مردود است، دچار بلاهت حقوقی هستیم و گرفتار نوعی به اصطلاح جملات تحقیرآمیز که حال اگر اسیر یک بازی نشویم کودتا به معنای واقعی کلمه در 28 مرداد اتفاق افتاد که استراتژی منطقه را تغییر داد.
به نظر شما 28 مرداد کودتا بود یا خیر؟ چه دلایلی در قبول کودتا دارید؟
بله در 28 مرداد 1332 کودتا صورت گرفت. اگرچه برخی در ایران آن را کودتا نمیدانند نگاهی به شدت حقوقی به آن دارند و به نظرم حقوق زده هستند. کودتا یعنی اعمال زور و به میان آمدن قوه قهریه. به عبارتی کوتاه کردن دست یک جریان از قدرت با تکیه بر قدرت قهریه. این تعریفی که از کودتا ارائه کردم در جریان 28 مرداد روی داد که در آن هم کار اطلاعاتی صورت گرفت هم نیروی امنیتی حضور فعال داشت در کنار تجمیع اراذل و اوباش با حضور نظامیان کودتایی را صورت دادند که منجر به کنار رفتن دولت مصدق شد. به نظرم یک بخش از کودتا و یک جزء از آن و یکی از پیچهای تغییر روند جامعه باز کردن پیچ حقوقی نامه به اصطلاح عزل دکتر مصدق بود. در غیر اینصورت اگر بگوییم کودتا نبود و شاه در یک حرکت قانونی خواسته تغییری در ساختار سیاسی صورت دهد، یک نوع تقلیل جرم واقع شده است. در حالی که جرم اتفاق افتاده یک اقدام نظامی خشن مبتنی بر کشتار، دستگیری و زندانی کردن عده زیادی در ایران بود. لذا اگر بخواهیم بگوییم این کودتا به دلیل نگاه حقوقی مردود است، دچار بلاهت حقوقی هستیم و گرفتار نوعی به اصطلاح جملات تحقیرآمیز که حال اگر اسیر یک بازی نشویم کودتا به معنای واقعی کلمه در 28 مرداد اتفاق افتاد که استراتژی منطقه را تغییر داد و موجب تغییر آرایش سیاسی در منطقه شد. ضمن اینکه ساختار قدرت را در ایران تغییر داد و همه این تغییرات با استفاده از ابزار زور و خشونتی از نوع خشونت تیمور بختیار، سرلشکر فضل الله زاهدی و بقیه نظامیانی بعد از این دشنه دشمنیشان تا دسته در جان ملت ایران فرو رفت و به اصطلاح در روح و روان ملت ایران نشست.
مادلین آلبرایت، وزیر امورخارجه به طور صریح به نقش آمریکا در کودتای 28 مرداد 1332 اذعان کرد: «آلبرایت ۲۷ اسفند ۱۳۷۸ (۱۷ مارس ۲۰۰۰) در سخنرانی خود در انجمن ایران و آمریکا وابسته به انستیتو خاورمیانه دانشگاه جورج تاون گفت: «در سال ۱۹۵۳، آمریکا نقش بارزی در سرنگونی نخستوزیر مردمی ایران، یعنی دکتر محمد مصدق داشت. دولت آیزنهاور در آن زمان چنین میپنداشت که اعمالش به دلایل استراتژیک موجه است. اما این کودتا، برای توسعه سیاسی در ایران، به روشنی یک عقبگرد بود.» (برگرفته از سایت تاریخ ایرانی) به نظرتان چرا پس از این اعتراف صریح هنوز هم عدهای در ایران اصرار دارند که بگویند در 28 مرداد کودتایی صورت نگرفته است؟
به نظرم اختلاف نظری میان برخی آقایان در فضای شکل گرفته در جبهه مقابل کودتا وجود دارد که در این بین کوتاهیهایی صورت گرفت که این کوتاهیها همه رهبران منطقه بود، این سخنی بود که امام خمینی(ره) به آقای کاشانی گفت. من متاسفم که این سخن را میگویم اما آقایان باری را پذیرفتند و رهبری نهضتی را قبول کردند علیه منافع حیاتی و به اصطلاح جدیترین منافع امپریالیسم و سرمایهداری جهانی اما برای این مقابله کوشش کافی را به کار نبردند. یکی که ریاست مجلس را پذیرفته بود، ترک مجلس کرد و آن دیگری که ریاست دولت و کابینه را به عهده داشت، در خانه مانده بود و با پیژامه در رختخوابش امور را رهبری میکرد، اوضاع بهتر از این نمیشد. این اشکال هم بر مصدق و هم بر کاشانی وارد است. وقتی این دو ظرفیتی را قبول کردند که برای آن مسئولیت تلاش کافی نکردند. برای ملی شدن نفت جنبشی را به راه انداختند که برای حفظ آن نباید خواب به چشمشان میآمد. در حالی که کاشانی سراغ جلسات خودش رفت و عرصه را در مجلس خالی کرد. از آن طرف دکتر مصدق ایران را با کشور سوئیس اشتباه گرفت و تصور کرد نخستوزیری ایران مانند سوئیس است. در حالی که مصدق سیاست اشرافی و فرو رفته انگلیس در بدنه سیاسی ایران را به خوبی میشناخت. لذا برای مقابله با انگلستان باید هر دو رهبر تمام قد میایستادند و برای این مهم فداکاری میکردند اما این مقابله تمام قد و فداکارانه نبود. در حالی که وقتی به رهبران کشورهایی که در مقابل امپراطوری انگلستان و فرانسه قرار گرفتند، جانشان را از دست دادند. بسیاری از آنها به بیرحمانهترین شکل کشته شدند.
لذا عرض من اینجاست یکی از دلایلی که باعث شد کودتا در 28 مرداد به سمت پیروزی برود، آستانه پایین فداکاری رهبران نهضت و جامعه بود. حال ما در این رابطه بگوییم این موضوع اشتباه حقوقی داشته و همین قدر فداکاری که اتفاق افتاده و همان قدر ظلمی که دشمن انجام داده و آدمکشی که صورت گرفته است به یک اتفاق تقلیل دهیم. به نظرم ظلم در حق ملت ایران است. به عبارتی آن حقوقدانی که اصرار دارد 28 مرداد کودتایی صورت نگرفته است، آن حقوقدان، قاتلی را که به جنایت مسلم و آشکار خودش اقرار کرده، برای قاتل راه فرار درست کرده است. حالا با رد کودتا به نوعی برای قاتل وکالت میکند و برایش راه فرار باز میکند. در حالی که 28 مرداد در تمام شکلش کاملا کودتا بود. چرا؟ چون مساله این است اگر کودتایی صورت نگرفت چرا نصف شب سرهنگ نعمتالله نصیری را با تانک به در منزل دکتر مصدق فرستادند تا حکم عزلش را به او بدهند؟ در اینجا نباید به دلیل رقابت جناحی حقایقی که بر ملت ایران رفته است، تحریف و تلف بشود. زمانی من با یکی از مدافعان این مدعا بحث جدی داشتم که شما با رد یک واقعیت تاریخی در حق تاریخ یک ملت ظلم میکنید و انگلیس، آمریکا و اشرافیت سیاسی سلطنتطلب در ایران و نظامیان وابسته به انگلیس را از جنایت مسلمی که واقع شده تبرئه میکنید. این نوع نگاه به وقایع 28 مرداد خدمت به نهضت و آقای کاشانی هم نیست.
در جریان ملی شدن صنعت نفت جریانهای مختلف سیاسی از جمله حزب توده حضور داشتند. یکی از ادعاهایی که برخی محققان معتقدند آمریکا را متقاعد به شرکت در کودتا علیه مصدق کرد، شائبه به دست گرفتن حکومت از سوی حزب توده و کمونیستی شدن حکومت ایران بود. این نگاه را تا چه اندازه قبول دارید؟
بخشی از تجربه سیاسی مردم ایران در اینجا اتفاق افتاد. نه ما نه کشورهای دیگر تجربه لازم برای مواجه با سیاستهای اشغالگرانه انگلستان را نداشتیم. چون اشغالگری یک علم و ضداشغالگری خودش یک علم دیگری است. به این صورت برای اینکه کشوری را اشغال بکنید و برای اینکه آن را در اشغال نگه دارید نیاز به شناسایی جزئیات زیادی از آن کشور دارید. انگلیسیها برای اشغال ایران سالها مطالعه کردند و آورده گسترده اطلاعی در این رابطه داشتند و دارند. ما جهان سومیها برای مقابله با این سیاست اشغالگری علم کافی در آن زمان نداشتیم که چه کار باید بکنیم. یکی از افرادی که توانست علم ضداشغالگری را در ایران به منصه ظهور و بلوغ برساند و آموزههای کافی آن را ارائه دهد، امام خمینی بود. در امام یک درک ضداشغالگری عمیق وجود داشت. لذا به هیچ وجه در رابطه با کودتای 28 مرداد حق را به آقای کاشانی نمیدهد که چرا از میدان کناره گرفت تا آن مسائل به وجود بیاید. اما در این میان یک اشتباه را هم نباید نادیده گرفت که نباید آقای کاشانی و مصدق را در درک خطر انگلیس مانند امام بدانیم. سیاست امام تفاوت زیادی با سیاست کاشانی و دکتر مصدق داشت. از طرفی آقایان تصور میکردند اگر نفت را ملی کنند جهان غرب آنقدر متمدن است که در برابر ملی شدن نفت آنها را همراهی کند، اما در واقع اینطور نبود و جهان غرب به شدت وحشی، تمساح و گرگ است اما آنها این گرگوارگی را شاید باور نکرده بودند. لذا سیاستمداران فعال در عرصه ملی شدن نفت با خیال راحت به دنبال کارهای خودشان رفتند و در صدد خلق یک انقلاب نبودند، بلکه قصد داشتند یک پروژه را ملی کنند و وقتی نفت را ملی کردند، غرب آن را نپذیرفت و با کودتا آن را پس راند. لذا باید بگویم اینطور نیست که وقتی شما تسلیم غرب بشوید روی ارامش را خواهید دید بلکه اوضاع به هم میریزید. پس از تسلیم حقارت در انتظار شماست. مگر امام حسین(ع) در کربلا مقاومت نکرد، با کشته شدن امام کار آسان شد، نه سختتر شد. در کربلا مردان به شهادت رسیدند و زنها به اسارت رفتند. چند سال پس از کربلا جدا از جامعه و در بیرون مدینه زندگی میکردند. اینطور نیست که وقتی شما تسلیم بشوید با شما رفتار خوبی داشته باشند و روی آرامش را ببینید. با شما همراهی بکنند. همراهی در کار نیست. تلقی رهبران نهضت ملی شدن نفت تلقی درستی از مواجه با استعمار نبود.
چه ارزیابی از نقش نیروهای امنیتی و سرویس اطلاعاتی انگلیس در کودتا دارید؟
هر کدام یک گوشه کار را گرفتند، همه با هم جرقه زدند و حرکت کردند و کودتا را پیش بردند. سرویس اطلاعاتی انگلیس اطلاعاتی را گردآوری و افرادی را برای پیش بردن عملیات کودتا شناسایی کرد. بعد افراد را به خدمت گرفت و سازماندهی کرد بدون اینکه کمتر کسی متوجه شود. نیروی نظامی به خیابان آمد و اراذل و اوباش جزو باشگاه شعبان جعفری و پری آژدان قزی و ملکه اعتضادی به خیابان آمدند و جمعیتی را به راه انداختند. از طرفی نیروی شهربانی در زمانی که باید با آنها مقابله میکرد به میدان نیامد. ارتش آن بخشی که موافق کودتا بود وارد میدان شد و آن بخشی که مخالف کودتا بود، وارد میدان نشد. در نتیجه همه بخشهایی که باید به وظایفشان عمل میکردند به میدان نیامدند و در نتیجه کودتا پیروز شد. حال اینجا باید دید نقش چرچیل کجاست؟ در اینجا چرچیل نقش اصلی را داشت. به نظرم اصلیترین جانی علیه مردم ایران، چرچیل است. او جانیترین و جانیترین شخصیت سیاسی تاریخ علیه مردم ایران است. چون او کودتای 28 مرداد 1332 را طراحی کرد. در جنگ جهانی دوم نیروهای متفقین را به سمت ایران گسیل کرد، به طوری که پروژه اشغال ایران، ایده چرچیل است. به تبع آن بدبختیها و قحطیهایی که دامن مردم ایران را گرفت، همه زیر سر چرچیل است. در کودتای 28 مرداد به خاطر جان بسیاری از ایرانیها را گرفت.
یک جملهای میان عوام مطرح است که حتما شما هم شنیدید که میگویند مردم ایران صبح درود بر مصدق گفتند و بعدازظهر مرگ بر مصدق. درباره این جمله چه نظری دارید؟
بله، صبح عدهای از طرفداران دکتر مصدق به خیابان آمدند و در طرفداری از او شعار سر دادند که نخستوزیر پیام فرستاد که مردم به خانههایشان برگردند. این سخن اشتباه بود. وقتی مردم حمایت کننده از مصدق به خانههایشان برگشتند عرصه برای مخالفان دکتر مصدق خالی شد. لذا این تصور درباره مردم ایران اشتباه است. افرادی که صبح در حمایت از مصدق شعار سر دادند با افرادی که بعدازظهر فریاد مرده باد سر دادند، فرق داشتند. برخی میگویند مردم کوفه از امام حسین(ع) دعوت کردند و بعد همین مردم کوفه امام را در کربلا به شهادت رساندند! اما این نگاه اشتباه است. مردمی که از امام حسین(ع) دعوت کردند به کوفه بیاید، یک گروه هستند و افرادی که کربلا رفتند و بر امام نیزه کشیدند، گروه، جریان و فکری دیگری بودند. بله همانطور که اشاره کردم صبح مردم به خیابان آمدند و اعلام حمایت از مصدق کردند و دکتر مصدق در پاسخ گفت به خانههایتان برگردید ما مستحضر به حمایت ملت هستیم. بعدازظهر همان روز اراذل و اوباش به خیابان آمدند و به نخستوزیری حمله کردند و رادیو و تلویزیون را گرفتند. این یک سخن رسانهای سفسطهآمیز و غلط انداز است، مردم همان مردم نبودند، مردم صبح با مردم بعدازظهر فرق داشتند.
کودتای 28 مرداد برای امروز ما چه نکته و درسی دارد؟
درسش این است که دشمن در هر شرایطی جز به تجزیه تام و تمام ما رضایت نمیدهد و به غارت حداکثری جامعه ما رضایت نخواهد داد. مهمتر اینکه حتی به نوکران خودش هم رحم نمیکند؛ مثل شاه و فضل الله زاهدی و دیگران و دیگران. لذا برای حفظ امنیت مردم و حفظ تمامیت سرزمینمان آمادگی حداکثری حاصل شود تا بتوانیم حافظ منافع کشور باشیم. کودتا به ما یاد میدهد وقتی شما رخت جنگ از تن دربیاورید، جنگ شروع میشود، نه زمانی که رخت جنگ بر تن دارید. وقتی شما آماده برای دفاع هستید دشمن به شما حمله نخواهد کرد. اما وقتی آمادگی دفاعی شما از بین رفت آن موقع حمله به شما آغاز میشود. برای جنگیدن و داشتن امنیت و آرامش، آمادگی دائمی دفاعی است. وقتی آمادگی دفاعی را کنار بگذارید دشمنان از هر طرف به شما حمله خواهند کرد. بدترین اشتباه استراتژیک در زندگی یک کشور و ملت این است که سرزمینی را از حالت دفاعی خارج کنید، وقتی از این حالت خارج شد، تازه آماده تجاوز میشود و همسایگانش به او تجاوز میکنند. وقتی آماده دفاع باشد برای مردمش امنیت و آرامش ایجاد میکند.
نظر شما