جمعه ۲۲ مهر ۱۴۰۱ - ۱۵:۴۷
ویکتوریا دانشور، خواهر و نقاش پشت‌جلد کتاب سیمین درگذشت

ویکتوریا دانشور، خواهر سیمین دانشور و نقاش پشت جلد کتاب «شهری چون بهشت» که از اوایل مهر ماه در بخش مراقبت‌های ویژه بستری بود، به دیار باقی شتافت.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، ویکتوریا که  تنها بازمانده دانشورها بود، در خرداد ۱۳۰۵ به دنیا آمد. وی پنج سال از سیمین کوچک‌تر  بود و بعد از درگذشت این داستان‌نویس مدتی در خانه وی که حالا خانه موزه شده، زندگی می‌کرد.

ویکتوریا دانشور درباره خاطرات خود با خواهرش گفته بود: «ما کودکی خیلی خوبی داشتیم. پدر و مادرمان خیلی روشنفکر بودند. توی حیاط‌مان یک حوض بود که با خانم سیمین توی آن شنا می‎‌کردیم. نان ریز می‎‌کردیم و می‌دادیم به ماهی‎‌ها. من پنج سال از خانم سیمین کوچک‌تر بودم، اما با او خیلی عیاق بودم. او هر جا می‎‌رفت، مرا با خودش می‌برد. حتی بعدها وقتی با جلال آل احمد می‌رفتند دماوند، من هم با آن‌ها می‌رفتم. ما شش خواهر و برادر بودیم که همه فوت شده‌اند و فقط من مانده‌ام. در زمان کودکی هر وقت میهمان می‌آمد، سیمین شعرهای مختلفی می‌‌خواند و من ویولون می‌زدم. پشت پرده قایم می‌شدم، به پدرم می‎‌گفتم، بابا بگو من هم بیایم و ساز بزنم. بعد قرقر ویولون می‎‌زدم.»

ویکتوریا دانشور همچنین درباره‎ علاقه‎ سیمین به ادبیات و شعر می‌گفت: «خانم سیمین حافظه‌ خیلی خوبی داشت. شعری از حافظ را یک بار که می‎‌خواند، حفظ می‎‌شد. سعدی را هم حفظ بود. روزنامه‌ مدرسه دست او بود. سر صف که مقاله می‎‌خواند، همه برایش دست می‎‌زدند و می‎‌گفتند، این سیاه‌سوخته چه هوشی دارد! اولین کتاب سیمین «آتش خاموش» بود. «شهری چون بهشت» هم کتاب دیگرش بود که من پشت جلد آن را نقاشی کردم.»

خواهر سیمین دانشور چگونگی آشنایی سیمین با جلال آل احمد را این‌گونه تعریف کرده بود: «ما عید رفته بودیم اصفهان و در اتوبوسی که می‎‌خواستیم به تهران برگردیم، آقایی صندلی کنارش را به خانم سیمین تعارف کرد. آن دو کنار هم نشستند. بعد آمدیم خانه. صبح دیدم سیمین دارد آماده می‌شود بروند بیرون. من هم می‎‌خواستم بروم خرید. وقتی در را باز کردم، دیدم آقای آل‌ احمد مقابل در ایستاده است. نگو این‌ها روز قبل قرار مدارشان را گذاشته‌‎اند. روز نهم آشنایی‌شان هم قرار عقد گذاشتند. بعد همه را دعوت کردیم و در مراسم‎شان فامیل و همه‌ نویسندگان بودند. صادق هدایت هم بود. بعد آنهاا خانه‌ای اجاره کردند و رفتند سر زندگی‎شان.»

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها