چهارشنبه ۴ آبان ۱۴۰۱ - ۱۰:۵۶
عشق وقف است بر دل پر درد

گشت و گذاری در متون نظم و نثر فارسی نشان می‌دهد که شاعران و ادیبان ما از مفهوم «وقف» نیز غافل نبوده‌اند و به آن توجه کرده‌اند.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، فرارسیدن روز وقف بهانه‌ای نیکوست که نیم‌نگاهی به توجه شاعران و نویسندگان کهن این سرزمین به مقوله وقف داشته باشیم.

در میان شاعران بزرگ ایران زمین، مولانا و عطار به وقف توجه نشان داده‌اند. از جمله مولانا در دیوان شمس اشاره کرده که عاشق باید حضور دائمی در خرابات معنا داشته باشد و وقف آن محل باشد. «تو وقف خراباتی دخلت می و خرجت می/ زین وقف به هشیاران مسپار یکی دانه»

همچنین این عارف بزرگ در مثنوی معنوی از اصطلاح وقف به عنوان نماد پيوستگی استفاده کرده است.
«ماند آن خنده برو وقف ابد/ همچو جان و عقل عارف بی‌کبد/ نور مه‌ آلوده کی گردد ابد/ گر زند آن نور بر هر نيک و بد/ او ز جمله پاک واگردد به ماه/ همچو نور عقل و جان سوی اله/ وصف پاکی وقف بر نور مه ‌است/ تابشش گر بر نجاسات ره‌ است/ زان نجاسات ره و آلودگی/ نور را حاصل نگردد بدرگی»

عطار نیز در یکی از غزل‌هایش عشق را به مال وقف شده تشبیه می‌کند که نباید خرید و فروش شود.
«عشق وقف است بر دل پردرد/ وقف در شرع ما بهايی نيست» و در جای دیگر به عاشق می‌گوید جان تو در برابر معشوق بهایی ندارد و باید وقف حلقه زلف وی کنی. «حلقه معشوق گير و وقف کن/ بر در او جان غم‌فرسود خويش»

این شاعر و عارف بزرگ همچنین در جای دیگر اشاره می‌کند که عاشق در جهان، جز نيم‌جانی فرسوده ندارد و اگر آن را وقف می‌كند، از آن روست كه مال ارزنده‌تری در اختيارش نيست. «عزم عشق دلستانی داشتم/ وقف کردم نيم‌جانی داشتم/ صدهزاران سود کردم در دو کون/ گر ز عشق تو زيانی داشتم»

همچنین در غزلی می‌گويد من اگر همه مشک‌های جهان را داشتم، بهترين آن را وقف بوی گيسوی معشوق می‌كردم. «مشک جهان گر همه عطار داشت/ وقف خط غاليه‌فامت كنم»

وی همچنین در یکی از حکایات خود داستان گبری را نقل کرده كه برای شهر خود پلی می‌سازد و آن را وقف می‌کند:
يکی گبری که بودی پير نامش
که جدی بود در گبری تمامش
يکی پل او ز مال خويش کرده
مسافر را نکوانديش کرده
مگر سلطان دين محمود پيروز
بدان پل دررسيد از راه، يک روز
پلی بالای رودی سوی ره ديد
که هم نيکو و هم بر جايگه ديد
کسی را گفت کاين خيری بلند است
که بنياد چنين پل او فکنده‏ست؟
بدو گفتند: گبری پير نامی
ز غيرت کرد شاه آنجا مقامی
بخواندش گفت: تو پيری وليکن
گمانم آنکه هستی خصم مومن
بيا هر زر که کردی خرج پل تو
بهای آن ز من بستان به کل تو
که چون گبری تو جانت بی‏درود است
تو را چون اين پلی آن سوی رود است
زبان بگشاد آن گبر آشکاره
که گر شخصم کند شه پاره‌پاره
نه بفروشم، نه زر بستانم اين را
که اين بنياد کردم بهر دين را
شهش محبوس کرد و در عذابش
نه نانی داد در زندان نه آبش
به آخر چون عذاب از حد برون شد
دل آن گبر خاک افتاد و خون شد
به شه پيغام داد و گفت برخيز
درآور پای اين ساعت به شبديز
يکي استاد با خود بر گرامی
که اين پل را کند قيمت تمامی
از اين دلشاد شد شاه زمانه
سوی پل گشت با خلقی روانه
چو شاه آنجا رسيد و خلق بسيار
بر آن پل ايستاد آن گبر هشيار
زبان بگشاد و آن گه گفت ای شاه
تو اکنون قيمت اين پل زمن خواه!
هلاک خود بدين سر پل کنم ساز
جواب تو بدان سر پل دهم باز
ببين اينک بها، ای شاه عالی
بگفت اين و در آب افتاد حالی
چو در آب اوفکند او خويشتن را
ربودش آب و جان درباخت و تن را
تن و جان باخت و دل از دين نپرداخت
چو آن بودش غرض، با اين نپرداخت
در آب افکند خويش آتش‌پرستی
که تا در دين وی نايد شکستی
ولی تو در مسلمانی چنانی
که بربوده‏ست آبت جاودانی
چو گبری بيش دارد از تو اين سوز
مسلمانی پس از گبری بياموز

خواجوی كرمانی، شاعر بزرگ قرن هشتم نيز از شاعرانی است که به وقف توجه داشته و دو جان (حیات دنیوی و اخروی) را وقف حرم یار کرده است. «دو جان وقف حريم حرم او کرديم/ واعتماد از دو جهان بر کرم او کرديم»

در میان متون نثر از جمله سفرنامه‌ها نیز به وقف اشاره شده است. از جمله ناصرخسرو در سفرنامه خود اشاره کرده «چون از شهر به سوی جنوب، نيم‌فرسنگی بروند و به نشيبی فرو‌روند، چشمه آب از سنگ بيرون‌ می‏‌آيد، آن را عين سلوان گويند. عمارات بسيار بر سر آن چشمه کرده‌‏اند و آب آن به ديهی می‏‌رود و آنجا عمارات بسيار کرده‌‏اند و بستان‌ها ساخته و گويند هر که بدان آب سر و تن بشويد، رنج‌ها و بيماری‌های مزمن از او زايل شود و بر آن چشمه وقف‏‌ها بسيار کرده‌‏اند و بيت‏‌المقدس را بيمارستانی نيک است و وقف بسيار دارد و خلق بسيار را دارو و شربت دهند و طبيبان باشند که از وقف، مرسوم ستانند»

غزالی نیز رعایت شروط استفاده صحیح از موقوفات را مانند شروط نماز، واجب دانسته و گفته است «از جمله آنچه حرام محض باشد، آن است که از اوقاف خورند نه بر وفق شرط واقف. پس آن کس که به تفقه اشتغال ندارد، آنچه از مدارس می‏‌گيرد حرام است و آن کس که مرتکب معصيتی می‏‌شود که بدان سبب شهادت وی را نپذيرند، آنچه را به اسم صوفيه - از وقف يا جز آن ستاند، حرام است، و ما مداخل شبهات و حلال و حرام را در کتابی مفرد از کتب احياء علوم‏الدين ياد کرده‌‏ايم؛ پس بر توست که آن را طلب کنی، چون معرفت حلال و طلب آن - مثل نمازهای پنجگانه - بر هر مسلمان فرض است»

در ادب فارسی وقف نماد نیکوکاری نیست بلکه در حدی بالاتر نمادی از ایثار است. به همین دلیل خواجوی کرمانی فریاد می‌زند «ملک جهان کرده‌ايم وقف سر کوی يار/ گوی دل افکنده‌ايم در خم چوگان عشق» و سنایی نیز تاکید می‌کند «جان و اسباب از او عطا داری/ پس دريغش از او چرا داری؟/ جان و اسباب در رهش درباز/ بر ره سيل و رود خانه مساز/ وقف كن جسم و جان را بر غيب/ تا بوی كليدش اندر جيب»

و در نهایت، از سویی دیگر حافظ که عارفی رند و هوشیار است در جایی به وقف‌خواری اعتراض کرده و آورده است:
«فقيه مدرسه دی مست بود و فتوا داد/ که می حرام ولی به ز مال اوقاف است»

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها