جمعه ۲۰ آبان ۱۴۰۱ - ۱۳:۲۷
در مذمت شادی/ فروش شادی در عصر سرمایه داری

در طول قرن گذشته، یک اتفاق ظریف و موذیانه رخ داد؛ ما شروع کردیم به فروش شادی.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، ترجمه کامران برادران: شما لیاقت شاد بودن را ندارید. هیچ منطقی کیهانی در آسمان وجود ندارد که محاسبه کند چگونه خوشبختی شما کم و زیاد شده است. کائنات چیزی به شما بدهکار نیست، زیرا این مسئله فقط و فقط به خود شما مربوط می‌شود.

یکی از بزرگ‌ترین و تکراری ترین شعارهای مدرنیته این است که همه ما باید همیشه شاد باشیم. ما با ایده‌های مختلف «شادی دائم» بزرگ می‌شویم: ازدواج باید یک ماه عسل دائمی باشد، یک شغل هرگز نباید شما را مضطرب کند، یک دوست هرگز نباید نامهربان باشد و زندگی باید عاری از درد، مبارزه یا کسالت باشد.

با این حال، زندگی صرفا مبتنی بر شادی، پوچ و تک‌بعدی است. به هر حال احتمالا چنین چیزی غیرممکن است. وضعیت انسان وضعیتی عمیق و پیچیده است. زندگی تراژیک و کمدی، پویا و کسل‌کننده و شاد و ناراحت‌کننده است. ما به فرضیات چالش‌برانگیز عادت کرده‌ایم. برای مثال، ‌ قبول داریم که چیزی به نام «فرهنگ کامل» وجود نداشته و تنها یک راه برای داشتن یک زندگی معنادار وجود ندارد. اما بنا به دلایلی، ما «فرهنگ شادی» را به چالش نمی‌کشیمف یعنی این روایت را که فقط شادی است که ارزش دارد و اگر خوشحال نباشید، در زندگی شکست می‌خورید.

تاریخچه مختصری از شادی
در متون ودایی هندی مفهوم خوشبختی یافت نمی‌شود. در این متون، عالم ادراک، عالم هذیان و جهل و شر است. در عوض، فلسفه ویدانته از ما می‌خواهد که در مراقبه از جهان عقب بنشینیم و خود و نقش خود را در نیروی جهانی (برهمن) درک کنیم. در سنت غربی، افلاطون موضوع مشابهی را ارائه می کند. برای افلاطون، خوشبختی در دنیای فیزیکی اطراف ما دست‌نیافتنی بود. اما برخلاف ودایی‌ها که مدیتیشن را تشویق می‌کردند، افلاطون معتقد بود که ما برای فراتر رفتن از این دنیای ناکامل سایه‌وار به دلیل نیاز داریم. فقط با زبان می‌توانیم به چیزی ناب‌تر برسیم. این افلاطون بود که به سنت اروپایی ایده عقب‌نشینی درونی را داد که براساس آن «خوشبختی از درون می‌آید».

این دیدگاه افلاطونی/ودایی البته به خوبی در مذهب خود را نشان می‌دهد. مسیحیان که افلاطون خوانده بودند، به‌خوبی از ایده‌های او استفاده کردند. برای پدران کلیسا مانند آگوستین و ایرنیوس، جهانی که ما در آن زندگی می‌کنیم، دنیای سقوط است، دنیای برآمده از گناه آدم و حوا. این یک دنیای کینه‌توز و نفرت‌انگیز است که در آن هیچ شادی پایدار یا معناداری یافت نمی‌شود. در عوض، تنها راه شاد بودن از طریق خدا، دعا و کتاب مقدس است.

با این حال، نکته این است که در هیچ یک از این‌ها شما «لیاقت» شاد بودن را نداشتید. در واقع، این معیار یک زندگی خوب نیز نبود. برای افلاطون، ارسطو و رواقیون، شادی چیزی بود که فرد باید برای رسیدن به آن سخت تلاش می‌کرد و نیاز به تلاش فکری زیاد یا کنترل احساسات خود داشت. حتی در آن زمان هم شادی تنها محصول جانبی این تلاش‌ها بود، نه یک هدف. در الهیات کاتولیک، شادی فقط برای کسانی بود که به قدر کافی خوش‌شانس بودند که لطف خدا به آنها عطا شده بود. در واقع، نارضایتی، ناراحتی و ناراحتی، به نوعی، پاداش عادلانه خیانت ما به خدا در عدن بود. در همین حال، در سنت پروتستان، به ویژه کالوینیسم، ایده «جبر» به این معنی بود که فقط افراد خاصی می‌توانند خوشحال بوده یا نجات یابند. خوشبختی به شما دینی ندارد و این مسئله کاملا به تشخیص خدا وابسته بود.

فروش شادی
شاهد بوده‌ایم که در بخش بزرگی از تاریخ روشنفکری، شادی یک چیز خصوصی و متفکرانه بوده است. در این گستره بحث بر سر تنهایی و مراقبه‌های آگاهانه بود. اما مشکل بزرگ این است که چنین دیدگاه خریداری ندارد. در دنیای سرمایه‌داری مبتنی بر بهره‌وری فزاینده و فعالیت‌های انتفاعی، پیاده‌روی در بیرون و نفس‌های عمیق کشیدن کارساز نیست. همانطور که آلدوس هاکسلی در رمان ویرانشهری خود، «دنیای قشنگ نو»، می‌گوید: «پامچال‌ها و مناظر... یک عیب جدی دارند: بی‌دلیل هستند. عشق به طبیعت هیچ کارخانه‌ای را به راه نمی‌اندازد.» در دنیای هاکسلی، به مردم آموزش داده می‌شود که شادی خوب است، تا زمانی که برای بدست آوردن آن نیاز به خرید چیزهای جورواجور دارید.

این قضیه البته خیالی نیست. در طول قرن گذشته، یک اتفاق ظریف و موذیانه رخ داد؛ ما شروع کردیم به فروش شادی. تبلیغ‌کنندگان و کسب‌وکارها این ایده را ایجاد کردند که شادی مستلزم مصرف است. می‌گویند خریدن چیزها به شما این امکان را می‌دهد که خودتان باشید. بنابراین، تنها با داشتن ماشین یا استفاده از نوع خاصی از شامپو است که می‌توانید منحصر به فرد بودن خود را در این دنیای پر سر و صدا، شلوغ و پرجمعیت بیان کنید. همانطور که فیلسوف فرانسوی ژان بودریار می گوید: «جامعه مصرفی (اشیاء، محصولات، تبلیغات) برای اولین بار در تاریخ امکان رهایی کامل و تحقق خود را به فرد ارائه می‌دهد.»

اگر صنعت نیاز به تغییر محصولات خود داشته باشد، چه فلسفه اجتماعی یا زیست‌جهانی بهتر از ایجاد دو ایده موازی: اینکه خوشبختی یعنی «خود‌ بودن» و اینکه «خود‌ بودن به معنای خریدن چیزهاست». تقریباً همه ما اکنون این ایده را درونی کرده‌ایم که فقط با چیزهایی که می‌خریم می‌توانیم خودمان را کاملاً ابراز کنیم.

ما احساس می کنیم که شایسته شاد بودن هستیم، زیرا بارها چنین به ما گفته شده است. علاوه بر این، تنها چیزی که برای به دست آوردن این خوشحالی نیاز داریم خرید است که زرق‌وبرق‌های خاص خود را دارد.
 
این مقاله ترجمه خلاصه‌ای است از منبع زیر:
https://bigthink.com/thinking/do-you-deserve-to-be-happy/

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها