کتاب «فولاذ» توسط انجمن پیشکسوتان سپاس منتشر شده و مراسم نقد این اثر نیز در قالب برنامههای سیامین دوره هفته کتاب برگزار شد. در این نشست علاوه بر نویسنده اثر، داوود قاسم پور، منتقد کتاب همراه با میثم رشیدی مهرآبادی به عنوان مجری- کارشناس درباره این کتاب صحبت کردند.
قلم نویسنده «فولاذ» خواندنی است
میثم رشیدی مهرآبادی درابتدای جلسه ضمن تشکر از نشر سپاس که به زندگی علی اصغر فولادگر پرداخته است، گفت: شهید فولادگر در سال 1339 متولد شد و در زندگی خود پیش و پس از انقلاب خدمات زیادی را در سپاه انجام داد و سرنوشتش این بود که در حادثه منا به شهادت برسد.
استقبال نویسنده «فولاذ» برای نوشتن این کتاب
در پاسخ به این سوال، نویسنده کتاب «فولاذ» گفت: کتاب را به دعوت انجمن سپاس شروع کردم. یک روز به این انجمن رفته بودم و آنها پیشنهاد نگارش این کتاب را مطرح کردند؛ بار اول هم بود که راجع به یک شهید اطلاعاتی کتابی نوشتم.
وی ادامه داد: قبلا دو کتاب درباره روحانیون نوشته بودم و با سبک زندگیشان آشنایی داشتم. اما درباره افراد اطلاعاتی، کمتر میدانستم و نوشتن این کتاب برایم جاذبه داشت. بعد که وارد کار شدم دیدم که نوشتن این کتابها سخت است، چرا که از دوستان اطلاعاتی –شهید- به سختی میشود اطلاعاتی کسب کرد.
اطلاعات ضد و نقیض درباره شخصیت اصلی کتاب
وی با بیان اینکه بخش زیادی از زندگی شهید فولادگر در لبنان میگذرد، افزود: در مصاحبه با دوستان شهید هرکس درباره فعالیتهای فولادگر در لبنان حرفی میزد. یکی میگفت شهید مسئول آموزش بود. فرد دیگری میگفت دبیر ستاد بوده و دیگری میگفت فولادگر مسئول هماهنگی بوده است.
قربانی تاکید کرد: برای یک پست –سازمانی- فولادگر 10 عنوان به دست آوردم. هیچ حکمی هم وجود نداشت تا به آن استناد کنم. بنابراین به این نتیجه رسیدم که نباید خودم در کتاب حرفی بزنم بلکه باید تدوین کننده باشم.
این نویسنده ادامه داد: در کتاب «فولاذ» خواستم تا این شهید را از زبان دوستانش بشنوم. سعی کردم فقط لحن ماجراها را به هم بدوزم؛ مثل روایت سیمرغ که از زبان مرغان ایجاد میشود. روی تدوین زیاد کار کردم و دیدم به دلم نمینشیند بعد از آن تصمیم گرفتم کتاب را از شبی شروع کنم که شهید فولادگر ایران را به مقصد مدینه ترک میکند.
در ادامه قربانی خاطراتی از زندگی شهید و همسرش را در ابتدای سفر حج تعریف کرد و در ادامه هم نکاتی را درباره حادثه منا توضیح داد و اینکه خانوادهاش به ویژه دختران وی چطور به دنبال پیکر پدرشان به عربستان سفر کردند.
وی افزود: وقتی پیکر شهید فولادگر به ایران بازگشت، مادر او بالای سرش رفت و یاد تولد فرزندش افتاد که کتاب هم به آن پرداخته است.
رشیدی مهرآبادی در بخش دیگری گفت: مطالبی نویسنده در کتاب آورده که حذف نشدهاند و همین کتاب را خواندنی کرده است. این نشان میدهد که نویسنده سعی کرده یک منتقل کننده امین باشد.
قربانی هم در ادامه از زحمات خانواده فولادگر و حمایتهایشان برای آمادهسازی کتاب تشکر کرد و به بیان خاطراتی از نحوه مصاحبه با اعضای خانواده پرداخت.
مصاحبههای کتاب کار سختی است
داوود قاسم پور، منتقد اثر نیز در این جلسه گفت: فولادگر دانشجوی تاریخ بوده و نسبت به او سویه عاطفی دارم؛ ورود آقای قربانی به چنین کتابی خوب است و کمتر کسی جرات دارد به این نوع آثار بپردازد.
وی افزود: همه ابعاد حادثه منا کشف نشده و ورود نویسنده به چنین موضوعی مهم است. فولادگر دارای شخصیت ذو ابعاد است. او در انقلاب اسلامی، دفاع مقدس و در کشورهای مختلف حضور دارد و به عنوان فرد منتقل کننده تجربیات ایران در منطقه فعالیت میکرد. در چنین حالتی صحبت کردن با افراد و مصاحبهها برای چنین کتابی سخت خواهد بود.
چند «ایکاش» منتقد درباره اثر
وی ادامه داد: خانواده شهید هم تا حدی رویکرد اطلاعاتی داشتند با این حال نویسنده توانسته با خانواده و حتی خانواده دامادها مصاحبه کند.
این منتقد در بخش دیگری خطاب به نویسنده تاکید کرد: ایکاش مصاحبه با مادر را اول کتاب میآوردید. وقتی خواننده –در ابتدا- داستان منا را میخواند تحت تاثیر مصاحبه با آقای شجاعی درباره این حادثه قرار میگیرد.
قاسم پور اظهار داشت: وقتی کسی داستان منا را میخواند دنبال حادثه است تا زندگی شهید، در اینجا هم وزن شهید با افرادی مانند رکن آبادی یکسان است؛ با مطالعه کتاب در بخش اول این ظن ایجاد نمیشود که کتاب درباره فولادگر است.
وی با ابراز گلایه از اینکه کتاب تاکنون دیده نشده گفت: این کتاب قطعا مورد استناد قرار خواهد گرفت. افرادی که قربانی سراغشان رفته افراد عادی نیستند و به اعتبار فولادگر حاضر به مصاحبه شدند و ممکن است در آینده هم هیچ وقت صحبت نکنند.
این منتقد با پر اهمیت شمردن خاطرات مربوط به لبنان، سودان و تشکیل حزب الله و نقش فولادگر در آنها گفت: به عنوان یک دانش آموخته تاریخ اینها جزء نقاط قوت کتاب هستند.
وی افزود: البته ایکاش نویسنده بعضی مفاهیم را گویا سازی میکرد، واژه مستشاری، دافوس و بعضی اصطلاحات خاص سیاسی از جمله آنها هستند که هر مخاطبی درباره آنها اطلاعاتی ندارد. پیشنهاد میکنم اگر کتاب به چاپ بعدی رسید این موارد را توضیح دهید. و ایکاش گویا سازیهایی که تاکنون در کتاب انجام شده نیز مستند به منابعی باشند و به آنها ارجاع داده شود.
وی در ادامه متن کتاب را پخته و روان توصیف کرد و گفت: کتاب یک دست است و در آن سکته و حفرهای دیده نمیشود. بخش پیوستها باید قویتر میشد و اگر پیوست ها مستند میشد هم جا داشت. ضمن اینکه در کتاب سیر انتصابات درجه نظامی شخصیت اصلی کتاب دیده نمیشود.
قاسم پور تاکید کرد: تدوین گاهشمار پایان کتاب هم خواندنی است؛ نویسنده هم از قدسی کردن شهید به عمد خودداری کرده و یک تصویر رئال داده و موضوعی را سانسور نکرده است. پی نوشتهای کتاب هم سوگیری ندارد به شکل علمی نوشته شدهاند.
تلاشهای ناشر اثر برای جلوگیری از حذفیات
قربانی در بخش دیگری ضمن تشکر از انجمن سپاس در جهت تلاشی که برای آماده کردن کتاب انجام دادند گفت: از متن کتاب چیزی کم نشد و انجمن سپاس تلاش میکنند با کمترین حذف
محتوای کتاب آماده شود. این مجموعه متعلق به بازنشستگان اطلاعات است و تلاش میکنند چیزی که نویسنده خلق کرده را تا جایی که به ساختارهای اطلاعاتی و نظامی ضربه نمیزند چاپ کنند.
وی حضور جواد کامور بخشایش با وجود سوابق ادبیاش را در این انجمن به عنوان یک عامل مثبت ارزیابی کرد و حذفیات بعضی کتابها را به شکل غیر کارشناسانه موجب فلج شدن آن آثار توصیف کرد.
وجه تسمیه «فولاذ» چیست؟
نویسنده کتاب «فولاذ» در بخش دیگری ضمن بیان خاطراتی از مصاحبههای کتاب، وجه تسمیه این اثر را اینطور توضیح داد: شهید فولادگر در لبنان حضور داشت و اهالی آنجا که عرب زبان هستند حرف «گ» را در زبانشان ندارند. بنابراین نام او را به شکل فولاذ تلفظ میکردند و به همین نام مشهور شد. برای هم باعث شد این نام برای کتاب انتخاب شود.
قربانی در ادامه این نشست فصلی از کتاب را که به توصیف و تشریح حادثه منا میپردازد برای حاضران قرائت کرد.
خانم پور شمس، همسر علی اصغر فولادگر نیز در بخش پایانی این مراسم در صحبتهای کوتاهی از زحمات نویسنده و دست اندرکاران کتاب تشکر کرد. وی همچنین درباره لحن کتاب هم گفت: شاید بهتر بود زبان خانواده که در مصاحبههای این کتاب محاورهای است به شکل ادبیتری بیان میشد.
قربانی در واکنش به این صحبت با تاکید بر اینکه مجبور به انتخاب شده که لحن محاورهای را بیاورد یا اینکه ادبی بنویسد، گفت: خانم پور شمس انتظار دارد لحن خانواده در کتاب ادبی باشد. اما من اصرار داشتم که لحن هرکسی را همانطور که خودش صحبت میکند در کتاب بیاورم. برای من صمیمیت مهمتر بود. در این کتاب سعی کردم از وحدت رویه پیروی کنم اما لحن آدمها متعلق به خودشان باشد. از خانم پور شمس عذرخواهی میکنم. آشنایی با این خانواده برایم فرصت بود.
نظر شما