یکشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۱ - ۱۵:۳۳
آیا ادب ما گوشی برای علوم انسانی دارد؟/ سال‌هاست گفت‌وگو را از دست دادیم

پیغامی گفت: ما سال‌هاست گفت‌وگو را از دست داده‌ایم و علوم انسانی از ابتدا با گفت‌وگو شکل نگرفته است و هرچه پیش آمدیم گفت‌وگوها ضعیف‌تر شده است.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، سیدمحمدتقی چاوشی عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و عضو گروه فلسفه شورای بررسی متون در نشست «بحران علم در دوگانه علوم انسانی آکادمیک و عامه‌پسند» سخنرانی خود را با عنوان «نقد به مثابه امکان پرسش از علوم انسانی»، آغاز کرد و گفت: قبلا تصورم این بود که فلسفه امری است که با پرسش به سمت آن حرکت می‌کنیم، لکن پرسش هم از آن برمی‌خیزد. ما هر گونه پرسشی را نمی‌توانیم مطرح کنیم. 

وی افزود: فلسفه در واقع باید به نحو ماتقدم پیش از آنکه پرسشی طرح شود وجود داشته باشد. فلسفه در زمان ما تنها کاری که می‌توانند بکند این است که ما را متذکر باشد. فکر نکنیم تذکر امر کوچکی است. نمی‌توان تذکر را از تفکر جدا کرد. 

چاوشی گفت: نقد، نامی بود که کانت برای فلسفه خودش انتخاب کرد. تصور این است که با کانت بود که بحث نقادی وارد فلسفه شد. آن معنایی که کانت از نقد در نظر دارد روی دیگر استعلاست. در نظرات مارکس بیشتر متوجه اعوجاجات می‌شویم که در جامعه وجود دارد؛ جمع اندیشه کانت در بحث نقد و مارکس در مکتب فرانکفورت که توسط آدورنو پرورش پیدا می‌کند. یعنی هم نقد ناظر بر معرفت و آگاهی است و می‌خواهد حیطه معرفت را معین کند و هم نقد بیشتر به پیچیدگی‌ها و اعوجاجاتی که در جامعه وجود دارد توجه می‌کند. جمع این دو را در مکتب فرانکفورت می‌شود مشاهده کرد. مکتب فرانکفورت مطالعه کانت است از چشم هگل. 

وی افزود: درباره نقد در فضای ما، من دوره‌ای را نمی‌شناسم و تاکنون پیدا نکرده‌ام که نقد به چنین معنایی به کار رفته باشد. نقد در فرهنگ ما به معنی کشف و آشکار کردن است. به معنی کشف، آشکار کردن و آشکار شدن که به صورت لازم به کار رفته است. چیزی منظور است که هم اینک روشن است، آشکار است و به همین منوال هم‌اکنون می‌تواند آشکار شود. 

چاوشی بیان کرد: معادل فارسی نقد سنجش است. از مصدر سنجیدن. سنجیدن، وزن چیزی را معین کردن است و وقتی چیزی را وزن می‌کنیم میزان ارزش آن آشکار می‌شود. اما پرسش این است که متن را با چه میزانی می‌توان سنجید تا ارزش آن آشکار شود؟ درک چنین پرسشی منوط به فهم متن است. صحبت کردن از متن حوصله واسع می‌طلبد. 

وی اضافه کرد: پرسش از متن پرسشی است که از متن برمی‌آید. می‌آید یعنی آنچه متن توان و پتانسیل آن را دارد. این متن است که به پرسش اجازه ظهور می‌دهد. ما هر پرسشی نداریم و نمی‌توانیم داشته باشیم. هر پرسشی را در هر فرهنگی نمی‌توان مطرح کرد.

چاوشی گفت: انسان نه تنها اهل پی است بلکه امکان اهلیت بن را نیز دارد. بنیاد یعنی آنیکه بن، ما را مرتب به آن تذکر می‌دهد. بنیاد یعنی انسانی که با بن نسبت دارد، به آن تذکر می‌دهد. انسان تذکری است به بن اما این تذکر، تذکر چیزی یا کسی نیست بلکه انسانی است که یاد می‌کند انسان را، بن را. ما از دایره انسان نمی‌توانیم خارج شویم، هرآنچه بگوییم در دایره انسان و انسانیت است. با این حساب هر گونه استعلا در هر اندیشه و مکتبی، استعلا از انسان به انسان است. 

وی بیان کرد: موجودات آن‌هایی هستند که پیدا هستند؛ نگوییم که این برای ایران باستان است. این در فرهنگ ما مورد تفکر قرار گرفرته است. اینکه موجود پیداست، پدیدار نیست. موجود از پی برمی‌آید، موجود آنیست که در نسبت با پی است و جز انسانی پی‌مند، هیچ موجودی حتی خدا هم نمی‌تواند موجودات را آشکار کند. بحث آفرینش نیست، بلکه تمام تفکر صدرا بحث منطق هستی است. صدرا و کانت هستی‌شناسی ندارند اما هگل دارد. 

چاوشی ادامه داد: فلسفه اسلامی از هستی نمی‌گوید، هیچ‌گاه فلسفه ما هستی‌شناسی نبوده، فلسفه ما منطق هستی است. در اوج فلسفه اسلامی صدرا، منطق ظهور هستی را مطرح می‌کند. موجودات آفریده پی هستند و با پی به ظهور آمده‌اند و در عین حال از نسبتی گزارش می‌کنند که پی و بن را نشان می‌دهد. انسان آن بن است که برخی جامعه‌شناسان می‌گویند نمرده است.

به گفته چاووشی، روشی که ما می‌توانیم در فلسفه مطرح کنیم گوش سپردن است که برآمده از یک امکان دیگری در انسان به نام گوش شدن است. تا گوشی نباشد پدیده هرچه بگوید ما نمی‌شنویم. پیشاپیش گوش مهم است تا ما صدا را بشنویم و اگر گوشی آماده شده باشد انسان برای همه امور آمادگی دارد. آمادگی برای هستی یعنی گوش شدن برای هستی. از این رو روش یا آنچه موجب آشکارگی بن است گوش دادن یا گوش شدن است. بنیاد و اساس گوش دادن امکان گوش شدن است که ما به نحو ماتقدم با آن نسبت داریم.

وی در پااین گفت: آیا ادب ما گوشی برای علوم انسانی دارد؟ معلوم است پاسخ منفی است. ما بر آستانه علوم انسانی مقام کردیم ولی گوشی نداریم تا سمت و سوی آن را تشخیص دهیم و بشنویم از کدام سو زمزمه آن می‌آید و از کدام سرچشمه می‌جوشد. بله، اگر از علوم انسانی اصطلاحی جدید در نظر دارید که دیگر جای بحث ندارد.

عادل پیغامی در بخش دیگری از این نشست با موضوع «الزامات علمی ساخت زیست بوم نقد» سخنرانی کرد و افزود: یک مطلبی که در عمل مغفول واقع می‌شود این است؛ علم را همگن فرض کردیم. علوم طبیعی را با علوم انسانی همگن فرض کردیم. فیزیک بین نخبگانش در حال پویایی است و بعد از چند مرحله به فناوری می‌رسد و وارد سبک زندگی مردم می‌شود ولی علوم انسانی باید از بدو بحث در زیست‌بوم واقعی انسان‌ها خودش را جایابی کند. ممکن است مقاله علمی در اقتصاد نوشته شود، مقاله سطح بالایی باشد ولی اگر ترجمانش در زیست‌بوم عمومی مردم جایابی نشود فایده ندارد. این یعنی تبدیل شدن علم به مرداب. در فیزیک زمانی که علم بین نخبگان می‌گردد مرداب شکل نمی‌گیرد ولی در علوم انسانی مرداب شکل می‌گیرد.

وی ادامه داد: جریان نقد، می‌تواند به علم از جهت اتصالش به مردم پویایی بدهد تا به مرداب تبدیل نشود. در همین ابتدا این نکته به ذهن می‌رسد که اگر جریان نقد این نقش را دارد چرا هیچ‌وقت کرسی نقد نداریم که مثلا یک تاجر و بازرگان پایان‌نامه علمی ما را از نظر اقتصادی نقد کنند. چرا یک کارگر، فضایی برای نقد پایان‌نامه من ندارد. یک بخش آن به این مشکل برمی‌گردد که اساسا تا ترجمان اتفاق نیفتد طرف نمی‌تواند پایان‌نامه مرا بفهمد. در چرخه تولید علم این حلقه مفقود است که اگر کتاب تخصصی نوشته شده کسانی آن را انتخاب کند و به زبان عمومی ترجمه کند. وقتی ما این ظرفیت را نداریم ورود ما به زیست بوم مردم دچار اشکال است.

وی با طرح این سوال که زیست بوم نقد به چه نیازمند است؟ پاسخ داد: ما در زیست بوم نقد اولین مشکلمان رصد و پایش است. اغلب نخبگان علوم انسانی رابطه‌شان با حوزه علم‌سنجی قطع است. همین باعث شده در حوزه رصد و پایش علوم انسانی دچار مشکل شویم. حرف در این زمینه زیاد است. در حوزه مربوط به پایش یکی از مشکلاتمان این است که آمایش خوبی از عرصه‌های علوم شکل نگرفته لذا یک بخش از علم فربگی دارد ولی یک بخش دیگر آن لاغر است. مثلا حوزه علوم اقتصادی هزار و هشتصد شاخه دارد ولی یکسری شاخه‌ها صفر است، یکسری شاخه‌ها چاق است. این باعث شده توازن لازم را در حوزه علم نداشته باشیم.

پیغامی بیان کرد: ما هنوز متوجه نشدیم کتب درسی چه ماهیتی دارد. به نظر من کتب درسی یک ماهیت حکمرانانه دارد. کتب درسی مهمترین رسانه علوم انسانی محسوب می‌شوند. کتب درسی مهندسی زبان می‌کنند. چون ما این نکته را در نظر نداریم در نقد کتب درسی کم‌کار هستیم. مشکل دیگر این است چون جریان‌شناسی در کشور ما ضعیف است معمولا نقد می‌کنیم ولی نقد‌های نقطه‌‌ای و موردی می‌کنیم. چه بسا ده‌ها مقاله مشابه، یک جریان می‌سازند که ما باید آن جریان و روند را نقد کنیم.

وی افزود: ما در نقدها چندگانه‎‌هایی را مطرح کنیم، ما نقدهای همسو داریم، نقدهای حامی داریم، نقدهای مکمل داریم، نقدهای زمینه‌ساز رشد داریم و نقدهای زمینه‌ساز برای رقابت هم‌افزا. متاسفانه گونه‌شناسی نقد در کشور ما دچار عیب است و ما نقد نقد نداریم. به همین دلیل ناقد حرفه‌ای هم نداریم. در سینما ناقد حرفه‌ای داریم و طرف خودش را به عنوان ناقد معرفی می‌کند ولی در علوم انسانی ناقد حرفه‌ای نداریم. به جهت رهیافتی نقدهای ما خیلی تک‌ساحتی است. نقدهای چندرشته‌ای بسیار کم‌رنگ است. در همین رابطه ۹ روش تلفیقی وجود دارد ولی نقدهای ما تک‌ساحتی است. عرض کردم ما ناقد حرفه‌ای نداریم و به نحو حرفه‌ای جریان تربیت ناقد نداریم. روش‌شناسی نقد در کشور ما نیازمند تامل است و باید در حوزه توانمندسازی جامعه نخبگانی برای نقد کار کنیم. نقد حرفه‌ای مبتنی بر ابزاها و روش‌شناسی‌هایی است که به آن توجه نمی‌شود. اغلب مطالعاتی که در حوزه مطالعات تطبیقی می‌بینم اولا بسیار کم هستند، ثانیا طرف دو خط موازی را دنبال کرده است. من در رشته خودم به سختی مطالعه تطبیقی و مقارنه‌ای می‌بینم.

این مدرس دانشگاه گفت:‌نقد برای تبدیل یک محصول به محصول دیگری است، فرآوری است. ما در نقد دنبال این هستیم خدمتی جدید برای مصرف‌کننده و مشتریان پیدا کنیم. در واقع نقد نوعی بازاریابی محتوایی است نه مچ‌گیری و غر زدن. اگر قبول کردیم نقد بازاریابی محتوایی جدید برای مخاطب جدید است انتظار جامعه هدف و خدمتی که نیاز دارند مورد توجه قرار می‌گیرد.

پیغامی گفت:‌ ما در بحث اخلاق و فرهنگ نقد دچار مشکلیم. هر کس را نقد می‌کنیم ناراحت می‌شود. نقد نظر مساوی با نقد شخص است. هرچقدر توضیح می‌دهیم، هر چقدر احترام می‌گذاریم ولی باز طرف ناراحت می‌شود. افراد برای شنیدن نقد خیلی کم‌ظرفیت هستند، خیلی باید تمرین کنیم. جانب انصاف و مدارا و تحمل باید به عنوان فرهنگ نقد مورد لحاظ قرار گیرد. گویایی علم به تکثر است منتها تکثر باید همگرا باشد. یکی از دلایل ناراحتی از نقد این است که دچار عدسی‌های واگرا در جامعه هستیم. مثلا استاد می‌ترسد جایگاه خودش را از دست بدهد. عدسی‌های واگرا منجر شده تکثرهایی که داریم همگرا نکنیم. برای همین، این مشکل جریان نقد را به واگرایی منجر می‌کند و نهایتا ستاد برگزارکننده نقد توصیه می‌کند همدیگر را نقد نکنید چون به سمت واگرایی بیشتر می‌رویم.

او عنوان کرد: مسئله بعدی گفت‌وگو است. ما سال‌هاست گفت‌وگو را از دست داده‌ایم و علوم انسانی از ابتدا با گفت‌وگو شکل نگرفته است و هرچه پیش آمدیم گفت‌وگوها ضعیف‌تر شده است. نتیجه این است که ما با دنیای بیرون از خودمان ارتباط نداریم و ازدواج‌‌هایمان درون‌خانوادگی شده که این امر، معلولیت به وجود می‌آورد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها