کتاب «برادر حنیف» کوششی برای بازخوانی زندگی شهید نبیالله شاهمرادی است. لحن سادهای دارد و داستان زندگی مردی را روایت میکند که در برههای حساس، خدمات کمنظیری به کشور و انقلاب عرضه کرد.
این کارها برایش بیدردسر نبودند. چند بار گرفتار شد و از مأموران حکومت وقت کتک خورد. اما عمر حکومتی که او با آن سر ستیز داشت چندان به درازا نکشید. روزهای پس از انقلاب با کمیته انقلاب اصفهان همکاری میکرد و دورهای نهچندان طولانی مسئول واحد اطلاعات این نهاد در آن شهر بود. بعد از آن چندی در جهاد سازندگی خدمت کرد و سپس راهی سازمان نوپای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد. از سال 1358 لباس پاسداری پوشید و یکی از نخستین نیروهای این نهاد انقلابی در منطقه فریدن بود.
پیش از جنگ، در کشمکشهای داخلی، برای مهار شرارت گروههای ضد انقلاب زحمات بسیاری کشید و نقش مهمی در برقراری نظم و ثبات در آن منطقه داشت. اما همانطور که انقلاب، مسیر تازهای پیش روی او گذاشته بود، شروع جنگ نیز وظایف و افقهای تازهای سر راهش قرار داد. مدتی در جبهه جنوب حضور داشت و بعد از سال 1362 به استانهای شمال غربی رفت. آن زمان دو استان کردستان و آذربایجان غربی دستخوش توطئه گروههای ضدانقلاب بود و ناامنیهای مستمر ناشی از این توطئهها، عملاً زندگی را در آن نواحی مختل کرده بود.
کشور به تجربیات او برای ختم آشوب و تروریسم نیاز داشت و او کسی نبود که از زیر بار چنین مسئولیتی، هرچقدر هم حساس و خطیر، شانه خالی کند. به اعتبار خدماتی که او در این دوره از زندگیاش – و نیز پس از آن - به انقلاب و کشور عرضه کرد، او را به درستی معمار امنیت کردستان خواندند. او روشهای نفوذ و شیوههای عملیات گروههای معارض را شناسایی میکرد و نقشههای خطرناکشان را، یکی پس از دیگری عقیم میکرد.
شهید شاهمرادی، مصداق بارز آیه «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ» بود. هرچقدر در مواجهه با دشمنان و اشرار، قاطع و محکم عمل میکرد، با مردم عادی مهربان و ملایم و صبور بود. بزرگمنشی او جمع بزرگی از کسانی را که مستعد پیوستن به گروههای متخاصم و ضدانقلاب بودند خلع سلاح و بسیاری از ناامنیهای احتمالی را پیش از شکلگیری خنثی کرد. حتی برخی از مردم محلی او را یکی از مردان خدا و دارای کرامات خاص میدیدند.
پس از پایان جنگ تحمیلی، به عنوان معاون اطلاعات قرارگاه حمزه سیدالشهدا در همان منطقه ماند و سالها با شهید کاظمی، که فرمانده آن قرارگاه بود همکاری کرد. به برکت وجود مردانی مثل او و شهید کاظمی بود که بساط شرارت از درون مرزهای کشور برچیده شد و تروریستها مجبور به خروج از خاک ایران و پناه گرفتن (یا در واقع پنهان شدن) در آن سوی مرز شدند.
کتاب «برادر حنیف» چنانکه عنوان فرعیاش نیز نشان میدهد، روایتی از زندگی شهید شاهمرادی است. این روایت را میتوان در دسته روایتهای داستانی جای داد، اما نویسنده آن، محمدعلی گودینی کوشیده است تا حد ممکن به واقعیتهای تاریخی و مستندات مرتبط به شهید، پایبند و وفادار بماند. البته به گفته برخی منتقدان، مثل محمد قاسمیپور، در روایت این کتاب، بستر تاریخی حوادثی که شهید شاهمرادی در آنها درگیر بود چندان درست شکل نگرفته و به برخی وقایع مهم آن سالها، حتی در حد اشاره هم پرداخته نشده است.
اما راوی بخش عمده از تجربیات شهید شاهمرادی را – که به خاطر رعایت مسائل امنیتی از نام مستعار «حنیف» استفاده میکرد – در روایت خود جای داده است. همراه با شخصیت محوری کتاب، از اصفهان شروع میکند، به آذربایجان غربی و کردستان میرود و حتی سری هم به تهران میزند. یکنواختی گفتوگوی میان شخصیتها شاید برای خواننده کمی خستهکننده باشد، اما همین در خلال همین گفتوگوهاست که تصویری نسبتاً روشن از شهید شاهمرادی در ذهن مخاطب کتاب شکل میگیرد و وجوهی از باورها و اندیشههای این شهید بزرگوار، بازخوانی میشود.
قطعاً کتاب «برادر حنیف» که از سوی انتشارات انجمن پیشکسوتان سپاس، تولید و منتشر شده، اثر مهم و قابل دفاعی است. فراتر از همه نقدها و عیب و ایرادهایی که ممکن است به این کتاب وارد باشد، بعید است کسی آن را بخواند و با متنش همراه نشود. روایت گودینی، زبان سادهای دارد و به اصطلاح همهفهم است و نویسنده، که از قدیمیهای این عرصه است، آنچه در چنته داشته رو کرده تا از زندگی شهید شاهمرادی، سیری جذاب و پرکشش خلق کند.
نظر شما