ایجاد آرامش و امنیت در سراسر ایران و برخورد قاطع با یاغیان، گردنکشان و تجزیهطلبان، کوتاه کردن دست درباریان از بیتالمال، اصلاح ساختار پوسیده اداری، مبارزه قاطع با فساد و ارتشا، از بین بردن پارتیبازی و خرید و فروش پست و مقام، اجرای عدالت و قانون و تقسیم پستها به مقیاس لیاقت و ارزش اشخاص، جلوگیری از تعدی حکام، حذف القاب زاید درباریان، ایجاد نیروی دریایی برای دفاع از تمامیت ارضی ایران، سازماندهی و انتظام ارتش همراه با تهذیب اخلاق نظامیان، ایجاد چاپارخانههای منظم، توجه جدی به امر بهداشت و سلامتی مردم، ایجاد و گسترش صنایعی همچون راهاندازی کارخانههای تصفیه شکر و قندسازی در مازندران، بلورسازی در تهران و اصفهان و قم، کاغذسازی در تهران و اصفهان، حریربافی در کاشان، راهاندازی کارگاههای چدنریزی، ترویج کشت نیشکر در خوزستان در دو منطقه عقیلی و شوشتر، تجدید بنای پل عظیم و تاریخی شوشتر و هفت چشمه آن، ساختن یک سد بزرگ روی رودخانه معروف گرگانرود ـ زیر نظر یک مهندس ایرانی و توسط هزار کارگر ظرف تنها یک سال و در نتیجه به زیر کشت رفتن دشت وسیع استرآباد، بنای یک سد بزرگ در نقطه اتصال دو رود قرهچای و بستن پل معروف دلاک بر روی آن، اتمام کار نهر عظیمی که آب رود کرج را به تهران منتقل کرد و تهران را از بی آبی شدید نجات داد، آغاز کار انتقال آب از شمیران به تهران که به علت شهادتش نیمه کاره ماند، گسترش نشر و ترجمه کتاب، راهاندازی مدرسه دارالفنون، انتشار روزنامه وقایع اتفاقیه، ایجاد عمارات، بناها و بازار در تهران و دیگر شهرهای کشور و... از جمله اقدامات و اصلاحات امیرکبیر است.
در هنگامهای که امیرکبیر سخت در پی ایجاد نیروی دریایی برای حضور مقتدرانه ایران در خلیجفارس بود، وزیر خارجه انگلیس با مخالفت شدید با فروش کشتی به ایران، در نامهای محرمانه به سفارت خود در تهران، از این موضوع به طور شدید اظهار نگرانی و چارهجویی میکند و کلنل میشل، کاردار بریتانیا در ایران، با تأیید خطرناک بودن اقدام امیرکبیر، در عین حال چنین نویدی را به مافوق خود میدهد: «به احتمال قوی پس از مرگ یا عزل میرزا تقیخان، تمام نقشههای او راجع به احداث نیروی دریایی در خلیج فارس به بوته فراموشی خواهد افتاد»؛ نامهای که نشان از توطئه کثیف انگلیس در فراهم آوردن زمینه عزل و شهادت امیرکبیر دارد. از سویی حساسیت امیرکبیر به خودکفایی ایران و وابسته نبودن به بیگانگان چنان بود که دستور داد، برای حمایت از صنایع داخلی، لباس نظامیان از شال پشمین مازندرانی تهیه شود و شالهای دستی کرمانی را طوری ارتقای کیفیت داد که با شالهای کشمیری رقابت کرده و از این روی به شال امیری معروف شدند.
در این باره، جالب است بدانیم از آنجا که تا آن زمان سردوشی نظامیان از اتریش تهیه میشد، امیرکبیر روزی با دیدن سردوشی زیبا و جالبی که توسط یک زن ایرانی به نام بانو خورشید دوخته شده بود، چنان خوشحال شد و به وجد آمد که ضمن تشویق فراوان او دستور داد امتیاز تهیه سردوشی را برای مدت پنج سال به این بانو واگذار کنند تا با تأسیس کارگاهی مجهز و به کارگیری شاگردانی زیاد، سردوشی مورد نیاز ارتش را تأمین کند.
امیرکبیر اعتقاد داشت؛ این خیانت به ملت و کشور است که آنچه را که میتوان در کشور تولید کرد، مورد استفاده قرار نداد و از بیرون آورد. یکی از نکات بسیار مهم درباره اقدامات گسترده امیرکبیر در دوران صدارتش این است که همه این فعالیتها و خدمات گسترده اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، نظامی، اجتماعی، بهداشتی، آموزشی و... تنها و تنها ظرف سه سال انجام گرفت، آن هم در زمانی که امیر از هر سو تحت فشار بود و زیرساختهای لازم برای انجام امور فراهم نبود،اما امیر بدون بهانهجویی، کمر همت بست و آنچه را کرد که میدانیم.
مدرسه دارالفنون که نخستین و بزرگترین مدرسه به سبک جدید است، ششم دیماه ۱۲۳۰ و ۱۳ روز پیش از قتل امیرکبیر و با حضور ناصرالدین شاه، میرزا آقاخان نوری صدراعظم جدید به طور رسمی گشایش یافت. دارالفنون را میتوان نخستین دانشگاه در تاریخ مدرن ایران دانست. در نوشتههای ایرانی، تا دیر زمانی همه دانشگاههای خارجی را دارالفنون میخواندند.
بنای دارالفنون در خیابان ناصرخسرو در مرکز شهر تهران جای گرفته است. تاسیس دارالفنون، یکی از اقدامات چشمگیر میرزاتقی خان امیرکبیر است که حاصل آن، برآمدن نامدارترین چهرههای علمی، ادبی و هنری بوده است. سر در زیبای دارالفنون را لرزاده - معمار معروف - پدید آورده و خط چشمنواز بالای آن از عبدالحمید ملکالکلامی ملقب به امیرالکتاب است. دارالفنون در آغاز از چنان منزلتی برخوردار بود که رضاقلیخان هدایت - مولف مجمعالفصحاء، ریاضالعارفین و انجمنآرای ناصری - به ریاست آن برگزیده شد و به این منظور، از شیراز به تهران کوچ کرد.
در منابع پیش و پس از تأسیس دارالفنون، به خصوص در خاطرات دانشآموختگان اروپا به واژه دارالفنون برمیخوریم. اینان زمانی که از دانشگاههای اروپایی نام میبرند آنها را دارالفنون مینامند؛ مانند دارالفنون پاریس و دارالفنون لندن. واژه دارالفنون ترجمه Polytechnique فرانسوی یا Polytechnic انگلیسی است که عثمانیها آن را به عربی ترجمه کردند و با همین لفظ وارد زبان فارسی شد.
میرزا تقیخان امیرکبیر محل ساختمان را خود شخصا در مجاورت کاخهای سلطنتی و در مکانی که سربازان آموزش نظامی میدیدند با موافقت ناصرالدین شاه انتخاب کرد و به میرزارضاخان مهندس تبریزی که یکی از پنج نفر محصل اعزامی به لندن در زمان عباس میرزا بود دستور تهیه نقشه ساختمان را داد. ۸۰ سال پس از فعالیت و در سال ۱۳۰۸ (۱۳۴۸ قمری) ساختمان مدرسه به دستور اعتمادالدوله وزیر وقت معارف تخریب شد و ساختمان فعلی با نقشه مهندسی روسی ساخته شد. نکته ظریف اینکه امیرکبیر مدرسه دارالفنون ایران را بیست سال پیش از دارالفنون ژاپن بنا نهاد.
محمد اسفراینینژاد یکی از دانشآموختگان دارالفنون میگوید: متولد سال 1321 هستم. سال 1338 برای کلاس پنجم ریاضی به دارالفنون وارد شدم. چون دبیرستان قبلی ما رشته ریاضی نداشت در پی دبیرستان دیگری بودم که یکی از بستگان توصیهنامهای به آقای زهادی، مدیر دارالفنون نوشت و ایشان با دیدن پرونده تحصیلی من که نسبتا خوب بود، مرا پذیرفتند. در سال اول ورود به دارالفنون با چنان سختگیری روبهرو شدم که برای من که تا آن زمان همه ساله بدون تجدیدی جزء 4 یا 5 نفر اول کلاس در خرداد ماه قبول میشدم، وقتی پس از امتحانات خرداد کلاس پنجم برای گرفتن نتیجه به دفتر آقای دکتر وفایی، معاون دفتری دبیرستان رفتم؛ گفت، درسهای تجدیدی را بنویس، در پایان گفت بشمار، درسهای تجدیدی من شد 9 تا، خوب نتیجه امتحان شهریور معلوم بود. ولی در عوض در سالهای بعد در خردادماه قبول و در دو سال متوالی در کنکور دانشگاه تهران قبول و در رشته علوم ریاضی ادامه تحصیل دادم و دانشآموخته کارشناسی رشته ریاضی دانشکده علوم دانشگاه تهران در سال 1348 هستم، هماکنون به مطالعه و نوشتن میپردازم و دو کتاب «کارگاه مدیریت» و «ابزار مدیریت» را به چاپ رساندهام.
وی ادامه داد: میرزا تقی خان فراهانی ملقب به امیر کبیر یل سازندگی ایران در عصر بیخبری است. یکی از خدمات فرهنگی او تاسیس دارالفنون است. اما چرا پس از شهادت او کسی برای ادامه راهش پیدا نشد؟ این پرسش به شمار همه بزرگان علم و ادب ایران مطرح است. بزرگانی که نسلهای بعد از آنان، تنها به وجودشان افتخار میکنند و شاید به جبران پسماندگی، فخرفروشی میکنند بیآنکه برای ادامه راهشان کوششی بنمایند. آیا بزرگانی چون ابن سینا، خیام، ابوریحان، امیرکبیر و... کسانی فرازمینی بودهاند که زمان خاصی به این سرزمین فرود آمدهاند و پس از آنان سایر افراد اینجا نمیتوانستهاند ادامهدهندگان راهشان باشند؟ پاسخ این پرسش بی شک کلمهای جز «نه» نیست، چرا که حاصل اندیشه ایشان در بیرون از مرزهای ما زیربنای بسیاری از علوم و فنآوریها شده است. اما پاسخ پرسش نخست این است که حکومتهای شکل گرفته توسط بیگانگان و یا خودکامگان بیخرد داخلی و در عصر استعمار دست نشانده بیگانگان، ادامه حیات حکومت خود را در بی ارزش جلوه دادن اندیشه و خرد، نزد مردم دیدهاند، بنابراین دانسته و ندانسته تفکر را به حاشیه راندهاند و از این راه سودها بردهاند. بهترین وسیله رسیدن به شرایطی که افراد جامعه از اندیشیدن بازبمانند همانا سرگرم ساختن آنان به امور روزمره و گاهی جلب توجه به ظواهر و در بیشتر زمانها ایجاد غرور ملی با اتکاء به مفاخر گذشته آنها بوده که این هر سه هیچ زیانی برایشان نداشته و الحق که خیلی موفق هم بودهاند.
در این باره سخن بسیار است اما چون «دو صد گفته چو نیم کردار نیست»، به همین مقدار بسنده باید کرد. بر فرهیختگان که بیتردید مسوولیت پیشبرد فرهنگ جامعه را در زمینههای گوناگون، به عهده دارند، فرض است که در گام نخست، بالابردن سطح فرهنگ جامعه را تنها، وظیفه سازمانهای رسمی و عوامل حکومت ندانند. چراکه آنان بیش از آنکه خود را خادم بدانند، اهل فرمایش و فرمانند. در گام دوم خود را تافته جدا بافته از توده مردم ندانسته و دانستههای خود را با این پیش فرض که غیر متخصصان توان درک گفتارشان را ندارند، از آنان دریغ نکنند. در گام سوم که شاید مهمترین باشد، بپذیرند تمام انسانهای همنوعشان در جمجمه خود تودهای به نام مغز دارند که به وسیله آن میتوانند پدیدههای اطرافشان را دریابند و آنها را در سطحی متناسب با دانش و تجربه خود تحلیل کنند. بنابراین شنوا و پذیرای نظرات همگان در موضوعات مختلف باشند ولو آنکه این نظرات از بار علمی کم برخوردار باشد. اگر مردم جامعه ما بدانند کسی و جایی وجود دارد که شنوایی و تحمل گفتار و نظرشان را دارد، در آن صورت به اندیشیدن ترغیب میشوند و در پی آن این اتفاق مبارک رخ مینماید.
دکتر ذبیحالله مطلبی، دانشآموختهای دیگر از دارالفنون میگوید: زادروز ولادت شناسنامهای من برابر با ششم شهریور هزار و سیصد و چهل دو هجری شمسی در روستایی با نام دمسیاه ( دم مور سیاه =نزدیک تپهی سیاه ) از دهستانهای خوش آب و هوای شهرستان خمین با فاصلهی تقریبی شش فرسخی یا چهل کیلومتری در کنار کوهی به نام سید محمود و در جوار قره دره یا دره سیاه و در منطقهای به نام جاپلق بور بورود و اما به روایتی دیگر از مادر عزیزم که قطعاً از شناسنامه دقیقتر است، متولد شب چلهی زمستان سخت در هزار و سیصد و چهل و یک میباشم که بنا به دلایلی از جمله عدم دسترسی به ثبت احوال در زمستان و در خدمت مقدس سربازی بودن پدر بزرگوار، اخذ شناسنامه میسر نبوده است.
وی افزود: در سال تحصیلی یک هزار و سیصد و پنجاه و شش و بنا به توصیه صاحب کار پدرم آقای معلمیان که اتفاقاً همزمان دارای حرفهی بسیار بسیار شریف آموزگاری و کارگاه تولیدی بودند، به دبیرستان دارالفنون معرفی شدم و با مراجعه به دبیرستان درخواست ثبت نام نمودیم. با توجه به معدل بالای ۱۸ این بندهزاده، استقبال خوبی از ناظم دبیرستان داشتیم و این اولین احساس غروری بود که از برخورد مناسب ناظم مدرسه نصیب حالم شد و عطر مهربانی کار خودش را بر فرزند کارگر کشباف کرد. شروع دبیرستان را چه خوش یافتم. و چه شگفتانگیز بود ثبتنام با اولین بخشندگی... پدرم از ناظم در خصوص هزینه ثبت نام سوال کردند. ناظم گفتند: قابل شما را ندارد ما باید به شما هدیهای هم بدهیم که فرزندتان را که دارای معدل خوبی است؛ آوردهاید اینجا، ولی طبق روال که به همه میگوییم به شما هم همان بیست تومان را میگوییم. اگر مقدور است از شما ممنون هستیم و چه مودبانه این کلمات را ادا میکرد!! پدرم در پاسخ کوتاهی گفتند: البته کمی برای من زیاد است. به محض شنیدن این حرف، ناظم با کمال احترام از من خواستند برای چند دقیقه بیرون از دفتر ناظم منتظر بمانم. والله والله انسان مهربان زیباترین موجود خداوند است!
وی افزود: بعد از چند دقیقه به داخل دعوت شدم و دستان ناظم بر سرم نوازشگر لحظهها بود و بر پشت پدرم بر پشتگرمی ایشان، ناظم با خندهرویی گفتند: ثبت نام شدید، موفق باشید و توصیههای اخلاقی و انضباط در دبیرستان...الخ. در برگشت پدرم که خدایش بیامرزد، به من گفت: میدونی وقتی بیرون رفتی ناظم چی گفت!، گفت: میبخشید به پسرتان گفتم بیرون منتظر باشند. میخواستم پسرتان در اولین مواجهه شاهد دستتنگی مالی احتمالی شما نباشند و غرورشان خدشهدار نشود. لذا هر چقدر مقدور است، اقدام به هزینه ثبتنام کنید و پدرم با کمال تشکر ده تومان برای ثبت نام داده بودند. سالهای بعد به علت ممتاز بودن در کلاس هرگز هزینهای را از من دریافت نکردند! الان که در حال یادآوری آن دوران و آن لحظهها هستم. اشک شوق در چشمانم حلقه زده است. یاد باد آن روزگاران یاد باد!
مطلبی بیان کرد: حق ورودیه دبیرستان جوانمردی بود، حق ثبت نام، آموزش عیاری بود. چه راهروهای مهربانی داشت دارالفنون، امیرکبیر با خشت مهربانی آنجا را بنا کرده بود. مهربانی را با ملاط محبت به هم آمیخته بود تا سقف فرهنگ را پاسبانی کند. به قول امروزیها کار را تماماً با «انرژی مثبت» به سرانجام رسانده بود. ساختمان فرهنگ و آموزش را با خون سیاوشگونهاش بیمه کرده بود و یکصد و اندی سال بیمه را زمان داده بود تا امتداد ستارهی دنبالهدارش به من نیز رسیده بود و من چه خوشبخت بودم!
وی در ادامه گفت: در مورد ملاک انتخاب دانشآموز در سالهای ۱۳۵۶تا ۱۳۵۷ ه..ش به علت در دسترس بودن دبیرستانهای مختلف و در سطوح مختلف، عمدتا خانوادههای دانشآموزان بودند که ملاکهایی را برای انتخاب دبیرستان داشتند. همانطور که تجربه بنده و خانوادهام این بود که دبیرستان معتبر و با حق نامنویسی پایین را انتخاب کنم. لذا به اینگونه مدارس مراجعه میکردم و البته ناظم دبیرستان دارالفنون در هنگام ثبت نام، ابراز کردند که معدل برای آنها ملاک بوده و رعایت نظم و اخلاق نیز در الویت بود ولی جالب بود که به اختلافات طبقاتی اصلا اهمیت نمیدادند. فرزند کارگر و کارفرما، سرهنگ و پاسبان و سرمایهدار و بیسرمایه در یک سطح و بدون هیچ اختلافی مورد پذیرش قرار میگرفتند.
مطلبی افزود: رشته تحصیلی بنده در دبیرستان در پی علاقه و عشقی که در وجودم به علوم طبیعی به ویژه پزشکی و رشتههای وابسته بود، از ابتدا تکلیفم روشن بود و در رشته تجربی تحصیل کردم و با نمره قابل قبول و خوب و معدل بالای ۱۸ دبیرستان را به پایان رساندم. البته بعد از علاقه به مطالعه و یادگیری که ذاتا در وجودم بود. اساتید و دبیران بینظیری چون دکتر کیوان، استاد ممتاز ادبیات و استاد صعودی، استاد کم نظیر زیستشناسی و استاد جعفری دبیر محترم دینی و جناب استاد مدرسی و برخی دیگر از عزیزان تاثیر بسزایی در ایجاد انگیزه و شوق فراوان به یادگیری اینجانب و سایر دانشآموزان علاقهمند داشتند. خداوند همواره به ایشان سلامتی و طول عمر با عزت عطا کند و اما در حال حاضر در بخش دولتی و در سازمان انتقال خون ایران اشتغال به کار دارم و مشخصات در حال حاضر معاونت پشتیبانی و منابع موسسه عالی آموزشی و پژوهشی طب انتقال خون را عهدهدار هستم که در زمینه تربیت نیروهای فوقلیسانس و phd و از طریق کنکور سراسری دانشجو میپذیرد. تمجیدهای ما از زحمات امیرکبیر مانند اعلام حقالزحمهی فرزند به مادر است!
دکتر نصرالله محمدی یکی دیگر از دانشآموختگان دارالفنون در ادامه گفت: متولد سال 1325در کرمان هستم. بین سالهای 1340 تا 1344 در دبیرستان دارالفنون تحصیل کردم. در آن زمان بهترین دبیرستان دولتی برای تحصیل دارالفنون بود و بهترین دبیرستان خصوصی البرز، من پس از فارغالتحصیلی از دبیرستان دارالفنون در همان سال در رشته مهندسی شیمی در دانشکده فنی دانشگاه تهران پذیرفته شدم. در آن زمان عموما دانشآموختگان رشته مهندسی در سپاه ترویج و آبادانی، دانشآموختگان پزشکی در سپاه بهداشت و دانشآموختگان ادبی و سایر رشتهها در سپاه دانش پذیرفته شده و به خدمت مشغول میشدند، با توجه به رشته تحصیلی من که رشته ریاضی در دبیرستان و رشته مهندسی در دانشگاه بود، در سپاه ترویج و آبادانی مشغول خدمت شدم و شروع کار من در کارخانه سیمان کرمان بود و هماکنون مدیرعامل شرکت مهندسین مشاور پیشگامان فرآیند نفتا هستم.
محمدی افزود: در دبیرستان دارالفنون علیرغم اینکه معلمها حقوق دولتی میگرفتند و هیچ حقوق اضافهای دریافت نمیکردند، ولی با علاقه به فعالیت مشغول بودند و حتی بعضی وقتها جمعهها نیز به مدرسه میرفتیم، بدون اینکه حضور و غیابی در کار باشد. درس معلم در فضای دارالفنون به واقع زمزمهی محبت بود و معلمهای بسیار علاقهمندی داشت. آقای شیخان و آقای تبریزی که الهی شکر هنوز حیات دارند، زندهیاد آقای کوشا، مدیریت خوبِ مدرسه زندهیاد آقای سرور رییس دبیرستان و معاون وی آقای شهبازی ارتباط بسیار خوبی با محصلین داشتند، به عبارتی امکانات خوب مدرسه به همراه مدیریت خوب، موفقیت بچهها در تحصیل را به دنبال داشت.
این دانشآموخته دارالفنون افزود: دارالفنون در آن زمان مانند دانشگاه صنعتی شریف در زمان ما بود، بچهها عموما تمایل داشتند در این مدرسه درس بخوانند، مطمئن هستم فضای مطلوب حاکم بر دارالفنون در رشد بعدی من تاثیر قطعی داشت. معتقدم برای رشد و پیشرفت یک شخص هوش شرط لازم هست اما کافی نیست، یعنی هوش مانند خمیرمایه است که باید در شرایط مطلوب به ثمر برسد. آن زمان اگر شخصی تصمیم به تحصیل میگرفت؛ میدانست بعد از اتمام دوران تحصیل با شرایط خوبی به کار مشغول خواهد شد، ولی اکنون شرایط خیلی مطلوب نیست، الان دانشجویان خودم نگران آینده هستند. در گذشته ما شانس انتخاب شغل داشتیم ولی اکنون حق انتخاب کم است. ولی باز هم معتقدم آب دریا را اگر نتوان کشید/هم به قدر تشنگی باید چشید.
محمدی بیان کرد: یکی از دانشجویانم میگفت اگر شاگرد جوشکار میشدم، حقوقم بیشتر بود! جواب دادم این سخن در ابتدا درست به نظر میرسد ولی از سویی مسیر رشد برای یک دانشآموخته باز است. ما انتخاب کردهایم که از راه علم رشد کنیم، پس چرا درست عمل نکنیم؟ به خاطر دارم آقای بهشتی معلمی که مخروطات را به ما آموزش میداد؛ همیشه میگفت، اگر هر کاری را با جدیت انجام بدهید به آن علاقهمند میشوید و زمانی که علاقه ایجاد شد در آن کار موفق خواهید شد، پس جدیت، تلاش و علاقهمندی موفقیت به دنبال دارد. اگر فقط به مشکلات توجه کنیم، سرخورده میشویم. باید از شرایط موجود راضی باشیم ولی قانع نباشیم و در ساخت شرایط مناسب تلاش کنیم تا به رشد مطلوب برسیم. در هر حال شرط اول قدم آن است که عاشق باشی.
وی در ادامه افزود: باید به دارالفنون به عنوان یک میراث ارزشمند بیشتر بها بدهیم. به هر حال هر کدام از دانشآموختگان دارالفنون در پستی مشغول خدمت هستند و بدون شک میتوانند در حد توان برای سرپا ماندن این میراث فرهنگی کمک کنند، باید میراث امیرکبیر را زنده نگه داشت. ما در طول تاریخ دانشگاه جندی شاپور، ربع رشیدی، نظامیه بغداد و دارالفنون را به عنوان مهد علم و دانش داشتهایم، خوشبختانه دارالفنون هنوز سرپا و میراث عظیم و باارزش فرهنگ یک ملت است که باید به آن بها بدهیم و آن را زنده نگه داریم.
در ادامه دکتر فرشید مولازاده یکی دیگر از دانشآموختههای دارالفنون گفت: متولد آخرین روز دیماه 1341 هستم. از سال 56 تا 60 در دبیرستان دارالفنون درس خواندم. معیار انتخاب محصلین در دارالفنون معدل و نمرههای دانشآموز بود. من دیپلم تجربی را از دبیرستان دارالفنون گرفتم. از بچگی عاشق معلمی و طبابت بودم. در بازیهای کودکی یا بالای پله به شاگردان فرضی خود درس میدادم یا برای بیمارانم نسخه میپیچیدم. من در نخستین کنکوری که بعد از انقلاب برگزار شد با رتبهی 13 در بین متقاضیان رشته تجربی در تربیت معلم شهید اندرزگو پذیرفته شدم. در تربیت معلم تعهد دادم که تا دو سال در کنکور شرکت نکنم. بعد از آن دو سال دوباره در امتحان کنکور شرکت کردم و با رتبه 36 در دانشگاه تهران در رشته پزشکی پذیرفته شدم. من همزمان با خواندن رشته پزشکی تدریسم را حتی یک روز هم متوقف نکردم.
وی افزود: البته من دوره امدادگری را پیش از پیروزی انقلاب و در دارالفنون دیده بودم. یک روز دکتری لاغر اندام ولی دوستداشتنی به دارالفنون آمد و گفت چه کسانی داوطلب آموزش دیدن در دورهِ امدادگری هستند؟ چند نفری دستمان را بالا بردیم، بعدا فهمیدیم ایشان دکتر فیاضبخش هستند. چند نفر را انتخاب کرد و به مسجد لرزاده برد. ما در آنجا امدادگری آموختیم. در سال اول تدریسم در منطقهی 16 در خیابان فداییان اسلام مشغول شدم و جالب اینجاست که بچههای آخر کلاس همسن خودم بودند. روزهای اول تهدیدم کردند اما رابطهام با آنها دوستانه بود.
مولازاده بیان کرد: دوست دارم معلمهای جوان بدانند که ما 2350 تومان حقوق میگرفتیم اما بعد از تعطیلی کلاسها، تا غروب در مدرسه بودیم و به بچهها امداگری آموزش میدادیم، کلاسهای رزمی داشتیم و فوتبال بازی میکردیم و...
گفتنی است دکتر مولازاده هنوز تدریس میکند و هنوز هم طبابت را رها نکرده است. او با بقیه دارالفنونیها در آموزش فرهنگ اصیل انسانی و ایرانی و اعتلای نسل پارسی راسخ و کوشاست و آرمان معلمهای شهیدش همچون دکتر فیاضبخش و بقیه درفش کاویانی فعالیتهای اوست.
نظر شما