ملاصالحی صاحب کتابهایی چون «انسان تاریخی و تاریخ متعالی: تاملاتی در تاریخمندی انسان»، «انسان، فرهنگ و سنت»، «درآمدی بر معرفتشناسی باستانشناسی»، «باستانشناسی دین: با فانوس نظر در جستوجوی آئینهای گمشده»، «جلوههای کهن هنر آئینی»، «جستاری در فرهنگ، پدیده موزه و باستانشناسی» و «باستان شناسی در صافی جستارهای فلسفی» است.
مشروح این یادداشت را در ادامه بخوانید:
دیروز رسوا و افشا و آشکار و رسانهای شدن مرمتهای غیر اصولی، ناکارشناسانه و پر هزینه و خسارت بار و زخم بر گونه گنبد فیروزهای مسجد جامع عباسی اصفهان و اینک رسوایی مرمتهای ویرانگر ناباستان شناسان و میراث ناشناسان در محوطههای باستانی ری و زخم زدن و مجروح کردن پیکر دژ رشکان ری! از زخمی به زخمی دیگر و از اخمی به اخمی دیگر! چنین است کارنامه سیاه امانت خواری! در وزارت میراث فرهنگی، گردشگری صنایع دستی.
مجاهدتها و مساعی باستانشناس توانا و با تجربه میهن ما آقای دکتر قدیر افروند در پیشگیری از آسیبها و تخریبهای گسترده بر محوطههای باستانی و مآثر تاریخیِ باستانی شهر و شهرستان ری، تحسین برانگیز و ستودنیست. به ستودن و تحسین ایشان بسنده نمیکنم؛ لازم و بجا و بهموقع و بحق میبینم؛ پارهای از نظرات و مجاهدتها و مساعی نفسگیر ایشان را که مناسبت با نوشتار اکنون ما دارد؛ از زبان و قلم ایشان بشنویم و بخوانیم: بشنویم و بخوانیم بر سر تاریخ و فرهنگ و میراث ما چه آمده است! بشنویم و بخوانیم با چه مدیران میراث ناشناس، دسته و پنجه فشردهایم و همچنان دست و پنجه میفشاریم. البته نظر و نقد قاطبه باستانشناسان میهن ما نیز چنین است:
«در این کار نادرست و غیر اصولی چند اتفاق نامتناسب رخ داده است: نخست: این کار بدون شناخت کافی و مطالعه آثار و یافتهها و باستانشناسی قلب تاریخی ری یعنی دژ رشکان صورت گرفته است اگر چنین شناختی صورت میگرفت مطمئناً این اقدام نابخردانه و غیر قانونی رخ نمیداد! نکته مهم اینکه؛ با وجود و حضور خود باستان شناس کاوشگر این محوطه باستانی به عنوان تنها کسی که بیش از ۲۰ سال است مطالعات و پژوهش خود را بر شهر ری متمرکز کرده است نه از او راهنمایی و مشورتی گرفته شده است و نه حتی اجازه! چنین کاری که در عرف و سنت فرهنگی و اخلاقی در جامعه باستان شناسی و میان باستان شناسان حرفه ای و مبادی اصول، جاریست.
دوم: مصالح و ملاتی است که استفاده شده و قاعده کار آن است که اگر روزی به هر دلیلی نیاز به مرمت و حفاظت و تأمین مصالح بود حتماً باستانشناس خواهد گفت مثلاً این سنگ باید از فلان معدن تهیه شود که مصالح اصلی و تاریخی سازه نیز یقیناً یا احتمالاً از آنجا تأمین شده است. و دیگر در خصوص ملات؛ در این پروژه متأسفانه از سیمان استفاده شده است (بنا به گفته دکتر سعادتی) و این بدترین کار است در مرمت یک بنای باستانی! یعنی متولیان حتی تجربه یا شناخت حداقلی از ملات های تاریخی نداشته اند و یا لااقل زحمت پرس و جو و بررسی و ملات بکار رفته در این سازه تاریخی را بخود نداده اند.
سوم: بدترین اتفاق در نتیجه این اقدام قابل مشاهده است! و آن اینکه آنچه اکنون مردم و متخصصان و پژوهشگران در بازدید از این سازه باستانی هزار و چند صدساله با آن روبرو میشوند یک دیوار راسته و صاف است که بی شک آنها را در برداشت و تحلیل ذهنی دچار خطا و گمراهی خواهد کرد و هدف از بازدید یک سایت باستانی کاوش شده که روبرو شدن با اصل و مر و حقیقت تاریخ و حوادث آمده بر سر یک جامعه کهن است، دیگر هیچ گاه محقق نخواهد شد! حداقل برداشت اکثریت آنها که عموم و غیر متخصصین یا کودکان و نوجوانان هستند و ممکن است نیاز به پرسش و سوال از راهنمایان سایت باستانی نبینند، این است که این ساختمان! در مرحله ساخت و تکمیل است (و هیچ بلای تاریخی سرش نیامده! و لذا روند تاریخ را بدون پیچ و خم و فراز و نشیب و حادثه و فاجعه و… خواهد دید) و از آنچه که بر سر ری آمده است غافل خواهد ماند.
چهارم: این امر بدعتی خواهد شد در مرمت بناهای تاریخی! و اگر برخورد متناسبی با این پدیده شوم نشود و این لکه ننگ از سر بنای تاریخی پاک نشود فردا شاهد بدعتها و تغییرات و جعل گسترده در مرمت و احیا آثار و به ویژه یافتههای باستانی خواهیم بود.
پنجم: آیندگان چه قضاوتی در باره اقدامات این برهه از فعالیت میراث فرهنگی خواهند داشت؟!»
در اینکه چرا مجاهدتها و خرمن پیگیریهای نفسگیر دوستان و همکاران سختکوش و میراثبانان شریف میهن ما به بار نمینشیند و نظرات کارشناسانه و هوشمندانه و حاذقانه شان شنیده نمیشود و پردههای گوش و امانت خواران وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی کشور را مرتعش نمیکند و شنیده نمیشود و بر هوششان نمینشیند؛ تنها معضلی نیست که با آن دست در گریبان هستیم لیکن در میان کثیری از معضلات ریز و درشتی که گریبان و گلوی مُلک و ملت ما را میفشارد و میخراشد ناشنوایی و گنگی وکری نامدیران جامعه ما در روزگار تیزی گوشها و برندگی و درندگی هوشها، یک رسوایی بزرگ و فاجعهای بس عظیم است!
در بسیاری از مراتب، صیانت از مواریث فرهنگی و حفاظت از محوطههای باستانی و مرمت بناها و بافتها و مآثر تاریخی در معنای مدرن آن هیچ گاه موضوعیت و مدخلیت نداشته و مسئله نبوده است و تفهیم و تعریف شده نبوده است. در آرشیو وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی به تقلید از جوامع مدرن، مصوبات و قوانینی را در صیانت از مواریث فرهنگی و حفاظت از محوطههای باستانی و احیا و مرمت و معرفی و نگاهداشت و ثبت ملی و جهانی بناها و بافتها و مآثر تاریخی مییابید لیکن در میدان عمل کفه تجاوز تخریب و غارت و تاراج محوطههای باستانی و مآثر تاریخی و مواریث فرهنگی را به مراقبت و بسیار سنگینتر از صیانت از مواریث فرهنگی و حفاظت از محوطههای باستانی میبینید.
مروری در کارنامه بسیاری از مدیران بطور کلی و مدیران میراث فرهنگی به معنی الاخص عیان و عریان و آشکارا بما میگوید و متقاعدمان میکند؛ بسیارشان اصلاً نه میدانند بر چه تاریخ و فرهنگ و میراثی تکیه زدهاند و جغرافیای تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان ایرانی تا چه میزان پیچیده، پرچین و شکن، فراخ و گسترده است و در چگونه جامعه و جهان پیچیده، حادثه خیز و در چگونه و عصر تحولات بی سابقه و نفسگیر زندگی میکنند.
این بی خبری و خواب تاریخی برای جامعه ما بسیار پرهزینه و خسارتبار بوده است و همچنان از آن خسارت میبارد. تاوان این بی خبری و خواب گرفتگی تاریخی را بیش از هر جای دیگر مواریث فرهنگی و محوطههای باستانی و مآثر تاریخی مُلک و ملت ما پرداخته است و همچنان میپردازد. این بی خبری و خواب گرفتگی تاریخی را شما هم در نحوه نادرست کاربرد زبان ملی هم در کاربست گنگ واژههای بیگانه در دهان پر کثیری از نودولتیان جامعه پسا انقلاب ما که فرودستان برآمده و بر صدر نشسته از لایههای محروم جامعه هستند میبینید. سرپوش و درپوش نهادن بر بی خبری تاریخی و حقارتی که از آن رنج می بریم؛ با کاربست یله و بی مهار واژههای بیگانه!
واژههایی که معنایشان را نه درست فهمیدهایم و نه تعریف راست و درست از آنها داریم لیکن از آنها مدد میگیریم تا بر بی خبری تاریخی و حقارتی که از آن رنج میبریم سرپوش نهیم و پنهانش کنیم. بر گِرد صندلی مدیران خفته و خوابگرفته نگردیم و به دنبال اراده و عزم ملی و استوار و خط و مشی مشخص و واضح و واحد در صیانت از مواریث فرهنگی و مآثر تاریحی و حفاظت از محوطههای باستانی در خوابگاه خفتگان و خوابگرفتگان تاریخ نرویم که از خفتگان و بی خبران انتظار سنگربانی از مواریث کشور را داشتن سعی بیهوده است.
متأسفانه ما با مدیرانی میباید دست و پنجه نرم کنیم که نه با تحولات دنیای مدرن نه با ارزشها و دستاوردهای مدرنیته نه با فکر و فلسفه و دانش و دانایی تاریخ و تمدن جهانی روزگار جدید و نه با تاریخ و فرهنگ و میراثی را که در جغرافیای آن بطور مقدر زاده شده اند میتوانند نسبت برقرار کنند. این بیخبری غمانگیز و نگرانکننده و فاجعهبار باب گفتگو را مسدود کرده است. اثرات و تبعات خونبار و زیانبارش همه جا آشکار و عیان است و بیش حاجت به بیان نیست.
نظر شما