نشست «پایان مارکسیسم در ایران» برگزار شد؛
نگاهی به جریانهای فکری سیاسی مهم در تاریخ معاصر ایران/ نقطه عطف جریانات مارکسیستی انقلاب روسیه بود
یعقوب توکلی گفت: سازمان نظامی حزب توده در سالهای پایانی جنگ یعنی سال 1324 از طریق نفوذیهای خودشان در سازمان افسری در لشکر خراسان اقدام به یک حرکت نظامی کردند. نزدیک به 5 کتاب درباره همین قیام افسران خراسان نوشته شده است. هر کدام از این کتابها نگاه خاص خودش را دارد.
فوزی بیان کرد: من یک مقدمهای را توضیح میدهم درباره جریانات مارکسیستی و گفتمان مارکسیست در ایران. اصولا ما سه جریان فکری سیاسی مهم در تاریخ معاصر ایران داریم. این جریانات بر تحولات سیاسی اجتماعی ایران بسیار تاثیرگذار بودند. یکی از آنها ناسیوناللیبرال یا لیبرالیسم ناسیونال است که روی جریان خاص و مستقلی تاکید دارد. دیگری اسلامگرایی است که جریانی قوی، باریشه و هویتداری محسوب میشود. جریان سوم نیز جریان مارکسیستی است. مارکسیست به عنوان یک مکتب فکری و مارکسیستها به عنوان نیروهای رفتار این جریان نقش مهمی در تاریخ تحولات سیاسی ایران داشتهاند. من قصد دارم به این جریان سوم بپردازم.
وی ادامه داد: اگر بخواهیم حضور جریان مارکسیست در ایران را ریشهیابی کنیم میتوانیم بگوییم که ما یکسری اندیشههای عدالتخواهانه و سوسیالیستی حتی از زمان مشروطه، داریم که به نوعی به عنوان پیشینه این جریان محسوب میشوند. برای نمونه همین حزب اجتماعی عامیون که همان سوسیالدموکراتها در مشروطه هستند. این حزب روی عدالتخواهی، برابری و تقسیم زمینها تاکید میکرد. به صورت کلی مسائلی را مطرح میکرد که نزدیک به همین حزب سوسیالیسم بود. به نوعی اولین جریانات از همین جا شکل میگیرد.
فوزی گفت: بعد از جنگ جهانی اول، خیلی از نیروهای جریان سوسیالیسم به خارج از کشور به طرف اروپای غربی و روسیه میروند و با اندیشههای سوسیالیسم اروپایی نیز آشنا میشوند. بعدتر به سمت قفقاز و باکو برمیگردند و گروههایی را داخل ایران راهاندازی میکنند مانند گروه عدالت.
وی با اشاره به اینکه نقطه عطف جریانات مارکسیستی، انقلاب روسیه است، بیان کرد: این انقلاب بلشویکها در سال 1917 به وقوع میپیوندد. پس از آنکه لنین انقلاب را رهبری کرد و انقلاب به پیروزی رسید، یکی از اهدافش را صدور انقلاب تعیین کرد. لنین اعلام کرد که کمونیستها در جهان اعلام موجودیت بکنند و از شکل پنهانی خارج بشوند. لنین سعی کرد اینها را در مسکو جمع بکند؛ اجلاسی هست به عنوان کنگره انترناسیونالیسم سوم که از ایران هم در این کنگره شرکت کردند. بعد از این کنگره، اولین حزب کمونیست در ایران (گیلان و انزلی) شکل میگیرد و به صورت خاص، پایهریزی میشود. بعدها همین حزب، با جنگلیها ترکیب شدند و سعی کردند نهضت جنگل را حمایت کنند. این سیر ادامه پیدا کرد و بعدها در منطقهای مانند آذربایجان نیز رفتند(فرقه پیشهوری). به صورت کلی کمونیست، سرایت کرد. شکلگیری این حزب به سال 1299 برمیگردد. رضاشاه از همان ابتدا از این حزب حمایت کرده بود. کمونیستها نیز از رضاشاه حمایت میکردند.
فوزی بیان کرد: تحلیل کمونیستها این بود که رضا شاه، یک بوژوای ملی است، کسی که میتواند صنایع را ایجاد کند. این زمینه مانند گذار برای سوسیالیسم است. تحلیل اینها این بود که در ایران طبقه کارگر وجود ندارد و بنیانهای سوسیالیست در ایران شکل نگرفته است و رضاشاه میتواند این کارها را انجام دهد. به همین دلیل کمونیستها مبتنی بر همین دلیل، از رضاشاه حمایت کردند. کمونیستها اولویتشان را به جای نهضت جنگل به رضاشاه دادند. سلیمان میرزا اسکندری کمونیستی است که در زمان رضا شاه، در مجلس است و فعالیت زیادی نیز دارد.
وی گفت: رضاشاه، کم کم تا سال 1310 قانونی را در ایران به تصویب رساند تحت عنوان «قانون ضد بلشویک، ضد کمونیست». رضاشاه طبق سیاست خودش و انگلیسیها با کمونیست درگیر شد و اجازه فعالیت را از آنها گرفت. مبتنی بر همین قانون نیز، کسانی که در ایران، کمونیست بودند را دستگیر کرد. تقی ارانی و مجموعه 53 نفری که در آن زمان فعال بودند نیز جزو دستگیرشدگان بودند. ارانی از نظر فکری به عنوان یکی از قویترین مارکسیستهای ایران شناخته میشد. او با بنیانهای مارکسیست به خوبی آشنا بود و مقالات زیادی داشت. ارانی در زندان فوت میکند؛ البته این بحث که او کشته شده نیز وجود دارد.
فوزی عنوان کرد: در سال 1320 با رفتن رضاشاه و اشغال ایران توسط متفقین و روی کار آمدن محمدرضاشاه، فضای سیاسی خاصی در ایران شکل میگیرد که همین فضای خاص، زمینه خوبی را برای حضور کمونیستها فراهم میآورد. در این میان، سفارت شوروی نیز کمکهایی میکند و هسته اولیه کمونیست در ایران شکل میگیرد. از دل این جریان، حزب توده شکل میگیرد.
این اندیشمند بیان کرد: حزب توده از همان ابتدا میدانست که شرایط ایران برای مارکسیست آماده نیست و همین هم دلیلی شد که تاکید اصلی حزب توده این شد که نام کمونیسم را برای خود انتخاب نکند، چون مردم و علما نسبت به کمونیست حساس بودند. آنها سعی کردند از طرح مقولات فلسفی و ماتریالیسم تاریخی اجتناب کنند.
وی اضافه کرد: حزب توده بر همین اساس بیشتر روی عدالتخواهی و مبارزه با استعمار و امپریالیسم تمرکز کردند که وجه مشترک اسلام و مارکسیسم بود. برخی از مسئولان حزب توده با آیه قرآن نسبت به حل مسائل تلاش میکردند و از ادبیات دینی بهره میبردند. در اواخر دهه 30، توده در اتحادیه کارگری و حتی بین هنرمندان و نظامیان هوادارانی داشت. حتی در جریان ملی شدن صنعت نفت نیز نقشهایی داشتند. در کودتا هم توانست تاثیر مهمی داشته باشد. بعد از کودتا حزب توده ضربه خورد و کنار رفت و بسیاری از آنها به اروپای شرقی رفتند.
فوزی گفت: در دهه 40 و 50 نیز قدرتی نداشتند. تا زمان انقلاب نیز تمرکز خاصی نداشتند و عمدتا در قالب رسانه و خارج از کشور فعال بودند. در دهه 40 جریانات جدید مارکسیستی شکل گرفت. شخصی به نام بیژن جزنی (تئوریسین و عضو بنیانگذار سازمان چریکهای فدایی خلق ایران) جریاناتی را شکل داد. بعدها فعالیتهایش را ادامه میدهد و یکی از تئوریسینهای مارکسیست میشود که تاکید میکند که راهی جز درگیری مسلحانه نداریم. او عقیده داشت تنها راه اینکه مردم بتوانند به قدرت برسند، انقلاب مسلحانه است. در این زمینه نیز الگوبرداریهایشان از مدل آمریکای لاتین بود. کتابهایی نیز نوشتند منتها اولین کار عملیاتی که انجام دادند دستگیر شدند. عدهای از آنها دستگیر شدند و بعدها توسط ساواک شناسایی شدند و تضعیف شدند.
وی بیان کرد: حمید اشرف نیز سالها از اعضای جزنی بود. این فرد تاکید بر جنگ مسلحانه روستایی کرد. او اعتقاد داشت روستاها به عنوان حلقه ضعیف رژیم میتوانند در نهایت رژیم را سرنگون کنند. آنها به سیاهکل میروند و سعی میکنند حرکاتی را انجام دهند. جریان دیگری نیز بود که به واسطه فردی به نام احمدزاده که دانشجوی مشهد بود به وجود آمد. این فرد و همراهانش به دنبال جنگ شهری بودند، مخصوصا تهران. آنها فکر میکردند اینطور میتوانند تحولی ایجاد کنند اما در نهایت کاری از پیش نبردند و دستگیر شدند.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی افزود: بعدتر در سال 1350 چریکهای فدایی خلق شکل میگیرند. اندیشهشان همان بحثهای مسلحانه بود و کارهایی نیز انجام دادند. به کلانتری قلهک رفتند و رییس آنجا را ترور کردند اما توسط ساواک دستگیر شدند. این گروهها تا زمان انقلاب حضوری جدی میان مردم نداشتند و فعال نبودند. گروههای پراکندهای بودند که اثرگذاری بالا نداشتند.
فوزی به تشکیل کنفدراسیون در خارج از کشور اشاره کرد و گفت: عمدتا کمونیستها و دانشجویان در این کنفدراسیون بودند. این دانشجویان کسانی بودند که از ایران رفتند و جذب گروههای کمونیستی شدند. کار عمده آنها انتشار کتاب و نشریه بود. همچنین تظاهراتی نیز علیه مسئولین در ایران انجام میدادند.
وی اضافه کرد: در کنار اینها عدهای شاعر و فرهنگی هم بودند که تحت تاثیر فضای مارکسیستی فعالیت میکردند مانند بزرگ علوی، احمد محمود، بهآذین، صمد بهرنگی، جلال آل احمد، بهرام بیضایی، سیاوش کسرایی، غلامحسین ساعدی و هوشنگ ابتهاج که تحت تاثیر این جریانها بودند و اشعار و نغمات و فیلمهایی میساختند. اینها در یک فضای فکری و فرهنگی فعالیت داشتند و به مراتب تاثیر بیشتری از مسلحان داشتند.
فوزی گفت: بعد از انقلاب جریان عوض شد. فرصت خوبی برای تنفس کمونیستها به وجود آمد. اینهایی که داخل بودند دوباره جمع شدند و ساماندهی کردند. طوری که اوایل انقلاب حدود 80 گروه کوچک و بزرگ داشتیم. نشریات متعددی نیز به چشم میخورد. هر گروهی نیز یک اسمی برای خود گذاشته بودند و فضای خاصی را در کشور شکل داده بودند. اینها در اوایل انقلاب دچار یک نوع گیجی و گنگی شدند. چون بسیاری از شعارها را اسلامگراهای انقلابی ساخته بودند. مبارزه با آمریکا، مبارزه با امپریالیسم، بحث عدالتخواهی، دفاع از مستضعفین، دفاع از محرومین، حمایت از کارگران و دهقانان و ... همگی شعارهایی بودند که اسلامگراهای انقلابی به وجود آوردند. بنابراین تودهایها از نظر شعار، خلع سلاح شده بودند. از نظر پشتوانه مردمی نیز دچار اختلال شده بودند.
وی عنوان کرد: در اوایل مشاهده میکنیم که بحثهایی درمیگیرد. یکی این بود که آیا درست بود که در برابر شاه مبارزه کردیم؟ یکی دیگر این بود که بالاخره در برابر رژیم اسلامی و روحانیت، چه باید بکنیم؟ بحث دیگر نیز مدل رژیم بود و مسائلی حول آن. در نهایت این بحثها، اینها را به 2 جریان تقسیم میکنند. یکی آنها که به دنبال تعامل با حکومت بودند و دستهای که میگفتند باید مقاومت کنیم و جلوی رژیم بایستیم. میگفتند انقلاب ایران انقلابی ناتمام است و باید آن را اصلاح و تکمیل کرد.
فوزی ادامه داد: جریان دیگری هم میگفتند ما باید با جریان ضدامپریالیسم متحد شویم. اینها میگفتند نیروهای مذهبی یکپارچه نیستند. آنها میخواستند از تضاد حاکمیت استفاده کنند و جریان خودشان را پیش ببرند. اینها میگفتند که نقش اپوزیسیون را میخواهیم ایفا کنیم. اینها عضوگیری هم میکردند.
وی گفت: لنین میگفت کشورهایی که شرایط توسعه را ندارند میتوانند به کمک شوروی و رهبری ضد امپریالیست به سمت سوسیالیست در حالتی خاص پیش بروند. اینها در فکر همکاری با شوروی بودند. بنابراین حمایتهایی کردند و حتی در اصلاح قانون اساسی نیز پیشنهادهایی دادند.
فوزی با اشاره به فعالیت فدائیان خلق بیان کرد: حزب فدائیان خلق هم بحثشان این بود که برای سرنگونی جمهوری اسلامی باید از شکافها استفاده کنیم. بر اساس همین دیدگاهها نیز جریان گنبد را شکل دادند و سعی کردند بروند و ترکمنها را فعال کنند. اینها در منطقه بلوچستان و کردستان نیز اینچنین عمل کردند.
کمونیستها از حمایت رضاشاه پشیمان شدند
یعقوب توکلی استاد تاریخ، دیگر سخنران این نشست بیان کرد: بحثی که من دارم و به آن میپردازم بحث شکلگیری عملیاتهای نظامی و تشکلهای سیاسی نظامی برای تصاحب جغرافیا در بین کمونیستها در ایران است. ظهور مارکسیسم در ایران با حزب عدالت باکو و گروههای مختلف کارگری شکل گرفت. در زمان رضاخان هم حزب کمونیستی ایران تشکیل شد. در ابتدا حمایت کردند اما در سال 1307 گذشته خودشان را نقد کردند و اعلام پشیمانی کردند که اشتباه کردیم. گروههایی که طی حاکمیت رضاخانی شکل گرفت به شدت سرکوب شدند. شکلگیری هرگونه تفکر کمونیستی محکومیت اعدام را داشت.
وی اضافه کرد: پیشهوری در حدود سال 1307 دستگیر شد و نزدیک به 13 سال را در زندان گذراند و به نوعی یکی از عجیب و غریبترین پروندههای سیاسی امنیتی ایران بود. پیشهوری 13 سال را بدون صدور هیچگونه کیفرخواست، در زندان بود. در کتاب تاریخ کمونیست در دوره رضا خان نیز آمده است که پیشهوری این 13 سال را در حالتی بلاتکلیف گذراند.
توکلی ادامه داد: پیشهوری در سال 1320 که آزاد میشود در مجلس رای میآورد اما اعتبارنامهاش تصویب نشد. همین جا هم نقطهایست که پیشهوری به سراغ اقدامات تصاحب سرزمینی میرود. او با میرجعفر باقر اف رییس جمهور وقت منطقه آذربایجان متحد شد و اولین بار اینها از طریق کمک سازمان نظامی حزب توده، به سمت تشکیل یک دولت محلی برای تجزیه منطقهای و شکلگیری حاکمیت کمونیستی در ایران پیش رفتند.
وی گفت: وقتی که در ایران اشغال نظامی صورت گرفت، بعد از اینکه آمریکاییها و انگلیس و شوروی ایران را اشغال کردند، بلافاصله هر کدام در ایران حزبهایی را تشکیل دادند. حزب دموکرات به رهبری قوامالسلطنه، حزب اراده ملی به رهبری سیدضیاءالدین طباطبایی و حزب توده به رهبری سلیمان میرزا اسکندری. هر سه جریان شکل گرفته توسط قدرتهای اشغالگر، دارای سازمان نظامی هستند.
توکلی بیان کرد: سازمان نظامی حزب توده در سالهای پایانی جنگ یعنی سال 1324 اقدام به یک حرکت نظامی کردند از طریق نفوذیهای خودشان در سازمان افسری در لشکر خراسان. نزدیک به 5 کتاب درباره همین قیام افسران خراسان نوشته شده است. هر کدام از این کتابها نگاه خاص خودش را دارد.
سه عرصه چپ در ایران
دکتر قاسم تبریزی دیگر سخنران این نشست بود. وی بیان کرد: از عصر مشروطه تا بعد از انقلاب، چپ در ایران در سه عرصه فعال شد. یکی در عرصه ایدئولوژی به عنوان مارکسیسم. از همین منظر هم چه در ترجمه چه در تالیف، خصوصا در ادبیات و شعر و قصه توانستند نفوذهایی داشته باشند.
وی افزود: در بین کمونیستهای ایران ما 2 متفکر بیشتر نداشتیم. یکی دکتر تقی ارانی بود و دیگری احسان طبری. نفر سومی در میان اینها وجود نداشت. بقیه به نوعی مصرفکننده بودند. در دهه 20 اینها توانستند جو جامعه را به دست بگیرند، هم از نظر فرهنگی و ادبی و هم از جهت سیاسی. بعد از سقوط فرقه دموکرات، ما شاهد انشعابات جدیدی در میان مارکسیستها هستیم. در دهه 40 جریان مائوئیسم اگرچه جریان تروتسکیسمها در آمریکای لاتین که فعال شد در خود آمریکا هم بعضی از ایرانیها مدافع انقلاب جهانی تروتسکیسم شدند.
تبریزی ادامه داد: بخش دوم، بخش تشکیلات سیاسی است، گروه، حزب، سازمان و تشکل دادن. برای این هم، الگوهایی از سوسیال دموکراتها، حزب کمونیست شوروی و حزب کمونیست چین داشتند. لذا در این هم در حدودی موفق بودند اما آنچه که آسیب مهمتری به اینها زد مسئله وابستگی جریانات چپ به بیرون مرزها بود. در مورد مسئله ایدئولوژی، ما متفکران بزرگی داشتیم مثل علامه طباطبایی و شهید مطهری که نقد میکردند. اما توسعه آنها در گرو وابستگی به کشورهای دیگر بود. حزب توده به اینکه وابسته به شوروی بود، از ابتدا مشهور بود.
وی درباره نامگذاری حزب توده گفت: یکی از دلایل اینکه چرا حزب توده عنوان کمونیست را از خود برداشت این بود که متفقین به این وحدت رسیده بودند که علیه نازیسم و فاشیسم فقط مبارزه کنند و تبلیغ کمونیست نداشته باشند.
تبریزی به کنفدراسیون اشاره کرد و گفت: کنفدراسیون دانشجویی سال 1338 در آلمان شکل گرفت. قرار بود این، یک کنفدراسیون صنفی باشد و اصلا سیاسی نباشد. در اینجا هم سلطنتطلبها بودند، هم پانایرانیسمها بودند، تودهایها بودند، مذهبیها بودند، طیفهای جبهه ملیها بودند؛ طیفهای مختلفی در کنفدراسیون حضور داشتند. به تدریج و در طی چند تظاهرات، جریان تودهای ها به آنجا نفوذ کرد و توانستند جو را به دست بگیرند.
وی عنوان کرد: به تدریج تودهایها میآیند و سلطنتطلبها کنار گذاشته میشوند. وقتی که در جهان کمونیست آن شکاف بین چین و شوروی به وجود آمد و چین، شوروی را به سوسیال امپریالیسم متهم میکند، بخش عمدهای از تودهایها (بیشتر در خارج از کشور) به مکتب مائوئیسم میپردازند و عنوان خود را سازمان انقلابی توده میگذارند.
مهدی محمدیفر عضو هیئت علمی دانشگاه جامع امام حسین، دیگر سخنران این نشست بیان کرد: من بحث جریانات تشکلات حزبی و سیاسی و نظامی قبل و بعد از انقلاب را مطرح میکنم. یک سوال این است که این گروهها چطور شد که فردای پیروزی انقلاب، همه بر علیه جمهوری اسلامی ایران شدند؟ به گونهای شد که تمام شعارها را انقلابیها دادند و اینها شعاری نداشتند که بدهند.
وی اضافه کرد: در سال 66 سفیر انگلیس در سازمان ملل در مهمانیای که ترتیب داده بود اعتراف کرد که ما فکر نمیکردیم بعد از سالها فعالیت رژیم پهلوی، چگونه یک پیرمردی مانند امام که خارج از کشور بود و گروهها را نمیشناخت اینطور انقلاب را در دست گرفت. چگونه در فرصتی محدود قانون اساسی و سپاه را تشکیل داد؟ سفیر انگلیس گفت ما تصور نمیکردیم چنین حکومتی در دنیا شکل بگیرد.
محمدیفر ادامه داد: سفیر انگلیس گفت که اشتباه ما این بود که کشور شما را امنیتی کردیم. فکر میکردیم گروههای مختلف کار شما را تمام میکنند. اما شما تمام ساختار امنیتی که از زمان قاجار سرپا بود را ویران کردید. او اعتراف کرد که بخشی از شبکههای ما همین گروههای چپ بودند. بعد از انقلاب شعار نه شرقی، نه غربی جمهوری اسلامی، تمام ملاحظات را از بین برد. یکی از معجزات امام (ره) این بود که لیبرالها را مجاب کرد که حرکت انقلاب به سمت آزادیخواهی است.
نظر شما