پاتریک بوشرون در کتاب «ماکیاوللی برای همه» درباره این فیلسوف میگوید: ماکیاوللی استاد توهمزدایی است. به همین دلیل است که در سراسر تاریخ او را یار روزهای سخت دانستهاند.
بوشرون به این نکته اشاره میکند که ماکیاوللی چهره شیطانی سیاست را آشکار کرد و به نمایش گذاشت، همان چهرهای که نمیخواهیم با آن روبهرو شویم ولی در عین حال، راه فراری نیز از روبهرو شدن با آن نداریم. به نظر میرسد قصد بوشرون نمایش تمام تضادهایی است که در دوران زندگی ماکیاوللی به وجود آمده؛ مانند اقدام بدخواهان او که ماکیاولسیم را بدون آموزههای ماکیاوللی راه انداختند. در ادامه همین دشمنیها نیز دادگاه تفتیش عقاید، کتاب او را اهریمنی اعلام کرد و در فهرست کتابهای ممنوعه قرار داد. پس از این نیز مقالههای بیشماری با عنوان ضد ماکیاوللی منتشر شد.
نویسنده کتاب، به آثاری که ماکیاوللی مطالعه میکرد نیز اشاره میکند. لوکرتیوس یکی از افرادیست که ماکیاوللی به خواندن آثارش علاقمند بود. بوشرون از وارد شدن ماتریالیسم لوکرتیوس در سیاست میگوید و این موضوع را وظیفه اجتنابناپذیر ماکیاوللی برمیشمارد. ماکیاوللی در ادامه تفکر لوکرتیوس که میگوید: «من به جاهایی میروم که پیش از این هیچکس در آن گام ننهاده است»، اینطور مینویسد: «تصمیم گرفتهام راهی را در پیش بگیرم که تا امروز هیچکس در آن گام ننهاده است، بیشک برایم رنج و دشواری در بر خواهد داشت.»
بعدتر ماکیاوللی با ساونارولا کشیش ایتالیایی آشنا میشود و تحت تاثیر مخاطبان فراوانی قرار میگیرد که در سکوت به حرفهای ساونارولا گوش میکنند. البته این تاثیرگرفتن ماکیاوللی از بعد مثبت نیست. او با دیدگاهی منفی، به این موضوع باور دارد که این کشیش دروغهایش را بزک میکند و حرفهایش تنها برای وفق پیدا کردن با شرایط است. ماکیاوللی در سال 1498 نخستین نامه علنی خود را مینگارد و در همین نامه نیز به هنر سیاسی پنهانکاری اشاره میکند.
بوشرون نیز در روایت اقدامات ساونارولا به این موضوع اشاره میکند که این کشیش سایه خدایی انتقامجو را بر شهر میاندازد و در چهارسالی که بر فلورانس فرمان میراند اینطور وانمود میکند که دستورهایش را از آسمان دریافت میکند. این کشیش ایتالیایی عقیده داشت که کلیسا باید مدام مورد نقد قرار بگیرد تا اصلاح شود. بوشرون از دورهای میگوید که شهر پر از توبهکاران و سوگواران شده و گروهی به نام «تندخویان» نیز در مقابل آنها قرار گرفتهاند. دورهای که دیگر جایی برای میانهروها وجود ندارد و حتی به کودکان نیز میگویند اگر پدر و مادرتان مسیحیان خوبی نیستند، آنها را لو دهید.
بالاخره در 19 ژوئن 1498 سه هفته پس از اعدام ساونارولا، شورای عالی، ماکیاوللی را به شغل جدیدش میگمارد. ماکیاوللی گروه کوچکی را جمعآوری میکند، گروهی که تا سال 1512 همراه ماکیاوللی هستند. افرادی که ادیب و حقوقداناند و تشنه کار و قدرت و دوستیاند. ماکیاوللی سفرهایی نیز به فرانسه و دربار لویی دوازدهم دارد. هرچند بوشرون به این نکته اشاره میکند که دربار، رفتارهای تحقیرآمیزی در مقابل ماکیاوللی از خود نشان میدهد. همین هم او را خشمگین میکند. هرچند بعدتر متوجه اخلاق خاص پادشاه فرانسه میشود که «به هیچ کس احترام نمیگذاشت مگر آنکه مسلح یا مالک چیزی برای بخشیدن بود». ماکیاوللی درباره فرانسویان خودپسندی که او را نقد میکردند گفت: آنها از جنگ و حکومت، هیچ نمیفهمند. ماکیاوللی در برابر سیاست تحقیر و تمسخر فرانسویان، صبر پیشه میکند و آن را یک درس سیاسی تلقی میکند.
بوشرون در فصلهای متعدد کتاب، به وجوه مختلف اخلاقی ماکیاوللی و دردسرهایش اشاره میکند. زبان تند و صریحش و زندان و شکنجههایی که از سر گذراند. بوشرون میگوید حتی نزدیک بود ماکیاوللی اعدام شود اما با به وجود آمدن شور میهنپرستی و آشتی ملی، او نجات مییابد. با این حال، همچنان مسئله اصلی برایش این است که چگونه و با چه ابزاری باید با «بداقبالی» تبعید و زندان مقابله میکرد.
بوشرون درباره ماکیاوللی میگوید: «او یک شکارچی است و همواره در کمین مشاهده ساز و کاری است که شور و شوق انسانها را برمیانگیزد و زندگی دیگرانی جز خودش را دگرگون میکند.» بوشرون درباره نحوه خواندن شهریار، نیز فصلی مجزا آورده است. بوشرون مینویسد: «ماکیاوللی، شهریار را فقط برای رفع بیکاری ننوشت یا برای اینکه از دشمنانش انتقام بگیرد. او همان گونه که در تقدیمنامه این کتاب مینویسد، تشنه ورود به بازی سیاست است و خشمگین از اینکه نمیتواند این هنر فرمانروایی را که گردآورده است، به کار گیرد.»
بوشرون فقط به بازخوانی کتاب شهریار بسنده نکرده و کتابها و دیگر نوشتههای او و حتی نمایشنامههای طنزش را هم از نظر گذرانده است تا شاید به ژرفنای اندیشه ماکیاوللی و جرایی اهمیت و ضرورتش پی ببرد.
کتاب «ماکیاوللی برای همه» که پاتریک بوشرون نوشته را لیلا سازگار ترجمه کرده و نشر نو آن را در 110 صفحه منتشر کرده است.
نظر شما