چهارشنبه ۱۰ اسفند ۱۴۰۱ - ۰۸:۵۶
توماس مان؛ پدر عیالوار یا نویسنده خلاق؟

مجموعه منتخب جدیدی از آثار توماس مان  که به تازگی به انگلیسی ترجمه و منتشر شده، بهانه‌ای برای مرور برخی آثار و نیز شخصیت کاری این نویسنده آلمانی از سوی نیویورک‌تایمز شده است. بر اساس تحلیل این نشریه، مان فرزندان و اطرافیان خود را به عنوان سوژه و مواد خام داستان‌سرایی‌های خود به کار می‌گرفته است.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)  اکرم امینی: به نقل از نیویورک‌تایمز، هرکسی بخواهد درباره توماس مان، رمان‌نویس آلمانی بنویسد با همان مشکلی روبه‌رو می‌شود که خود مان اغلب با آن مواجه بود: چگونه درباره خانواده‌ای با شش فرزند می‌نویسی؟ چگونه می‌توانی زندگی اریکا، کلاوس، گولو، مونیکا، الیزابت و مایکل را دستمایه داستان کنی؟ چقدر ساده‌تر بود اگر فقط دو بچه یا حتی چهار بچه وجود داشت! مان گفته بود: «وقتی مردی شش فرزند دارد، نمی‌تواند همه آنها را به یک اندازه دوست داشته باشد.»

در داستانی که مان در سال 1925 نوشت، با حذف دو فرزند وسط و با تمرکز بر الیزابت- فرزندی که بیشتر دوستش داشت- با این مشکل کنار آمد. این داستان وقتی برای نخستین بار در سال 1936 توسط هلن لو پورتر به انگلیسی ترجمه شد، «آشفتگی و رنج زودرس» نام داشت و در مجموعه جدید با عنوان «توماس مان: مجموعه منتخب جدید» که توسط دامیون سرلز ترجمه شده است، «دنیای آشفته و اندوه دوران کودکی» نام دارد. در این داستان، مان از عشق خود به دختر خردسالش به عنوان ماده خام استفاده می‌کند.

داستان در سال 1923 اتفاق می‌افتد، زمانی که تورم در آلمان بیداد می‌کرد. همچنین تغییرات شدید اجتماعی در حال رخ دادن است. فرزندان شخصیت داستان، هرطور که می‌خواستند لباس می‌پوشیدند و هر کاری دوست داشتند، انجام می‌دادند.

سرلز در مقدمه‌اش بر «مجموعه منتخب جدید» می‌نویسد: «دنیای آشفته و اندوه دوران کودکی» از نظر من بهترین داستان توماس مان است- این داستان مورد علاقه همینگوی نیز بود- احساس می‌کنم به داستان «مردگان» جیمز جویس بسیار شبیه است. توماس مان را با چنین آثاری می‌توان در کنار چخوف و در قله داستان‌های کوتاه گذاشت.»

همانطور که «دنیای آشفته و اندوه دوران کودکی» به پایان خود می‌رسد، دشوار است که بفهمیم شخصیت اصلی داستان باید کجا باشد. سرلز خاطرنشان می‌کند که تفاسیر انتقادی از نوشته‌های مان پس از انتشار دفتر خاطرات خصوصی او در دهه 1970 و مشکلات روابط عاطفی او مشخص شد. انتشار خاطرات همسرش در همان دوره، توجه‌ها را به ارتباط بین شخصیت‌های مان و خانواده و دوستانش جلب کرد. کتیا مان می‌نویسد: «وقتی توماس مان کتابی می‌نوشت، هرگز به این فکر نمی‌کرد که این کتاب چه تاثیری بر افرادی که کم و بیش به‌عنوان الگو استفاده می‌کرد، داشته باشد.»

مان با «بودنبروک‌ها»، رمانی درباره انحطاط یک خانواده تجاری هانسیایی، و با سخنرانی‌ها و مقاله‌هایش، خود را به عنوان یک پدرسالار و جدی‌ترین نویسنده در سرزمین مادری خود در موقعیتی ویژه قرار داده بود. او در «مرگ در ونیز» و در ادامه، در «دنیای آشفته و اندوه دوران کودکی» موفق شد جنبه‌هایی از تمایلات عاطفی خود را که عجیب یا ممنوع بودند، بدون نگرانی بیش از حد درباره شهرتش به نمایش بگذارد.

قدرت داستان‌های مان از رویارویی او با سکوت خود ناشی می‌شد و توانست داستان‌هایی بنویسد که صراحتشان متعلق به دنیای فرزندانش بود.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها