یکشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۱ - ۱۸:۳۰
"نقشه و قلمرو"؛ مصداق دیدگاهی جهان‌شمول و متفکرانه در دل هزاره‌ی جدید

رمان «نقشه و قلمرو» نویسنده با دیدگاهی جهان‌شمول و متفکرانه به روابط و مناسبات آدم‌ها، عشق، کار، تجارت، هنر، تکنیک و مهم‌تر از همه، مرگ و نیستی، در دل هزاره‌ی جدید را بیان می‌کند.

خبرگزاری کتاب ایران‌(ایبنا) در خوزستان ، عبدالحسین حاج سردار نویسنده و فیلم‌ساز خوزستانی: «کتاب نقشه و قلمرو، نخستین کتاب از میشل اوئلبک است که در ایران ترجمه شد و به گفته‌ اهل نظر، بهترین اثر نویسنده است. تجربه‌ خواندن این رمان نیز در نوع خود، می‌تواند متفاوت باشد! این تجربه، ممکن است خواننده را در دو وضعیت قرار دهد: یا از این سبک کار خوشش بیاید و به دنبال آثار مشابه برود و یا با حسی ناخوشایند، از این شیوه رویگردان شده و هرگز به سراغ آثاری از این دست نرود. نمونه و مثالی که در ارتباط با این نظر (درعالم سینما) می‌توان زد، سینمای تارانتینو است، که برای بسیاری دلچسب و به همین نسبت، ناخوشایند است.
 
اما کتاب نقشه و قلمرو،  رمانی است که برخلاف حال و هوای به شدت اروپایی‌اش، دیدگاهی جهان‌شمول و متفکرانه دارد. رمانی مدرن که دیدگاه نویسنده را پیرامون روابط و مناسبات آدم‌ها، عشق (اگر هنوز اثری از آن باقی باشد)، کار، تجارت، هنر، تکنیک و مهم‌تر از همه، مرگ و نیستی، در دل هزاره‌ی جدید بیان می‌کند.
 
شاید یکی از مولفه‌های هنرمدرن بی‌پروایی در بیان (و نمایش) ناگفته‌ها و صراحت باشد، اما این ویژگی زمانی ارزشمند است که ارتباطی قابل توجه با تفکر و اندیشه داشته باشد. حتی اگر تفکر و ایده‌های حاصل از آن مورد پذیرش همگان نباشد؛ اما حداقل قابل بحث باشد. برهمین سیاق است که مکتب‌های فکری در طول قرن‌های گذشته شکل گرفته‌اند.

درجایی از رمان نویسنده (از قول شخصیت خلق شده از خودش و در ارتباط با پرتره‌ای از پیکاسو) می‌گوید: "کی به پرتره‌ی پیکاسو از دورامار اهمیت می‌دهد؟ به هرحال پیکاسو زشت است و دنیایی را به تصویر می‌کشد که به طرز نفرت‌انگیزی از ریخت افتاده، چون روحش نفرت‌انگیز است و این همه‌ی چیزی است که می‌شود در مورد پیکاسو گفت، هیچ دلیلی ندارد که بیش از این از نمایش تابلوهایش حمایت بشود. هیچ آورده‌ای ندارد، هیچ نور و نوآوری در سازمان رنگ‌ها یا شکل‌ها وجود ندارد، یعنی در آثار پیکاسو مطلقا چیزی نیست که شایسته‌ی توجه باشد، فقط یک جور حماقت افراطی و نقاشی بد و درهم برهم است که ممکن است بعضی آدم‌های شصت‌هفتاد ساله با حساب بانکی پُروپیمان را اغوا کند..."

یا درجای دیگر از قول «ژدمارتن» (شخصیت اصلی رمان، عکاس و نقاشی مدرنیستی که اغلب تابلوهایش در مورد اشخاص با نفوذ اقتصادی رکوردداران عرصه ی تجارت و صنعت است-؛) می‌گوید: «نباید درچیزی که هیچ معنایی ندارد دنبال معنی گشت».

درچنین آشفته بازاری است که همه چیز جنبه‌ی مالی دارد و مظنه‌ی هنر را هم اشخاصی مانند بیل گیتس و شرکت‌هایی مانند مایکروسافت تعیین می‌کنند و البته رسانه‌هایی مثل آرت پرایس نیز، در کار رتبه‌بندی موجه آن سنگ تمام می‌گذارند و بازارحراجی‌های هنری برای میلیاردرها و مجموعه‌داران اغلب تهی از فکر و گاهی بیمار، را گرم می‌کنند.

ژدمازتن در چنین حالتی، با رجوع به خود، حالش از خودش به هم می‌خورد و تابلویی را که در دست کار دارد (با عنوان دیمین هرست و جف کونز بازار هنر را بین خود تقسیم می‌کنند)، تکه‌تکه کرده و روی آن استفراغ می‌کند.
 
این بی‌معنایی، و در عین حال طلب ایجاد معنای کاذب، به منظور سودآوری چیزی است که در روابط و جزئیات رمان و در لایه‌های زیرین آن حس می‌شود. در مورد خرید و فروش و عرضه‌ی تابلوها و آثار هنری به همان صورتی سُخن می‌رود که در مورد املاک و مستغلات و...
 
درعین حال بی‌منطق بودن و همچنین عدم اطمینان به رسانه‌ها نیز چاشنی دیگری است که هم نفس آدم‌ها است. همسر یک پلیس(که علاقه مند به مباحث اقتصادی است!)، پس از پخش یک تحلیل اقتصادی از تلویزیون با خونسردی به همسرش می‌گوید: "یک هفته‌ی دیگر می‌بینیم که همه‌ی پیش بینی‌هایش اشتباه از آب درآمده آن وقت به یک کارشناس دیگر و حتی به همین بابا تلفن می‌زنند و ایشان هم دوباره با همین اعتماد به نفس پیش بینی‌های جدیدی مطرح می‌کند..."
 
ساختار رمان از نوگرایی خاصی برخوردار است؛ یک سوم پایانی کتاب با چرخشی ناگهانی به ژانر پلیسی (ازنوع فرانسوی) نزدیک می‌شود و با تلفیق جریان قتلی از نوع فیلم‌های اسلشری و پلیس‌هایی درون‌گرا که به این قتل از دیدی شخصی می‌نگرند؛ و به تحلیل‌های شبه‌فلسفی می‌پردازند؛ بر متفاوت بودن داستان تاثیر می‌گذارند.
 
پوچی و بیهودگی مناسبات حاکم بر این فضا، و مرگ اطرافیان، شخصیت اصلی رمان را که درکارخلق نوعی جاودانگی برای آدم‌هاست(تصویرگری، عکاسی، نقاشی...) به زوال‌پذیری همه چیز معتقد می‌سازد.
 
"ژدمارتن"دستش حتی به خاکستر پدر هم نمی‌رسد. همجواری ساختمان محل سوزاندن اجساد از طریق اتانازی با ساختمانی که در کار تجارت جنسی است، سخن گفتن از رقم‌های بالایی که برای انجام عملیات سوزاندن اجساد دریافت می‌شود، بی‌تفاوتی و خونسردی کارمند حاضر در این ساختمان در مواجهه با شخصیت رمان (که چنان در مورد محو آثار یک انسان حرف می‌زندکه گویی مگسی بیش نبوده) باعث می‌شود که طاقت از کف بدهد و او را زیر ضربه‌های مشت و لگد بگیرد.
 
و سپس نوعی یاس و خود ویرانگری در جهان‌بینی شخصیت رمان و کار هنری‌اش تجلی می‌یابد. به نحوی که باقی عمر را در اثبات زوال و ناپایداری جهان (همه چیز و همه کس،  جاندار و بی‌جان'زشت وزیبا و..) سپری می‌کند و تصاویری که خلق می‌کند ترجمان «بر زمین زدن کوزه توسط کوزه‌گر دهر است»
 
چون نیست زهرچه هست، جزباد به دست
چون نیست زهرچه نیست، نقصان وشکست
انگارکه هرچه هست، درعالم نیست
پندارکه هرچه نیست، درعالم هست          
                    «خیام نیشابوری»         

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها