حسین قربانزاده در سالگرد درگذشت ژول ورن به ایبنا گفت:
داستانهای فانتزی برای جوانه زدن و روییدن به خاک حاصلخیز بومی و منطقهای نیاز دارند
حسین قربانزاده خیاوی معتقد است که داستانهای فانتزی برای جوانه زدن و روییدن به خاک حاصلخیز بومی و منطقهای نیاز دارند. نه اینکه در شهرهای مدرن و پیشرفته امکان بروز و ظهور فانتزی وجود ندارد، این امکان هست، با این باور که بسیاری از شگفتیهای دنیای فانتزی، به خصوص حیات اسطورهها، به زیست بوم کهن وابسته است به هرحال، بسیاری از شهرهای بزرگ و مدرن هم روی بومی کهن بنا شدهاند.
«گریز از سال صفر» یک رمان تخیلی البته بومی است. قربانزاده به خوبی توانسته ژانر فانتزی را با میراث فرهنگی بومیان ادغام کند. امروز چهارم فروردین ماه مصادف با ساگرد درگذشت ژول ورن، نویسندهای که آثار تخیلی و فانتزی او برای همه آشناست. آثار ژول ورن را اکثر مردم چه در نسلهای گذشته و حتی نسلهای امروزی خواندهاند یا لااقل انیمیشنهای ساخته شده از روی کتابهایش را دیدهاند؛ زیرا برای همه ما دوران نوجوانی دورانی است که زمان زیادی را صرف تخیل میکنیم. تخیل دنیایی عجیب و دیدنی با داستانهای عجیب و غریب. موجوداتی غیرواقعی و فضایی پر از وهم و خیال. نویسندهها و البته کتابها بسیاری در این خیالپردازیها نقش داشتهاند. ژول ورن یکی از همین داستاننویسهایی است که تخیل خیلی از ما را به چالش کشیده است. ما با او از مرکز زمین با بالن به دور دنیا و از آنجا به ماه سفر کردیم. به همین منظور با قربانزاده که یک نویسنده فانتزینویس بومی است، گفتوگو داشتیم که در ادامه میخوانید:
موضوع کتاب «گریز از سال صفر» از کجا به ذهنتان رسید و چطور به سراغ نوشتن آن رفتید؟
موضوع رمان «گریز از سال صفر» از یک قطره آب در ذهنم جرقه زد. یعنی درگیر شدن و فکر کردن به یک قطره آبی که در یک تابستان گرم توی پیادهرو تبریز از شاخة یک درخت تنومند چکید روی صورتم. قطرهای بیرنگ و بو که روزها و ماهها فکرم را مشغول کرد. نکند این قطره خال یا زخمی شود روی صورتم؟ نکند مرا تبدیل کند به زامبی یا موجودی شگفتانگیز با تواناییهای خیر یا شر؟ نکند حالا که بشر بیرحمانه درختها را قطع میکند درختها هم در تلاش برای دفاع از حیات خود با این قطرهها باشند و میخواهند انسانها را تبدیل به درخت کنند؟ با اینکه دقایقی بعد از چکیدن آب، صورتم را شستم با اینحال تا مدتها آن را روی صورتم حس میکردم. این اتفاق حدود 25 سال پیش رخ داد و فراموش نشد تا اینکه شد زیربنای رمان «گریز از سال صفر». رمانی که در آن بشر پوشش گیاهی و درختان را از بین برده و طبیعت هم آب و اکسیژن را از بشر دریغ کرده است.
در کتاب «گریز از سال صفر» آمده که در هیچ نقطهای از دنیا جنگی نیست تمام سلاحهای جنگی توسط انسانها در یک نقطه نگهداری میشود و نوعی صلح جهانی برقرار است، این تصویر چگونه امکانپذیر شده است؟
خب وقتی بشر با جنگهای بزرگ و کوچک و با ندانمکاریاش طبیعت را از بین برده، زندگیاش سخت و طاقتفرسا شده و با یک اتفاق هر آن نسلش منقرض میشود؛ بنابراین مجبور است در نقطهای به کارهای ضد حیات خودش پایان بدهد.
بشر خسته از جنگ وقتی میبیند هیچ طرف پیروزی وجود ندارد و کشوری که شکست خورده چند سال بعد، با قدرت و جنگافزارهای بیشتر، برای جبران و کسب موفقیت به میدان جنگ برمیگردد به فکر فرو میرود، مجبور است که به قرار و قانونی را بپذیرد. بشر در سایه خودتربینیاش در نهایت با زمینی ویران روبهروست و برای زنده ماندن راهی ندارد جز اینکه قانونی ناممکن را قبول کند و راه مصلحت پیش بگیرد. به نظرم بشر سالهای آینده ناگزیر از این تصمیم است، ناچار خواهد شد برای حفظ حیات خود در نقطهای افسار خودخواهیهایش را بکشد و به همزیستی و مسالمت تمکین کند.
هدفتان از خلق این تصویر چیست؟
باید بگویم ترس. ترسی که سالها با آن زیستهام. اولینبار بیست سال پیش عدهای زمزمه میکردند دریاچه ارومیه خشک خواهد شد. برای من که کنار دهها ماشین روی یدککش، سینه آبی دریاچه را میشکافتیم و پیش میرفتیم این حرف قابلباور نبود؛ اما ترسناک بود. من همیشه از بلایی که سر طبیعت آمده و میآید افسوس خورده و ترسیدهام. کسانی که درختان جنگل را میبلعند و کوه را میشکافند و ویلا میسازند باید روزی تاوان وحشتناکی بدهند، یا خودشان یا نسلهای بعد از آنها. وقتی بعد از خواندن این رمان نوجوانها میگویند: «چه خوب است تا آن موقع مردهایم و شاهد روزهای توصیف شده در رمان نخواهیم بود!» ترسم بیشتر میشود. هدفم ترساندن مخاطب نیست، دعوت به اندیشیدن است. اگر بشر روزی مجبور است جنگ و جنگافزارهایش را کنار بگذارد چرا قبل از وقوع فاجعه نباشد؟
در دنیا بسیاری از نویسندهها از آثار باستانی و اسطورههای خودشان نوشتهاند، شما هم در کتاب «گریز از سال صفر» رفتهاید سراغ آثار باستانی، چه هدفی از اینکار داشتید؟
احساس میکنم حیات بشر با نخی بسیار بسیار محکم اما نامرئی به هم وصل شده است. هر دستاورد قرنها یا سالیان پیشین به نوعی در زندگی امروز ما نقش میآفریند. از گاری با چرخهای چوبی و تاثیر غیرقابل کتمانش در خودروهای مدرن امروز و نقش خودروهای امروز در ساخته شدن خودروهایی که پرواز میکنند و نیاز به راننده و خلبان هم ندارند، همه و همه در یک فرآیند رشد دخیل هستند. اسطوره را هم اینگونه میبینم دومرول که به مبارزه با عزرائیل میرود و میخواهد با کشتن عزرائیل بشر را از مرگ و نیستی برهاند تا ضحاک که مغزهای جوان و آیندهساز را خورشت مارهای خودخواهیاش میکند این رابطه محکم و نامرئی هنوز وجود دارد؛ پس باید برویم سراغ اسطورهها و این رابطهها را پیدا کنیم.
شاید بگوییم، جستوجو و یافتن این ارتباط نامرئی در عصر حاضر چه تاثیری برای زندگی مدرن دارد؟ اصلا به چه دردی میخورد؟ همانطور که اشاره کردم نقش هدایتگری اسطوره و داشتههای تاریخی غیر قابل کتمان است. این ارتباط هیچوقت قطع نشده و اگر تلاش کنیم به آن بیتفاوت باشیم دچار کمبود و خسران خواهیم شد. دستکم در باور آنچه داشتهایم و چیزهایی که میتوانیم داشته باشیم یا از دست بدهیم.
پرداختن به آثار باستانی و اسطورهها در دل یک رمان چه تاثیری در شناخت نوجوانها خواهد داشت؟
در رمان «گریز از سال صفر» سنگافراشتههای منطقه باستانی «شهریئری» به کمک انسان میآیند و راه مبارزه با خاکخوارها را به انسانها میآموزند. سنگافراشتهها دهان ندارند؛ اما قدرت خواندن ذهن انسانها را دارند. این سنگافراشتههای ارزشمند و بیمانند در مشگینشهر، سالهاست مورد بیمهری قرار گرفته و زیر برف و باران منطقه شکسته و خرد شدهاند. در رمان دوم از سهگانه «خاکخوارها» خواهیم دید که این شکستن و خرد شدن سنگافراشتهها چه صدمه و لطمه سنگینی به انسانها وارد خواهد کرد و مقصر اصلیاش مردم و مسئولین امروز هستند.
دیده و شناخته شدن آثار باستانی و اسطورهها، یکی دیگر ارزشهای رمان اسطورهای میتواند باشد. در کشورهای صاحب ادبیات داستانی غنی، ارتباط اسطوره با زمان حال و خلق معما و کشف رابطهها، هیجانانگیز، لذتبخش و آموزنده است؛ چون نویسنده فرصت دارد دنیایی خلق کند که قابل درک و دستیافتنی است و نوجوان را به فضایی بکشاند تا از اسطوره به خودش برسد. وقتی نوجوان خودش را در غاری بالای کوه دماوند با ضحاک رودرو ببیند یا با هیولای نمکی برخاسته از دریاچه اورمیه به نبرد برخیزد ناگزیر زمان و فضای اتفاقها را توام با داستان و واقعهاش خواهد شناخت.
برداشت و باور خودتان را از دنیای فانتزی و کتابهای این حوزه بیان کنید.
فانتزی یک فرصت است. فرصتی برای گریز از واقعیتهای گاهی سخت و آزاردهنده و صد البته دوباره بازگشت به آن واقعیت این بار با آگاهی و توانایی بیشتر. این فرصت و امتیاز ویژه دنیای فانتزی را دوست دارم.
نوجوان حتی بزرگسال گاهی از حقیقت عریان گریزان است. توصیه و نصیحت را خوش ندارد و نمیخواهد مخاطب پند و اندرز یا کتابی بر اساس اتفاقهای تلخ باشد که به نوعی او را از خواندن یا شنیدن دور یا بیزار میکند. در چنین زمانی فانتزی به یاری نویسنده میآید.
دنیای امروز در مقایسه با گذشته مدرن به نظر میرسد و بیشک نسبت به آینده بدوی و پیشپا افتاده، در این مورد اگر بخواهیم سخن بگوییم انکار و مقاومت بسیاری از مردم را شاهد خواهیم بود؛ ولی داستان فانتزی این محدویت و دردسرها را ندارد. هرچند همیشه اینگونه نبوده و نویسنده پیشرویی مثل ژول ورن پسزدنها و تمسخرهای مردم زمان خودش را تجربه کرده و بهجان خریده است.
از سویی، بشر امروز غرق در دستاوردهای علمی و پیشرفتهای عصر حاضر، چندان رغبتی به اسطوره و حتی تاریخ با مردمان به ظاهر عقبماندهاش ندارد. خرافه را پس میزند و به جادو علاقهای ندارد، خودش را متمدن میداند و بینیاز از اسطوره، برای این انسان گریزان از گذشته، فانتزی غنیمتی است برای لذت از اسطوره، گذشته، خیال و احتمال و تصویرهایی از آینده.
از نظر شما کودکی که در حوزه ادبیات فانتزی مطالعه دارد با کودکی که با این حوزه بیگانه است چه تفاوتی دارد؟
دنیای فانتزی شگفتآور است و اولین امتیازش لذت و هیجان. کودکی که بیگانه با دنیای فانتزی است در ابتدا لذت و هیجانی بیجایگزینی را از دست میدهد. امتیاز دیگر دنیای فانتزی شکلگیری یک ذهن توانا برای حل مسئله است. دنیای فانتزی یک محیط عالی برای خلق مشکلهای بهظاهر لاینحل است. خلق معما، خلق موقعیتهای خطرناک و نفسگیر که جان شخصیتها را در معرض مرگ و نابودی قرار میدهد، شکستها، ناامیدیها و یافتن راه نجات و رهایی. رمانهای فانتزی مخاطبش را میبرد به اوج خطر در حالی که مخاطب میداند تنها نیست و در نهایت نویسنده کنار اوست و عاقبت پیروزی سپیدی بر سیاهی.
امتیاز بعدی رسیدن به آستانه تامل و تفکر است، در دنیای فانتزی چنین فرصتی زود بروز میکند؛ چراکه وضعیت شگفتانگیزی رخ میدهد که برای درک آن باید اندیشید. کودک و نوجوانی که مخاطب فیلم و داستانهای فانتزی هستند توانایی بیشتری در تجزیه و تحلیل به دست میآورند، احتمال را بهتر میفهمند و رویارویی با مشکل را محتمل میشمارند. جسورتر هستند و تن به ریسک میدهند. این ویژگیها در کودکان و نوجوانهایی که با دنیای داستان، افسانه و فانتزی دور هستند به نسبت کمرنگ است.
فانتزی بیش از داستانهای دیگر محرک خلاقیت است و راه گریز از بنبستها و باز کردن گرهها را نمایان میکند.
نظرتان را در مورد داستان فانتزی بومی بگویید. در کل فانتزی بومی چه خصوصیات و ویژگیهایی دارد؟
داستانهای فانتزی برای جوانه زدن و روییدن به خاک حاصلخیز بومی و منطقهای نیاز دارند. نه اینکه در شهرهای مدرن و پیشرفته امکان بروز و ظهور فانتزی وجود ندارد، این امکان هست، با این باور که بسیاری از شگفتیهای دنیای فانتزی، به خصوص حیات اسطورهها، به زیست بوم کهن وابسته است. به هرحال بسیاری از شهرهای بزرگ و مدرن هم روی بومی کهن بنا شدهاند.
در بحث فانتزی از نوجوانهایی که در کارگاه داستاننویسیام حضور دارند میپرسم که آیا امکان بروز یک داستان محیرالعقول مثل هریپاتر، ارباب حلقهها، بنتن یا جنگ ستارگان در ایران یا شهر و روستای محل زندگی شما وجود دارد؟ بسیاری از آنها اگر هم قاطعانه نه نگویند در جواب بله دچار تردید هستند. آیا یک بشقاب پرنده میتواند کنار برج آزادی فرود بیاید؟! فرزند فرمانده فضاییها به پدرش گفته من برج آزادی را میخواهم! و حالا آنها آمدهاند برج را از بیخ کنده و ببرند. مسلم است در نقاط مختلف کشورمان هر اتفاق شگفتانگیز فانتزی امکان بروز و وقوع دارد. به تازگی پسر نوجوانم از شخصیت افسانهای دومرول کاراکتر انیمیشن طراحی کرده برای جشنواره پارسونا و مقام اول این رویداد را هم به دست آورده است. خلق این کاراکتر از شخصیتی اسطورهای هیچ تفاوتی با خلق مرد عنکبوتی و بتمن ندارد و به همان صورت امکانپذیر و قابل باور است. پس فانتزیهای بومی میتوانند شکل بگیرند و هر کدام داشتههای منحصر به فردی داشته باشند.
فانتزی برای بسیاری فاصله گرفتن از واقعیت است، برای شما فانتزی چه جایگاهی دارد؟
موافقم؛ فانتزی فرصتی برای فاصله گرفتن از واقعیت است. در نظر من توانا شدن در هیجان و پیچیدگی و معمای آن فانتزی و دوباره بازگشتن به دل واقعیت. من در فانتزیهایی که خلق شده و خواندهام برای مدتی تلخی، ترس، ناامیدی، خشم، حیله و خیانت را یافته، فهمیده و سپس پشت سر گذاشتهام، بر آنها چیره شدهام و فراموش کردهام. فانتزی فرصت یک زندگی مجدد است. وقتی شخصیت اسطورهای و فانتزی طی سفر قهرمان برمیگردند به محل زندگی خویش، وقتی بعد از هیاهوی به ظاهر غیرقابل کنترل شخصیت به پیروزی یا آرامش میرسد بدونشک شخصیت تازهای متولد شده و همان شخص قبلی نیست، از بودی مرده و در بودنی دیگر از نو زاده شده که این دگرگونی و تحول سازنده است. این تحول گاهی در شخص، گاهی در جمع کوچک یا بزرگ رخ میدهد و گاهی در علم و اندیشه، مثل «بیست هزار فرسنگ زیر دریا» اثر ژول ورن، جسارتی بزرگ در عالم فانتزی که باعث تحول علم میشود.
در مورد تاثیر ژانر وحشت و علمیـتخیلی چه نظری دارید؟
آیا کودک در دنیای واقعی میترسد؟ مسلما بله، کودک همواره از تنهایی، تاریکی، لولو، حیوانات و حشرات، از سایهها و صداهای مختلف میترسد. این ترس در بزرگسالان رنگ و فرم دیگری پیدا میکند. این شناخت است که کودک را از ترس رها میسازد، فیلم و داستانهای ژانر ترس کودک را با ترس روبهرو میکنند، با این تفاوت که او میداند این موقعیت ترسناک ساختگی و غیرواقعی است. در عین حال میداند که در کنارش یا در اتاق دیگر کسانی هستند و تنها نیست برای همین توانایی رویارویی با ترس و شناخت آن را به دست میآورد. اشاره کردم در این میان لذت و هیجان هم هست که بشر نیازمند آنهاست. از سویی امکان خیالورزی ارزشمند است. خیال تحمل سختی را آسانتر میکند.
ژانر علمیـتخیلی علاوه بر داشتن تاثیرهای گفته شده آشنایی با علم را هم به همراه دارد. محل وقوع رمانهای علمیـتخیلی از محیط آزمایشگاه گرفته تا کهکشان و ستارگان و موضوع آنها از پزشکی تا رباتیک همواره آموزنده است.
دیدگاه شما به ادبیات چگونه است و در نوشتن دنبال چه هستید؟
ادبیات یعنی رسیدن به یک نقطه روشن. جایی که در آن رهروی مسیر ادبی موفق به دیدن میشود. محیط پیرامون ما به دلیل بروز و ظهور رفتار و اخلاقهای مختلف غبارگرفته و مهآلود است. ادبیات بخشی از این دنیای تیره را روشن کرده است، از دیرباز چنین بوده، ادبیات، امکان نفس کشیدن را مهیا میکند، دیدن را ممکن میسازد و زیبایی را هدیه میدهد. در کل، به نظرم هر کس در نوشتن دنبال یک هدف است، گفتن خودش.
نظر شما