شهید آوینی در نوشتههایش روی مسأله رستگاری بشر و معنا و مفهوم هستی و حیات انسان متمرکز بود و به موضوعات مختلفی که سوژه کارش میشدند از همین زاویه مینگریست.
دغدغههایش بسیار زیاد و متنوع بودند و از اینرو فهرست آثارش را که مرور میکنیم، با طیف گستردهای از موضوعات روبهرو میشویم. از «آیینه جادو» و «توسعه و مبانی تمدن غرب» گرفته تا «آغازی بر یک پایان» و «فتح خون»، از سینما و آرمانها و اهداف تمدن غربی تا مسأله انقلاب اسلامی و تاریخ صدر اسلام. اما این گستردگی حوزه کار و اندیشه و تنوع موضوعی نوشتهها به معنی فقدان نظم و انسجام مضمونی نیست و شهید آوینی تقریباً در همه نوشتههایش، از زوایای مختلف مسأله رستگاری بشر و معنا و مفهوم هستی و حیات انسان را پیش میکشد و در هر متن، با پرسشهای اصلی همین مسأله کلنجار میرود. همین نظم و انسجام در مضمون است که به کار شهید آوینی عمق و اصالت میدهد و او را به متفکری مهم در ساحت فرهنگی انقلاب اسلامی تبدیل میکند.
سفیدی در سیاهی است
شهید آوینی، اهل تحلیل و تأمل بود و این ویژگی، در همه مستندهایی که ساخت و متونی که نوشت بهضوح دیده میشود. برای مثال، در مقالهای با عنوان «بشر در انتظار فردایی دیگر» بر داستان پاد آرمانشهری (مدینه فاسده) «1984» نوشته جرج اورول درنگ میکند. او در این مقاله، که سومین فصل از کتاب «آینده بشریت» است مینویسد: مگر دنیای امروز چیست؟ به معنای «صلح» در این روزگار بیندیشید: صلحی که پاسداری از آن با قدرتنمایی نظامی و تهدید یکدیگر به جنگ انجام شود چگونگی صلحی است؟ صلح در میان گرگهایی که از وحشت یکدیگر به یکدیگر حملهور نمی شوند چگونه صلحی است؟ و آزادی؟ آن آزادی که با سر سپردن به نفس امّاره و عبادت بتهای عصر جاهلیتِ جمعی حاصل آید چگونه آزادی است؟ قطعیت و یقین علمی نیز در روزگار غلبه نسبیت، چیزی نیست جز عدم موقتِ امکان ابطال که عدم مطلق نیست و بنابراین، علم نیز چیزی جز «توهّمی از جهل کمتر» نیست.
سپس میافزاید: در دنیای «1984» زبان جدیدی وضع شده است – به عبارت بهتر، گفتاری جدید – با نسخ بعضی الفاظ، ایجاد تحول در معانی بعضی الفاظ دیگر و ایجاد ترکیبهایی تازه، که باید حافظ ارزشهای اخلاقی و اعتبارات متناقض متناسب با روزگار دوگانهباوری باشد. و در این روزگار نیز زبانی که به اعتبار غلبه فرهنگی غرب بر سراسر سیاره اشاعه یافته، حافظ این باورهای پارادوکسیکال است: صلح و جنگ، آزادی و بردگی، علم و جهل... و همزبانی جز به زبان رسانهای ممکن نیست، مگر آنکه پیش از هر سخن، نخست توافقی بر سر معانی الفاظ حاصلآید. بر دیوارهای کاخ سفید بنویسید که صلح در جنگ است، آزادی در بردگی است، توانایی در جهل است و... سفیدی در سیاهی است.
اختیار و آزادی انسان فراتر از آنکه حقّ او باشد، تکلیف اوست
درباره تأملات شهید آوینی، مثال بسیار است. میشود به مقاله «ادبیات آزاد یا متعهد؟» اشاره کرد، که فصلی از کتاب «هنر و ادبیات» است. او در این متن، اندیشههای آلبر کامو، نویسنده سرشناس فرانسوی را بررسی میکند و مینویسد: کلمههای آزادی و برابری را، هم بر سر در زندانها مینویسند و هم بر سر در معابد بازرگانی. این جمله از من نیست، از کاموست و او در ادامه همین جمله مینویسد با این همه به فحشاء کشاندن کلمهها با عواقب آن همراه است. ما امروز شاهد عواقب همان امری هستیم که کامو میگفت؛ به فحشا کشاندن کلمات. هیچ کلمهای دیگر در شأن حقیقی خویش واقع نیست و در فرهنگ رسانهای، هر کلمهای بر انواع و اقسام معانی متضاد دلالت دارد.
آوینی سپس، در ادامه همان مقاله اضافه میکند: آنان که خریداران چیزی جز «ادبیات مرسوم» نیستند، با کینه و غیظ، جملاتی از این قبیل را که خواندید به دور میافکنند و از هر آنچه «خلاف آمدِ وضع موجود» باشد میگریزند. اما بهراستی فیالمثل میان «بازار آزاد» با «آزادی و عدالت» چه نسبتی است که این کلمه را در هر دو جا به کار میبرند؟ کامو پاسخ می دهد آنچه امروز بیش از هر چیز مورد بهتان قرار گرفته، ارزش آزادی است. اعتراض کامو متوجه تمدنی است که در آن اخلاق بورژوازی حاکم شده و «خدای پول» است که پرستیده میشود - عین این تعبیر «خدای پول» را خود او دارد - و این سخن البته عین همان حرفی نیست که ما میخواهیم بگوییم... کامو میگوید که جامعه بازرگانی، آزادی را به مثابه «حقی از آن خویش» تلقی میکند نه «تکلیفی در برابر دیگران»، و این سخن است که نگارنده را جذب کرده است که اختیار و آزادی انسان فراتر از آنکه حقّ او باشد، تکلیف اوست.
نظر شما