نگاهی به کتاب «انتفاضه شعبانیه» (حماسه مقاومت اسلامی ملت عراق»/3
جنگ سی و سه روزه در زیرزمین سفارت/ عشق من آب و خاک ایران است
هیچوقت من و سردار سلیمانی یکدیگر را ندیدیم حتی در دورهای که من در زیرزمین سفارت در لبنان (به مدت دو هفته) در جنگ سیوسهروزه بودم، تمام مدت جنگ حاج قاسم در بیروت بود، اما چون به فرودگاه بیروت موشک زده بودند، من تا هفته دوم نتوانستم از دمشق خودم را به بیروت برسانم، در آن دوهفته نیز هیچ دسترسی به سردار سلیمانی نداشتم.
تبرائیان درباره برخی از برهه زندگیاش میگوید: «در ایران پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در کتابخانه مسجد شفا در منطقه یوسفآباد بودم. گمان میکنم بزرگ علمای تهران در حال حاضر همان شخصی است که پیشنماز آن مسجد بود، یعنی حضرت آیتالله العظمی سیدرضی شیرازی، نوه میرزای بزرگ. خودش راغب نبود برود و در حوزه مستقر و بحث مرجعیتش مطرح شود. هر چهار فرزند حضرت آقا هم نزد او خوب درس خواندهاند. من مسئول کتابخانهاش بودم و در واقع او پدر معنوی ما محسوب میشوند، چون من در طفولیت و در پنج شش سالگی پدرم را از دست دادم که در وادیالسلام نجف اشرف به همراه بقیه عموهایم دفن هستند. ما برای انقلاب هم فعال بودیم، منتهی کار به زندان و این حرفها نکشید. خیلی هم به سنمان نمیخورد. در انقلاب دانشآموز بودم و به درس و تحصیل مشغول. با دوستان فعال بودیم با حضرات روحانیون هم ارتباط داشتیم. یادم میآید به منزل آقای انواری که از زندان آزاد شد، رفتیم و خاطرات مربوط به زندان، سازمان و مسائل مختلفی که اتفاق افتاد و از همان موقع هم ما نزد حضرت آقا رضی شیرازی و قبل از آن هم در کاظمین مشغول تحصیل حوزوی بودیم، ولی بعد از پیروزی انقلاب کوتاه زمانی اردیبهشت ماه سال 1358 ناچار شدیم ترک تحصیل کنیم. من در مدرسهای به نام فرخمنش، بین خیابان وزرا و بخارست که الان شده خالد اسلامبولی و احمد قصیر و اسم مدرسه هم شده است مدرسه حر درس میخواندم. منزل هم همان نزدیکی بود. ما اولین دوره سپاه بودیم.
در مدرسه شهید صدر تحصیل حوزوی میکردم و در آنجا حجره داشتم. میدانید مدرسه شهید صدر کجاست؟ مسجد امام(ره)، پلهها را که پایین میروید، سمت راستتان این مدرسه بود. مدتی است جناب قاسمیان که روحانی خیلی محترم و بزرگوار و ماشاءالله بسیار خوش صدایی است و ساز هم میزند، در مدرسه مشکات، یعنی همین مدرسه شهید صدری که در آن درس میخواندم و حجره داشتم، حضور داشت. من در سال 60 در مدرسه شهید صدر بودم که در واقع جزو زیر مجموعه شهید محراب سیدمحمدباقر حکیم بود. مشکات الان همان مدرسه شهید صدر است که قاسمیان دست گرفته است. تحصیلات حوزوی را هم ادامه میدادیم، ولی بیشتر محل تحصیل ما مدرسه مروی بود. بعد هم در مسیر انقلاب و چم و خمها و فراز و فرودهایش قرار گرفتیم. منتهی من از همان ابتدا مینوشتم. یادم میآید اولین متنی که نوشتم موضوعی بود با عنوان «نهضت انبیا». شانزده هفده سال داشتم که این را نوشتم. هنوز انقلاب پیروز نشده بود. آن موقعی بود که مسئول کتابخانه مسجد شفا بودم. بالاتر از آن هم مسجدی در میدان کلانتری، خیابان سیدجمال الدین اسدآبادی بود که اسمش مسجد سادات بود. پیشنماز آنجا هم سیدعلی گلپایگانی بود که از لحاظ صورت و سیرت خیلی شبیه حضرت خامنهای بود. با خواهر آقای بجنوردی ازدواج کرده بود. چند سال پیش مرحوم شد. او پیشنماز آنجا و مدتی هم مسئول کتابخانه مسجد شفا و سادات بودند. منتهی درس خیلی خوبی نزد حضرت آقا رضی شیرازی خوانده شد که بیشتر به این معروف است که فیلسوف و حکیم است، در حالی که فقهاش هم خیلی خوب است و فکر میکنم هر چهار فرزند حضرت آقا پیش او درس خارج فقه خواندهاند. او زعیم حوزه علمیه تهران بود که سال گذشته درگذشت.
دوره کوتاهی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان جهاد بودم. در سپاه هم بیشتر از یک سال و خردهای نماندم، چون در بخشی بودم که خیلی با روحیهام سازگاری نداشت. صفاءالدین تبرائیان، در زمینه تاریخ کارنامه پرباری دارد، او علاوه بر تالیف به ترجمه هم مشغول است. «خفتگان آستان علوی: درآمدی بر تاریخ نجف و حرم امیرالمومنین»، «ناگفتههای جنگ سی و سه روزه: واکاوی تجاوز رژیم صهیونیستی به ، «جنگ جهانی بر ضد سوریه»، «حکومت شیخ خزعل بن جابر و سرکوب شیخنشین خوزستان»، «احیاگر حوزه نجف: زندگی و زمانه آیتالله العظمی حکیم»، «چون اسفنج نرم: بازشناسی نقش دکتر احسان نراقی در حاکمیت پهلوی»، «خوابگردها؛ ارتباط رهبران سازمان مجاهدین خلق با نهادهای اطلاعاتی و نظامی عراق 1358- 1381)» و «انتفاضه شعبانیه (حماسه مقاومت اسلامی ملت عراق)» برخی از آثار وی در زمینه تالیف و ترجمه است؛ در گفتوگوی تفضیلی با تبرائیان، تاریخپژوه، مترجم و سندشناس به بحث و بررسی درباره کتاب «انتفاضه شعبانیه (حماسه مقاومت اسلامی ملت عراق)» پرداختیم که این بخش سوم و پایانی گفتوگو با این تاریخنگار و پژوهشگر است.
کار فرهنگی نگاه فرهنگی لازم دارد با نگاه نظامی و امنیتی نمیتوان کار فرهنگی انجام داد، چرا که در یک مقوله نیستند. به نطر میرسد قصه دلخوری یا چنین موضوعی در انتفاضه شعبانیه در ایران وجود دارد؛ یعنی آیا ایرانیها میتوانستند کمک یا کاری بکنند؟ ولی دولت ایران کاملا سکوت میکند و اتفاقا در زمانی که آن همه ظلم و کشتار شد و آمریکاییها آن قیام را سرکوب کردند، اما ایران کاری انجام نداد. این موضوع تا چه اندازه درست است؟
این رفتار تا حدی دوطرفه است. عدهای هستند که ایران را آتش بیار معرکه میخوانند. در انتفاصه و برخلاف ده سال پیش از آن و آقای صدر، رهبری وجود دارد اما در انتفاضه شعبانیه، مردم در صحنه هستند، در عرض چند روز تمام شهرهای عراق به جز سه استان را گرفتند، یعنی صلاحالدین، نینوی، الانبار و اطراف بغداد؛ در بغداد 150 هزار نفر گارد جمهوری و در واقع حرس الجمهوری وجود داشت. اما اطراف بغداد و شهرکها نیز سقوط کرد، اما بغداد چون پایتخت است به شدت محافظت میشود، برای همین سقوط نکرد. اما رهبری در میان وجود ندارد. رهبران یا تهران هستند یا لندن یا دمشق. در عراق نیستند که عهدهدار این قضیه شوند. من درباره آن با برخی حتی در سطح مرجع صحبت میکردم، میگفتند عده زیادی از ایران آمدند، همان سپاه بدر، لباس مشکی پوشیده بودند، در نجف و کربلا آنها را دیدم، عدهای هم میگفتند شما باید بیشتر کمک میکردید. اما ما نمیتوانستیم در آن مقطع زمانی بیشتر کمک کنیم؛ اولا یک ائتلاف بینالمللی تشکیل شده بود. 33 کشور به رهبری آمریکا علیه این ماجرا شکل گرفته بود. از آن طرف چون حمله صدام یک حمله کاملا نامشروع بود، حمله به یک کشور مسلمان عرب همسایه که در جنگ ما به او کمک هم کرد و ما از آنها خورده بودیم، با این حال ما به آنها کمک و پناه دادیم، بسیاری از تجار کویتی به ایران آمدند. هنوز در کلاردشت زمینهای بسیاری وجود دارد که در آن زمان، تاجران کویتی خریدند. در این مقطع زمانی هنگامی که ورق برگشت و گفتند صدام تمام شد، عکسهای زیادی از ایران متاسفانه وارد عراق شد. عکسهای حضرات آیات امام خمینی، خامنهای، صدر، حکیم. کشورهای خلیج فارس را ترساند و اینکه جمهوری اسلامی دیگری در حال شکلگیری است. بعد گفتند ما نمیخواهیم صدام نابود شود، میخواهیم زیرساختهای کشور از بین برود و در واقع قصد ما فروپاشی رژیم صدام و حزب بعث نیست. منطقه پرواز ممنوع را برداشتند و اجازه دادند هواپیما بلند شود. حتی سوخت نداشتند و آمریکا به آنها سوخت داد. صدام نیرو نداشت، نیروهایش به مردم و منتفضین پیوسته بودند. صدام برای این مشکل نیز از سازمان مجاهدین خلق به عنوان چرخ پنجم گاری به گل نشستهاش استفاده کرد، و آنها وارد شدند. به همین دلیل آنها در قتل عامی که کردها بعد از سقوط صدام، مدعی بودند آنها ما را کشتهاند. اسناد و مدارکی نیز در کتاب آوردهام. گزارشها و تحلیلهای نشریات مجاهد را در کتاب آوردهایم که نوشته آنها سربازان سپاه هستند که لباس کردی پوشیده و ما را کشتند. آنها گارد سپاه هستند و شهروند کرد نیستند، به همین دلیل سازمان آن جنایتها را علیه کردها انجام داد.
در آن سوی میدان، برخی از شهروندان نجف که هنوز زنده هستند میگفتند ما میشنیدیم که آنها فارسی صحبت میکردند و سوار تانکهای صدام بودند. تانکهایی که با اسپری قرمز، شعارش این بود: «شیعه بعد الیوم» بعد از این نمیگذاریم شیعهای وجود داشته باشد! این شعاری بود که روی تانکها با اسپری قرمز نوشته شده بود و آنها را راهی نجف و کربلا و... کرده بودند، یعنی چنین نظری وجود دارد که ورود کردیم و چنین اتفاقهایی افتاده و باعت برآشفتگی آنها شد. ضمن اینکه آنجا اسناد و مدارکی آمده که شیخ محسن اراکی به نیروهای عراقی اعلام میکند اگر تصمیم به عملیات دارید اینگونه نمیشود پیش رفت. آنها میگفتند اجازه دهید ما وارد خاک عراق شویم و طرف ایرانی میگفت ما باید مواظب مرزهایمان باشیم، اگر تصمیم به عملیات دارید، تحت نیروی پیاده سیدمحمدباقر حکیم انجام دهید. شیخ اراکی به عنوان نماینده ولی فقیه در نیروهای مسلح عراق تاکید میکند. حزبالدعوه از این قضیه ناراحت شد و گفت ما تحت رهبری سید محمد باقر حکیم در نمیآییم. اختلافاتی سابقهدار وجود داشت و کاش این مقدار هم وارد نمیشدیم. با این وجود در بخش هور و... ما ورود کردیم و به قول اسحاق فیاض که به خود من گفت: ما شاهد بودیم بسیاری از سپاه بدر از ایران آمدند، به من گزارشهایی رسید که در کربلا هم حضور داشتید هم در نجف.
چرا در کشور ما سیاستمداران به فعالیتهای فرهنگی چندان ایدهای اعتقاد ندارند؟
حزب الله لبنان میتواند در کشورش حسن جونی، دانشجوی دانشگاه آمریکایی بیروت را به خود جذب کند. به طوری که وقتی همکلاسیهای او شنیدند در سوریه به شهادت رسیده است، همکلاسیهایش تعجب کردند! او از یک خانواده بورژوازی و مرفه لبنانی به سوریه رفته و در حین جنگ به شهادت رسیده است. درباره او یک کتاب منتشر شده است. من در صفحه فیسبوک چند هزار دوست دارم و آنچه ما را دور هم جمع کرده، مقاومت است. خیلی از این افراد را نمیشناسم اما مقاومت برای ما مثل ستونی جمعکننده است؛ یعنی انقلابیگری، تنها حجاب و... نیست. اما ما اینطور در جامعه معرفی شدیم؛ آدم ریشوی عقبافتاده و.. در حالی که اینطور نیست. من زیاد فیلم میبینم برای بهتر شدن نگارشم و به دوستانم نیز توصیه میکنم، آنها نیز ببینند، به طوری که برای فیلم «بیمار انگلیسی» از بیروت به فندق الشام در دمشق رفتم که ببینم خانم ژولیت بینوش آنجا چه کاری انجام داده است و تعجب کردم سوریه که خط مقدم رویارویی است، چگونه اجازه داده یک فیلم ضد جنگ اکران شود؟
یک سوال نامرتبط اما مهم، شما شهید ابومهدی المهندس را میشناختید. دربارهاش روایت کم داریم، یعنی در سالگرد این دو بزرگوار، بیشتر روایتها به سمت حاج قاسم است و از او در زبان فارسی روایت اندکی وجود دارد؟
من عضو اولین دوره سپاه هستم، اردیبهشت 58 من دانشآموز بودم و سپاهی شدم که البته مدت زمان زیادی هم طول نکشید، اما با حکم سرتیپ حسن رستگارپناه که در آن مقطع زمانی رئیس سپاه هفتم بود، من در مریوان بودم و نیروهای برون مرزی عراقی عملیات میکردند. مریوان مشرف بر سه شهر عراق است. ما از آن بالا آن سه شهر را میدیدیم. با آنها گاهی عملیات برون مرزی انجام میدادیم. آنجا این افتخار را داشتیم که چند بار با او به عملیات بروم. آنچه که خیلی علاقهمند بود، انجام شود، ثبت تاریخ مقاومت بود. از آرزوهای حاج قاسم هم بود. اگر شما به لبنان بروید و بخواهید درباره تاریخ مقاومت اثری تهیه کنید مثل مبارزات سید عبدالحسین شرفالدین با استعمار عثمانی. بگوییم کتاب درباره مقاومت میخواهیم، میگوید شهید فلانی... اما مقاومت تاریخ ندارد و این مشکل وجود دارد. شاید یکی از کارهایی که این محور باید انجام بدهد که در این حوزه کاری صورت بگیرد حتی در عراق هم همین وضعیت وجود دارد؛ مثل همین قضیه ذیالحجه 1216 قمری، یعنی حمله وهابیت به کربلا که عید غدیر بوده است، کربلا در آن روز نیمه سکنه است و مردم به نجف میروند؛ مثل سوم شعبان که تولد امام حسین(ع) است و مردم برای تبریک به نجف میروند و برعکس برای 13 رجب (تولد امام علی(ع) به پسر تبریک میگویند و به کربلا میروند و شهر نجف خلوت است. وهابیت از این خالی بودن استفاده کرد. داعش نیز از همین استراتژی بهره گرفت. واقعا تاریخ تکرار شد. حدود هشت تا دوازده هزارنفر در شهر نجف کشته شدند، منابع اهل سنت این تعداد را ذکر کرده است. از سال 1216 تا سال 1225 قمری، نه سال، به دفعات به نجف حمله کردند اما نتوانستند نجف را تصرف کنند، علت این نتوانستن، گردانهایی بود که شیخ جعفر کاشفالغطا مرجع بزرگ تقلید در آن دوران ایحاد کرد. به همین دلیل افتخار بنیانگذاری گردانهای مدافع حرم به شیخ جعفر کاشفالغطا برمیگردد. اگر ما آن مقطع زمانی، مبدایی برای شروع قرار دهیم، تا همین زمان این مشکل در عراق وجود دارد و تاریخ مقاومت از همان زمان شروع میشود. آرزوی ابومهدی این بود که این کار صورت بگیرد و انشاءالله صورت خواهد گرفت.
موضوع دیگری هست که بخواهید از ایشان برایمان بگویید؟
متاسفانه ایشان را خیلی درک نکردم.
درباره حاج قاسم چطور؟
ما هیچوقت یکدیگر را ندیدیم حتی در دورهای که من در زیرزمین سفارت در لبنان (به مدت دو هفته) در جنگ سیوسهروزه بودم، تمام مدت جنگ حاج قاسم در بیروت بود، اما چون به فرودگاه بیروت موشک زده بودند، من تا هفته دوم نتوانستم از دمشق خودم را به بیروت برسانم، در آن دوهفته نیز هیچ دسترسی به سردار سلیمانی نداشتم.
برای چه رفته بودید؟
گمانم تنها ایرانی باشم که در جنگهای اخیر در منطقه حضور داشتم، هم در افغانستان بودم، جنگ عراق و جنگ سیوسهروزه لبنان. خبرنگار جنگی بودم. چندبار میخواستم در جنگ سیوسهروزه شرکت کنم، اما قانونی وجود دارد که به غیر از لبنانیها اجازه ورود به جنگ را به کس دیگری نمیدهد. البته در منطقه غربه نزدیک حرم حضرت زینب(س) و منطقه گرمه نزدیک بغداد، در هنگامه ظهور جریان آمریکایی صهیونیستی داعش حضور داشتم.
آنچه که از صحبتهایتان متوجه شدم بخش تاریخ عرب در عراق برخلاف مصر و... خیلی ضعیفتر است یا پژوهشگرایی که کار میکنند، ضعیف هستند؟
برعکس، عراقیها در زمینه تالیف کتابهای تاریخی قوی هستند. عراقیها در هنرهای تجسمی فوقالعاده هستند. در تاریخ هم کارهای ارزندهای انجام دادند اما کمی غفلت کردهاند، گرفتار هستند. ما هم خودمان جاهای خالی بسیاری داریم که در آنجاها کاری انجام ندادهایم. مقام معظم رهبری بارها عراقیها را به خاطر حمیت و غیرتشان ستایش کردند، ایشان رهبری بیمانند است. حضرت آقا را میپسندم که به تولستوی عشق میورزد. یا به گونهای درباره «خانه ارواح» ایزابل آلنده صحبت میکنند انگار شب گذشته آن را خوانده یا انقلاب بلشویکها، ژاندارک و ... را میشناسد. کدام مرجع شیعی وجود دارد که اینگونه است؟ این ویژگیها را خانواده صدر هم داشتند، یعنی آیتالله شهید سیدمحمدباقر صدر هم علاقه فوقالعاده به ویکتور هوگو داشت و اگر میشد به همه شیعیان میگفتند که بینوایان را بخوانند. داستانهای پلیسی زیاد میخوانده، آقای صدر که در سن 37 سالگی اعلام مرجعیت کرده است. در 17 سالگی رساله فدک را نوشت، در 24 سالگی «فلسفتنا» و دوسال بعد «اقتصادنا» را نوشت. به همین دلیل وقتی به شهادت رسید امام خمینی(ره) سه روز عزای عمومی اعلام کرد. در حالی که برای شهید مرتضی مطهری یک روز اعلام شد. سید محمد باقر صدر خیلی برجسته است. این علاقه را برادر بزرگش نیز داشت. آقا رضا صدر انشایش فوقالعاده بود، امام موسی صدر نیز سخنور ماهری بود. عربی آقای صدر، اگر گوش دهید، عربی خوبی نیست، مخصوصا لبنانیها که لهجه خاص خودشان را دارند اما فوقالعاده خوشبیان بود.
اکنون بیشتر خودتان را کجایی میدانید؟ ایرانی، عراقی، لبنانی؟
دوست دارم بینالمللی باشم اما خب عشق من این آب و خاک، ایران است، یعنی همه چیز در ایران برای من خاطره است و برخلاف ظاهرم متعصب نیستم. علت این قضیه هم شاید این باشد که من در مدتی که در لبنان دکترا میخواندم و شاگرد حضرت سیدمحمدحسین فضلالله بودم که خیلی به تساهل و تسامح سفارش میکرد البته با رعایت اصول.
از متون کهن کدامیک را بیشتر میخوانید؟
همه کتابی میخوانم. یادم است چندماه پول جمع میکردم که بتوانم مجموعه چهارجلدی هزار و یک شب را بخرم و بخوانم یا کلیله و دمنه را. معمولا بیشتر آثاری که به دستم برسد مطالعه میکنم بجز آثار افرادی که از ضدعرب و ضدفلسطینی بودنشان خوشم نیاید، اما به سایتش مراجعه میکنم و آثار قلمیشان را میخوانم. رمان زیاد میخوانم و علاقه زیادی به آرتور کستلر دارم.
از کارهای اندیشمندان امروز کدام را بیشتر میپسندید؟
کارهای هوشنگ ماهرویان را نیز میپسندم، مارکسیست محترم مستقلی است. یادم است سالهای قبل از انقلاب، از در اصلی بهشت زهرا که وارد میشدم سمت راست قبر محمد حنیفنژاد و... بود. من دنبال قبر مصطفی شعاعیان بودم. برایش فاتحه میخوانم به خاطر آزاده بودنش. آدم خاصی بود. بیخود نیست ماهرویان عنوان کتاب را «متفکر تنها» گذاشته است و رمان هم به فارسی و هم عربی زیاد میخوانم. شعر هم. مخصوصا شعرای عرب را. مقالات محمد قائد را همواره دنبال میکنم.
با توجه به گستره ایران بزرگ و وجود بناهای تاریخی مثل طاق کسری، چقدر عراق به این بناهایی که هویت مشترک با ایران دارد اهمیت میدهند؟
من همین چند هفته پیش قصد داشتم بروم و آنجا را ببینم، گفتند در حال بازسازی است. بابل مهد تمدن است. عراق سال 1920 و... را نباید در نظر گرفت که عراق جدید تاسیس شد. تمدن بینالنهرین، تمدن ریشهدار و قدیمی و باستانی است.
در زمینه تاریخنگاری پهلوی دوم چه آثاری را در کارنامه خود جای دادید؟
من برخی از مهمترین کتابهای دوره پهلوی دوم را نوشتم. سه کتاب درباره مهمترین شخصیتهای نظامی، سیاسی، مطبوعاتی و روشنفکری. کتاب «سراب یک ژنرال» درباره ارتشبد حسن طوفانیان است غیر از آنچه ضیا صدقی چاپ کرده که مختصر شده پروژه تاریخ شفاهی هاروارد است. کتاب من قبل از کتاب صدقی منتشر شد، «سراب یک ژنرال» وقتی به چاپ رسید، دکتر ولی رضا نیز آخرین بار که به ایران آمد به محل کارم وارد شد و گفت: که او گپ و گفتی با ژنرال داشته است. همچنین کتاب 800 صفحهای داریوش همایون را به نگارش درآوردم و هنوز هم اعتقاد دارم مهمترین شخصیت سیاسی و مطبوعاتی پهلوی و آدم منصفی است. سردبیر روزنامه آیندگان بود و مسعود بهنود و ... شاگردان او بودند. نهاد سخنگوی دولت را هم او در کابینه جمشید آموزگار ایجاد کرد، چنانکه ما تا قبل از داریوش همایون سخنگوی دولت نداشتیم.. سومین کتاب درباره احسان نراقی است؛ کتابی دوجلدی (حدود 1200 صفحه) که این کتاب را جامعه روشنفکری ایران تحریم کردند. شاید به لحاظ روشمندی قویترین کاری است که در عمرم انجام دادهام، از کارهای دیگرم قویتر و بهتر است اما تحریم شد.
درباره این موضوع بیشتر بخوانید:
نگاهی به کتاب «انتفاضه شعبانیه (حماسه مقاومت اسلامی ملت عراق»/1
هفت میلیون از جمعیت عراق در زمان صدام ناپدید شد/ ادوارد سعید و محمد عابد جابری در حلقه طرفداران دیکتاتور خاورمیانه!
نگاهی به کتاب «انتفاضه شعبانیه (حماسه مقاومت اسلامی ملت عراق»/2
آمریکا هشت برابر هیروشیما و ناکازاکی بمب بر سر مردم عراق ریخت!/ حساسیتهای ملت عراق را نمیشناسیم
نقد کتاب انتفاضه شعبانیه در ایبنا/ گزارش تصویری
نشست نقد و بررسی کتاب انتفاضه شعبانیه با حضور صفاءالدین تبرائیان نویسنده اثر، در خبرگزاری ایبنا برگزار شد.
نظر شما