وقایع مشروطه در تهران به روایت فروغالدوله، دختر ناصرالدین شاه؛
نامههایی که توران آغا به همسرش ظهیرالدوله درباره وقایع مشروطیت نوشت
فروغالدوله، نامههای بسیاری به جای گذاشته است که تعدادی از آنها، مربوط به دوران جوانی وی و هنگامی است که ناصرالدین شاه در سفر فرنگستان بوده است. تعدادی نیز، نامههایی است که به همسرش ظهیرالدوله نوشته و راجع به وقایع مشروطیت است.
توران آغا و تومان آغا دو خواهر تنی از همسر صیغهای و گرجی ناصرالدین شاه به نامه خازن الدوله بودهاند. این دو دختر از فرزندان خاص ناصرالدین شاه و بسیار مورد علاقه و حمایت او بودند. چنانچه در زمان بلوغ تومان آغا و توران آغا به ترتیب به القاب فخرالدوله و فروغ الدوله ملقب شدند.
توران آغا - که یک سال از خواهرش کوچکتر بود - قبل از خواهر بزرگتر و در سال 1297 ه. ق. به عقد ازدواج میرزاعلی خان ظهیرالدوله درآمد. مسلک همسر او ظهیرالدوله، از سلسله دراویش نعمت الهی بود و اگر چه فروغ الدوله در آغاز زندگی، طریقه شوهرش را - که تصوف بود - نمیپسندید، ولی چنانچه نقل کردهاند، بعدها به همان طریقه پیوستگی و دلبستگی یافت.
فروغالدوله نیز مانند فخرالدوله، بعد از مرگ مادرش تحت سرپرستی تاجالدوله یکی از زنان عقدی ناصرالدین شاه قرار گرفت و به همان نحو، به دانش و هنر و ادبیات و غیره آراسته گردید. چنانچه از وی اشعار و دستخطهای بسیاری برجای مانده است، در مورد شخصیت ملکه ایران باید گفت که در دوران مشروطیت – که هر کس از درباریان به جائی امن فرار میکرد و یا به جهت برقراری امنیت، پرچم کشورهای عثمانی و روس و... را در سردرخانه خود نصب میکرد – فروغ الدوله، محکم و استوار در خانه خود نشست و پرچم شیر و خورشید را در سردر خانه خود نصب کرد.
ملکه ایران در آن زمان (انقلاب مشروطیت) شخصاً وقایعی را که در تهران روی میداد به نگارش درآورده و برای همسرش ظهیرالدوله که در رشت بود ارسال میکرد. از جمله وقایعی که در یکی از نامههای خود شرح داده است به توچ بستن مجلس توسط محمدعلی شاه و دستگیری آقا سید عبدالله بهبهانی و آقا سید محمد طباطبایی با سر برهنه و بردن آنها با درشکه به باغ شاه است. همچنین در این نامه از یورش قزاقها به خانه خودش خبر میدهد و این مطلب که بیش از هزار قزاق به خانه آنها ریختهاند و پس از این که کتابخانه و عمارت بیرونی را غارت کردند، چادر از سر ملکه ایران برکشیدند و بالاخره، خانه ظهیرالدوله را به توپ بستند. زنهای خانه و خدمه را بدون چادر و دختران ظهیرالدوله را که در حمام بودند نیمه عریان از آنجا بیرون کشیدند و اثاثیه گرانبهای شاهزاده خانم را غارت نمودند.
زنها که به پشت بام فرار کرده بودند از آنجا غارت اموالشان را مشاهده میکردند. بعد از کشمکشهای بسیار، زنان از در دیگری به کوچه گریختند، ولی در هر خانهای را که میزدند کسی آنها را راه نمیداد. عاقبت به آنها اجازه دخول به خانه اتابک داده شد و پس از اینکه مورد بازرسی قرار گرفتند هر یک به مامنی پناه بردند. لذا ملکه ایران و دخترش فروغ الملوک به خانه دختر دیگرش که عروس عمیدالدوله بود رفتند. در این اوضاع محمدعلی شاه ملکه ایران را نزد خود فرا خواند و ضمن عذرخواهی حاضر شد که غرامت این غارتها را بپردازد و نیز التفات خود را به ظهیرالدوله خاطرنشان ساخت. علیای حال بالاخره ملکه ایران و همراهانش را به خانه برادرش کامران میرزا نایبالسلطنه ناصرالدین شاه برده و مورد پذیرائی و دلجویی قرار دادند.
نامههای ملکه ایران درباره وقایع مشروطیت که به همسرش ظهیرالدوله نگاشته جالب و حاوی نکات مهیج و بسیار خواندنی دیگری است که با مطالعه آنها میتوان از وقایع آن زمان از نگاه و قلم این زن درباری آگاه شد. با این همه، از لابلای سطور، چنین به نظر میرسد که فروغالدوله برخلاف خواهرش فخرالدوله، پای بند به اصول اخلاقی نبوده است.
«در سال 1308 روز آش پزان، یکی از اعضای خلوت با حال پریشان و رنگ برافروخته، مانند آتشی که در دیگها در جوش و خروش بود، در کناری اعتراضات خود رابه سمع شاه میرسانید، تا موقعی رسید که از شدت عصبانیت، صدای خود را بلند کرده، گفت به جقهات اگر او را نکشی، به دست خودم او را خواهم کشت. کاغذی هم درآورده به شاه ارائه داد. شاه، ابروها را در هم کشیده، چند ثانیه تأمل کرد؛ سپس خواجهای را طلبیده، امری به او داد و خواجه، روان شد. روز دیگر انتشار یافت که اقبال السلطنه، در آجودانیه در خزانه آب سکته کرده است.
البته چنین به نظر میرسد و تقریبا مسلم است که ابوالحسن بزرگ امید، در شرح این ماجرا از نظر زمان دچار اشتباه شده است. چون مطابق یادداشتهای اعتمادالسلطنه – که در ذیل آمده است – این واقعه، مربوط به 10 جمادی الثانی 1307 بوده است و این موضوع، ارتباطی به سال 1308 ندارد.
محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، در یادداشتهای روزانه خود (10 جمادی الثانی 1307 ه. ق. ) چنین مینگارد:
«صبح بگمز آمد. خبر فوت اقبال السلطنه را به من داد. خیلی متألم شدم. دیروز صبح که سلطنت آباد میرفتم، دو آبدار و یک قهوه چی دیدم میروند. پرسیدم: از کیست؟ معلوم شد، از اقبال السلطنه است که امروز جمعه محض تفنن به آجودانیه باغ خودش – که شمیران است – میرود. آنجا که رفته بود، با کمال تردماغی ناهاری خورده بود؛ خوابی کرده بود؛ برخاسته بود؛ چای میل کرده بود. درشکه اش را حاضر کرده بودند که شهر بیاید که واپس افتاده، به موت فجئه فوت میشود. اگر چه حکیم الممالک را خبر کرده بودند بعضی اطبا را برده بود، اما همان ساعت که افتاده بود، فوت کرده بود. شب ساعت شش کالسکه بزرگ امین الدوله را برده بودند، نعش او را آورده، وارد خانه اش کرده بودند.
این شخص، چهل و هشت سال داشت. از اول دولت ناصرالدین شاه، که هر دو غلام بچه بودیم، باهم آشنا بودیم. دنیا برای او خیلی مساعدت کرد. خودش هم بسیار قابل و عاقل بود. دارای مناصب و شئونات شد. البته یک کرور مال دارد. خلاصه با کمال تألم، درب خانه رفتم، شنیدم شهابالدوله که مرتضی خان برادر میرزامحمدخان سپهسالار مرحوم باشد فوت کرده، حاجی میرزا نصرالله گرگانی مستوفی که هشتاد سال داشت آن هم فوت شده است. این روزها بقیه اعیان و معارف دولت هم، اکثرشان مردند. مفت امین السلطان که حریف در میدان او، کمتر میماند! خدمت شاه که رسیدم، از فوت مثل اقبال السلطنه نوکری متألم نبودند، بلکه خوشحال بودند و مایه یاس همه شد.
مرحوم بامداد نیز در مورد واقعه فوق الذکر، چنین نقل میکند:
«معروف شد که ناصرالدین شاه به وسیله حاجب الدوله خود (حاج حسینعلی خان قاجار دولو)، اقبال السلطنه را با قهوه مسموم یا به اصطلاح آن زمان «قهوه قجری» مسموم کرده است و میگویند که علت مسمومیتش هم، این شد که فروغ الدوله (ملکه ایران)، دختر ناصرالدین شاه و زن علی خان ظهیرالدوله، خاطرخواه او بود و غالبا با او معاشقه و مراوده داشت، که ناصرالدین شاه به وسیله ظهیرالدوله داماد خود، از قضیه آگاه شد و دستور داد او را مسموم نمایند.»
اقبال السلطنه، ابتدا معروف به آقارضاخان و عکاس مخصوص ناصرالدین شاه بود که بعدها به عکاسباشی ملقب گردید و در سفر و حضر همراه شاه بود و مطابق دستور شاه به عکاسی میپرداخت. برادر او نیز میرزا علی نقی حکیم الممالک، در دربار ناصرالدین شاه هم طبابت میکرد و هم به کار ترجمه و کتابخوانی برای شاه اشتغال داشت. القصه، آقارضا خان، در سفرهای اول و دوم ناصرالین شاه به فرنگستان در سالهای 1290 و 1295 ه. ق. از همراهان شاه بود و از سال 1301، رئیس و وزیر قورخانه شد و در سال 1302، ملقب به اقبال السلطنه گردید و بعد رئیس توپخانه شد، و بعد همان طور که قید شد، در سال 1307 درگذشت.
علیای حال دوستعلی خان معیرالممالک، در مورد فروغالدوله ملکه ایران، نقل میکند که: «ملکه ایران زنی با ذوق، شاعر، خوشصحبت و بذلهگو بود. اشعارش، چندبرابر اشعار خواهرش فخرالدوله است. به اعتبار شوهرش، به «صفا» تخلص میکرد و روح فقر و پاکبازی، در گفتههایش تجلی دارد.
از فروغالدوله، نامههای بسیاری به جای مانده که تعدادی از آنها، مربوط به دوران جوانی وی و هنگامی است که ناصرالدین شاه در سفر فرنگستان بوده است. تعدادی نیز، نامههایی است که به همسرش ظهیرالدوله نوشته و راجع به وقایع مشروطیت است.
نظر شما