استاد هنر دانشگاه تهران گفت: بوطیقای ارسطو انجیل فلسفه هنر در غرب محسوب میشود. حجم کتاب ۵۰ صفحه بیشتر نیست. ارسطو قهرمان اثبات هستیشناختی هنر است.
او افزود: ما یک فیلسوف پیشاسقراطی به نام گرگیاس داریم که جزء سوفسطاییان محسوب میشود و میگوید یک هنرمند باید بتواند روح مخاطب خود را مطلقا خوشنود نماید. ما این را از نخستین رویکردهای فلسفه به هنر و تاثیرگذاری فلسفه بر بطن و ذات هنر میدانیم. گرگیاس میگوید اگر اثر هنری نتواند مخاطب را به خوشنودی برساند اثر هنری محسوب نمیشود. جان اثر هنری آن است که روح مخاطب را تسخیر کند.
او ارسطو را قهرمان بیبدیل فلسفه هنر دانست و بیان کرد: بوطیقای ارسطو انجیل فلسفه هنر در غرب محسوب میشود. حجم کتاب ۵۰ صفحه بیشتر نیست. ارسطو قهرمان اثبات هستیشناختی هنر است. ارسطو میگوید تا به امروز گفته میشود معرفتشناسی انسان در دو حوزه است یکی حوزه نظری و دوم حوزه علمی. اشارهاش به بحثی از کتاب ششم رساله جمهوری افلاطون است که آنجا تقسیمبندی علوم مطرح میشود.
این استاد هنر گفت: ارسطو میگوید به نظر من حصر ساحات معرفتی انسان در نظر و عمل نادیده گرفتن یکی از وجوه بنیادین انسان است و آن عرصه ابداع است. من الآن که صحبت میکنم دارم فعلی انجام میدهم ولی اگر با کاغذ موشک بسازم این ابداع است. ارسطو میگوید انسان سه قوه دارد؛ نظری، عملی و ابداع که غایت آن هنر است. این آغاز اثبات هستیشناسی هنر از دیدگاه ارسطو است. مثالهای بسیاری وجود دارد که نشان میهد هنر در غرب تقریبا همپای فلسفه جلو آمد.
بلخاری با تاکید بر اینکه برخورد جهان اسلام با یونان فوق العاده محتاطانه و منتقدانه و در عین حال عالمانه بود توضیح داد: مهمترین بحث ارسطو درباره تراژدی است. اصلا مبنای درام در غرب همین کتاب بوطیقای ارسطو است. آنجا یک بحثی به نام خطای قهرمان دارد. خطای قهرمان در پروسه داستان به گونهای است که پایان داستان را به قربانی شدن قهرمان ختم میکند و قهرمان قربانی خطای خودش میشود. وقتی ابن سینا در شفا وارد داستان بوطیقا میشود نوع نگاهش به تراژدی کاملا متفاوت است. به نظر میرسد به دلیل عدم تطبیق خطای قهرمان با جهان اسلام این بحث را حذف میکند. اینکه میگویم رویکرد مسلمانان محتاطانه بود منظورم این است.
او عنوان کرد: مهمترین نظریه فلسفه هنر نظریه تقلید است که ما آن را محاکات میگوییم. ابن سینا اصطلاح تشبیه و تقلید و محاکات را به کار میبرد. فارابی و پیروانش تخیل را به کار میبرند. این تلقی به جهان فلسفه هنر نزدیک است چرا؟ چون اگر من از شما بخواهم یک شیئی را در نقاشی بازنویسی کنید محال است از فیلتر خیال شما نگذرد لذا آنچه آفریده میشود واقع بماهو واقع نیست بلکه مرکب از واقع و خیال شما است. مسلمانان اینطوری وارد ماجرا شدند ولی غلبه الهیات بر تفکر فلسفی در تمدن اسلامی، هنر را از جنبه نظری به جنبه صناعت کشاند و هنر عقبه نظری خود را از دست داد. این نکته بسیار عجیبی است. من وارد عرصه فقهی ماجرا نمیشوم چون فقهای ما در نگاه به هنر، افلاطونی هستند در حالی که حکما، ارسطویی هستند.
این استاد دانشگاه با بیان اینکه این سبب شد هنر در اسلام به جنبه صناعی مورد توجه قرار بگیرد، گرچه همین صناعت بنیادهای نظری محکمی در قرآن داشت افزود: تمدن اسلامی میتوانست این جنبهها را برجسته کند و عقبه نظری نیرومندی برای هنر در فلسفه درست کند ولی این کار را انجام نداد. میخواهم عرض کنم با اینکه در قرآن جنبههای نظری صناعت برجسته بود و غلبه الهیات بر تفکر فلسفی باید الهیات هنری در تمدن ما درست میکرد ولی چنین کاری صورت نگرفت. نتیجه اینکه ما در قلمرو فلسفه هنر اسلامی یا تاثیر فلسفه بر هنر اسلامی در مباحث نظری فوق العاده جوان هستیم.
او در بخش دیگری از سخنانش گفت: اگر در تمدن اسلامی تاثیر عرفان را بر هنر بحث کنیم بهتر است تا تاثیر فلسفه را بر هنر بحث کنیم، چون جنس هنر و عرفان راز است. پس در حوزه نظری در قلمرو رنگ، در قلمرو نور، در قلمرو خیال، در قلمرو عالم مثل که منشا ظهور آثار هنری است مسلمانان عالی کار کردند.
بلخاری در پایان یادآور شد: در کل آثار هنری در تمدن اسلامی دو رشته استثنا است؛ یکی موسیقی و دیگری معماری. چرا؟ چون اصالتا فلسفهاند به همین دلیل باقی ماندند و اوج گرفتند. در فلسفه وسطی یونان چهار علم داریم حساب، هندسه، موسیقی و نجوم لذا موسیقی جزء فلسفه است و رمز پایداری آن در فلسفه اسلامی همین است. هندسه هم روح معماری است و آن هم جزء فلسفه است به همین دلیل آثار معماری عظیمی در تمدن ما بر جای مانده است.
نظر شما