به مناسبت سالروز هفده شهریور (جمعه سیاه)؛
چه کسی نام میدان ژاله را به شهدا تغییر داد؟/ قصاب ایرانی بازیگردان جمعه سیاه!
پس از آنکه 11 نفر توسط ساواک در شب بیست و هفتم ماه مبارک رمضان کشته شدند در پایان مراسم حسینیه علامه یحیی نوری اسم این میدان در مراسم شب عید فطر توسط علامه یحیی نوری به میدان شهدا تغییر یافت و مردم به اجتماع دیگری (هفده شهریور) در میدان شهدا فراخوانده شدند. (به نقل از خاطرات پسر آشیخ محمود)
سردار حسین علایی، هفده شهریور را در کتاب «پسر آشیخ محمود» از زبان یکی از دوستانش روایت میکند: «مردم پس از اقامه نماز عیدفطر در خیابان کوروش (دکتر شریعتی) براه افتادند و علیه شاه تظاهرات کردند. سه روز بعد با تعطیلی بازار و مغازهها تظاهرات گستردهای در روز پنجشنبه 16 شهریور برگزار شد که منجر به برقراری حکومت نظامی در تهران و 11 شهر دیگر کشور گردید. در آن تظاهرات عظیم من تهران بودم. دوستی داشتم به نام آقای مرتضی بوجار که از دانشجویان دانشکده کشاورزی دانشگاه تبریز بود و در عملیات خیبر در اسفند ماه سال 1362 در جزیره مجنون جنوبی در کنار حمید باکری میجنگید و در همانجا شهید شد. او روز 16 شهریور جزء موتورسوارهای جلوی راهپیمایی بود. پس از این راهپیمایی، دوباره برخورد نیروهای امنیتی و انتظامی با مردم شدت گرفت و دولت برپایی هر گونه تجمع را ممنوع اعلام کرد. در ادامه همین راهپیمایی و پس از آنکه 11 نفر توسط ساواک در شب بیست و هفتم ماه مبارک رمضان کشته شدند در پایان مراسم حسینیه علامه یحیی نوری اسم این میدان در مراسم شب عید فطر توسط علامه یحیی نوری به میدان شهدا تغییر یافت و مردم به اجتماع دیگری در میدان شهدا فراخوانده شدند.»
در بخش دیگری از روایت علایی به اسامی نظامیان دخیل در هفده شهریور و تعداد کشته شدگان و انعکاس آن در میان مردم اشاره کرده است: «بنابراین فراخوان اجتماع روز جمعه 17 شهریور توسط مردم انجام شد. مردم هم از ساعت 7 صبح به میدان شهدا سرازیر شدند. به دستور شاه، تعدادی از واحدهای لشکر یک گارد شاهنشاهی برای مقابله با تجمع مردم به میدان فوزیه (امام حسین) و خیابان شهناز (17 شهریور) به سمت میدان ژاله (شهدا) اعزام شدند. در آن زمان ارتشبد غلامعلی ویسی، فرماندار نظامی تهران بود. او به قصاب ایران معروف بود. ولی بدرهای، فرمانده گارد شاهنشاهی بنا به فرمان شاه دستور تیراندازی را صادر کرده بود. بنابراین سرلشکر امینی افشار فرمانده لشکر یک گارد شاهنشاهی دست به کشتار عظیمی زد و نزدیک به 100 نفر از مردم را کشت و تعداد بیشتری را زخمی کرد.
در هر صورت فاجعه خونینی به بار آمد و به سرعت در ایران شایع شد که 4000 نفر در روز 17 شهریور تهران کشته شدهاند و اخبار آن در مطبوعات و رسانههای جهان پخش شد. من در جریان تظاهرات در تهران نبودم ولی بعد از آن واقعه، اخبار و حوادث روز خونین 17 شهریور در میدان ژاله را در قم شنیدم. فاجعه 17 شهریور در حالی که اتفاق افتاد که ده روز قبل از آن هواکوفنگ، نخستوزیر چین در روز هفتم شهریور ماه سال 1357 از ایران بازدید کرده بود و خیال شاه از حمایت غرب و شرق از خودش راحت بود به هر حال تداوم مقاومت و پایداری مردم برای نیل به خواستههایشان جای خوشحالی داشت ولی از آن لحاظ کشتار وسیعی اتفاق افتاده بود و تعداد زیادی از خانوادهها دادغدار شده بودند، جای تاسف است.»
حضور پررنگ پلیس از مهرآباد تا شهدا
تظاهرات هفده شهریور به روایت مرتضی محمودی در کتاب «عبور از شب» از حضور در صحنه در خیابانهای تهران در روز واقعه است و وضعیت نیروهای نظامی که خیابانها را برای کنترل جمعیت تظاهرکننده میبندند. حضور محمودی در جزئیات حتی به رغم اینکه به میدان نمیرسد قابل اعتناست: «بعد از تظاهرات عید فطر، تظاهرات دیگری شکل گرفت که تظاهرات عمومی بزرگی بود که روبروی دانشگاه تهران به طرف پایین شکل گرفت و مردم به طرف میدان آزادی (شهیاد سابق) حرکت کردند و در اینجا شعار میدادند که فردا صبح ساعت هشت میدان ژاله. فردا یعنی هفده شهریور شعار داده شد. با این شیوه همه جمعیت میدانستند و در خانههایشان پخش میشد که فردا در میدان شهدا راهپیمایی خواهد بود. دوستانم به من اطلاع دادند که در تظاهرات روز عید فطر در تلویزیون آمریکا من و پسر عمویم را که با هم بودیم، نشان دادهاند...
ما در تظاهرات شرکت کردیم. به هر حال در روز هفدهم شهریور سال 1357 با اتومبیل هیلمنی که داشتم همراه با خانوادهام به طرف میدان شهدا حرکت کردیم، چون از مهرآباد راه افتاده بودیم، در حدود هشت صبح حرکت کردیم، ولی هنوز خیلی مانده بود که به میدان برسیم، در خیابانها جلوی ما را گرفتند و به هیچ ماشینی اجازه نمیدادند جلو برود، همه را برمیگرداندند و همه ماشینها دور میزدند که برگردند. بنابراین دور زدم، ولی در نقطه نزدیکی توقف کردم. تصمیم گرفتم که ماشین را پارک کنیم و به طرف میدان شهدا پیاده برویم. اما مقداری که راه رفتیم، دو دخترم همراه ما بود، یکی هشت ساله و دیگری دو سه ساله بود و نمیتوانستند راه بروند. با این وضعیتی که داشتیم بهتر بود که برگردیم و فکر نمیکردیم تیراندازی و کشتارها شکل بگیرد.»
مرور دو کتاب که بر اساس خاطرات یک نظامی و یک فعال سیاسی و نماینده اسبق مجلس شورای اسلامی درباره یک واقعه سیاسی اشارات و جزئیاتی دارد که حتی بعد از 45 سال پس از وقوع آن باز هم میتواند مفید باشد و اطلاعات جزئی به ما بدهد.
نظر شما