اسمش، تصویرش، رنگش و حتی بوی کاغذهایش برایم احساس تازهای را به ارمغان آورده بود؛ احساس میکردم ایستادهام میان خاک بارانخورده و قدم میزنم. آنقدر محو واژههای کتاب بودم که متوجه اشکها و لبخندها و قهقهههای گاه و بیگاهم نمیشدم.
گاهی نیز گوشهنویسیها و هایلایتر فسفری مرا از چنگ کشش و جذابیت کلمات داستان بیرون میکشید و متوجه زمانی میکرد که مانند ابر گذشته بود. شاید خاصیت این کتاب بود؛ دست قلب آدمها را میگرفت و در دل قصه رها میکرد و تو میشدی جزئی از سوژه! حتی به جایی میرسید که دیگر نمیدانستی اسمت چیست، سنت چقدر است و کجا زندگی میکنی؟!
اما این باتلاقِ نمیدانم، زیاد طول نمیکشید؛ تو توسط خودِ خودِ سوژه داستان، نجات مییافتی و با دستان پرمهر «تافی» از باتلاق خارج میشدی! «تافی» داستان دختری است که میخواهد خود را از یاد ببرد، داستانی که از رنجها و دردهای بیپایان دخترک در زندگی میگوید و با هر کلمه، قلبت به درد میآید. دردهای من با ورود تافی به زندگیِ آدمی دیگر، دو چندان شد! انگار اینبار سارا کروسان به شرحدادن مرثیه عشق قانع نشده و راوی دردها و رنجها شده بود! راوی زندگی!
به گمانم «تافی» دو درد را به دوش میکشید؛ هم درد خود را و هم درد آن بشر دوپا که در دریای فراموشی ساکن بود و من هم همزمان با تافی این درد دوچندان را با قلب خود حمل میکردم! حکایت کتاب «تافی» حکایت باران بود!
باران!
باران!
باران!
و پس از آن آفتاب..!
فرقی نمیکند آلیسون باشی یا تافی یا اصلا هر چیزی؛ آگاهشدن از وجود تافی یا همان آلیسون خودمان به من جسارت داد و من مبدل شدم به دختری که دلش میخواست خودش باشد، خودِ خودِ خودش! اکنون هم میخواهم از واژههای کتاب، چند کلمه را به سویتان بفرستم!
«چیزی به اسم خداحافظی تا ابد وجود ندارد
مگر آنکه
بتوانید تمام آنچه را که از یک نفر میدانستید
و تمام آنچه را که از وجودش حس کردهاید
پاک کنید.»
آری! با کتاب «تافی» نمیتوان خداحافظی کرد؛ حتی با خود تافی هم نمیشود خداحافظی کرد آن هم از جنس ابدی! فقط میشود تافی را که گوشه کتابخانه قلبت نشسته، نوازش کنی و در آغوش بگیری! از صفحات کتاب هم باید برایتان بگویم؛ صفحات این کتابِ بارانی خط به خط شبیه شعر بود، انگار داستان، سطر به سطر شعرگونه نوشته شده بود؛ مثل کتاب «ما یک نفر» و همین هم من را مجاب میکرد به خواندنش و در آغوشگرفتنش!
میتوانید این کتاب را که قلب تپنده روزهای بارانی و آفتابی است به قلم زیبا و مهرانگیز سارا کروسان با ترجمه کیوان عبیدی آشتیانی از نشر افق تهیه کنید و بخوانید و لذت ببرید.
نظر شما