سه‌شنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۲ - ۰۹:۲۴
«عالیجناب عشق»؛ شرح شاعرانه واقعه کربلا/ وقتی حضرت ابوالفضل (ع) الهام‌بخش شاعر شد

قزوین - «عالیجناب عشق» شرح شاعرانه واقعه کربلا است که توسط فرزانه شایگان شاعر قزوینی تالیف شده است. او حضرت ابوالفضل (ع) را قهرمان تمام داستان‌هایی می داند که پدرش در دوران کودکی برایش تعریف می‌کرده است.

سرویس استان‌های خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): ادبیات‌آیینی همانند دیگر ژانرهای ادبی طرفداران و مشتاقان خودش را دارد. شاعران و نویسندگان این ژانر سعی می‌کنند آثارشان در مدح و ستایش اهل بیت(ع) باشد تا مخاطب با خواندن آن‌ها به اوج احساس برسد.

قزوین از دیرباز مهد شاعران آیینی و عاشورایی بوده است. مردم قزوین هنوز در مساجد و تکایا اشعار مرحوم ثقفی، خرم و سید‌جلال‌موسوی را زمزمه می‌کنند و با خوانش اشعار آن‌ها روحشان را صیقل می‌دهند اما در میان شاعران نسل‌نو، فرزانه شایگان با اینکه زمان زیادی از ورودش به حوزه ادبیات نمی‌گذرد، اشعار زیادی در مدح معصومین و به‌ویژه شهدای‌کربلا سروده است.

فرزانه شایگان حدود دو سال پیش وارد وادی قلم شد. او می‌گوید که قلمش  بداهه می‌نویسد و به اصطلاح جوششی است و هر لحظه قلم اراده کند به رقص در خواهد آمد و کلمات جاری می‌شوند و این لطف حضرت دوست است. نثر و نظم ش تابع هیچ شرایطی نیست و با لطف خداوند پیوسته جاری است.

او همچنین اعتقاد دارد پیش از این نیز علاقه بسیاری به ادبیات به‌ویژه ادبیات‌ عرفانی و آیینی داشته اما به فکر نوشتن نبوده است؛ تا این‌که در اردیبهشت ۱۴۰۰ به یکباره تصمیم به نوشتن گرفته است. هرچند این نوشتن را جدی نمی‌دانسته، چون بداهه بود و بسیار سریع نوشته می‌شد حتی بدون بازنگری دوباره. طی سی و چند روز چندین شعر و نثر را بداهه نوشت که بیشتر راز و نیاز و مناجات در سحرگاهان بود.

کتاب «عالیجناب عشق» آخرین اثر این شاعر قزوینی است که تمام وقایع کربلا را در قالب شعر‌ نیمایی به رشته تحریر درآورده و توسط انتشارت سایه‌گستر قزوین در سال گذشته به زیور‌طبع آراسته شده است. در ادامه با او همراه می شویم تا از مراحل سرودن مجموعه اشعار کتاب «عالیجناب عشق» برایمان بگوید.



 - چه شد که تصمیم به چاپ اشعارتان گرفتید؟

به پیشنهاد همسرم تصمیم به چاپ اشعار گرفتم. به غیر از مناجات‌های عاشقانه که تمام احساسم در قلم جاری می‌شد، مضامین دیگر مانند کودکی، باران، کودک کار، بابا، دختر قالیباف، کوچ، پیله و مدرسه را شامل می‌شود. این کتاب، «دایره در عرفان» نام گرفت و مورد استقبال مخاطبان واقع شد. «داریره در عرفان» ظرف سی و چند روز متولد شد و خوشبختانه به موفقیت رسید. البته بنده این کتاب را فرش قرمزی برای ورود کتاب «عالیجناب عشق» می‌دانم و واقعا هم همین‌گونه شد. در واقع بدون اینکه بدانم طلایه‌دار کتاب «عالیحناب عشق» شد.
 
- سرودن اشعار عاشورایی دلیل خاصی دارد؟

از همان کودکی علاقه عجیبی به مباحث اعتقادی داشتم  و همیشه دنبال کتاب‌هایی از این جنس بودم. هرگاه جایی بحث از داستان کربلا یا دلاوری‌های حضرت مولا بود، بهترین لحظاتم شکل می‌گرفت و با تمام وجود محو می‌شدم  و در ذهن خویش تصاویر بسیاری می‌ساختم؛ به‌خصوص از زبان پدر مرحومم که با هیجان خاص شنیده‌های خود را از حادثه کربلا بیان می‌کرد و قهرمانی‌های سقای کربلا برایم اوج داستان بود و در عالم کودکی چقدر می‌بالیدم بر شجاعت حضرت سقا؛ تمام وجودم گوش بود. هر وقت مشکلی در زندگی‌ام پیش می‌آمد و مستأصل می‌شدم و درهای دنیا را به روی خود بسته می‌دیدم، به در خانه‌‌ ارباب کرم، حضرت امام حسین(ع) می‌رفتم و با درد‌دل و در حال و هوایی خاص، دل در گرو آن عزیز کرده خداوند می‌بستم و هیچ‌گاه دست‌خالی بر نمی‌گشتم.

همیشه با خودم می‌گفتم به پاس این لطف حضرت، چه کاری می‌توانم انجام دهم تا قدردان لطف آن جناب باشم. این موضوع دغدغه روز و شبم بود تا این‌که باز هم دستم را گرفت و باز ایشان بود که بنده کمترین را شرمنده الطافش کرد. بعد از کتاب «دایره در عرفان» به فاصله یک هفته، جرقه‌ای در ذهنم زده شد و آن نوشتن از حضرت ارباب و حادثه کربلا بود.
 
- در زمان سرودن اشعار چه حس و حالی داشتید؟

گفتن از آن لحظات به قول بزرگی، سر مگوست. اگر بخواهم آن لحظات را بیان کنم ساعت‌ها وقت باید و چندین دفتر نوشتار،  همه عجیب بود و غریب. انتخاب نام کتاب از جانب بنده نبود؛ زمزمه‌ای بود در وقت سحر که در گوشم نجوا می‌کرد و این «قالوا بلی» حضرت عشق بود. به این ترتیب نام کتاب «عالیجناب عشق» شد و همان طور که گفتم انتخاب بنده نبود.
 
- اشعار کدام بخش از کتاب برایتان حس عجیبی داشت؟

همه بخش‌های کتاب، حالی و احساسی عجیب برایم بود. اما عجیب‌ترین آن هنگامی بود که حضرت ارباب در آن دشت تفتیده، تنها، عطشان و غریب تکیه بر شمشیرش می‌دهد و با چشمان مهربانش چشم بر فراسو می‌دوزد و می‌گوید «هل من ناصرا ینصرنی».

آن نگاه و آن دیدگان نافذ و آن اوج غربت را هرگز فراموش نخواهم کرد؛ تا ابدیت آن چشمان در ذهنم نقش خواهد بست. اما کربلا همه زیبایی بود و احساس و پرواز روح در سبکبالی محض. هزار سخن دارم  و بگذارید  بماند این راز مگو.
 
- یکی از مشکلات شاعران آیینی حجم زیاد اشعار است؛ شما با این مشکل مواجه نشدید؟

اگر خلاصه نمی‌نوشتم بالغ بر هزار صفحه می‌شد ولی با توجه به رعایت اختصارگویی، تعداد صفحات آن به 477 صفحه رسید. همه اشعار کتاب بداهه و جوششی بود که ظرف سه ماه نوشته شد و به پایان رسید. البته نه به‌صورت تمام‌وقت، گاهی یک هفته وقفه می‌افتاد و گاهی روزی 20 صفحه جاری می‌شد. «عالیجناب عشق» در طول سه ماه، با اختصارگویی و سعی در حجیم نکردن کتاب به پایان رسید. این کتاب در حال و هوایی عجیب که واقعا به زبان نمی‌آید نوشته شد؛ کار دل بود و عشق. تقریبا تمام حوادث کربلا از شب‌عاشورا تا تدفین حضرت ارباب به دست امام سجاد (ع) و حال و هوای بین‌الحرمین و در سبک نیمایی نوشته شده است.
 
- در سرودن اشعار با سختی و یا مشکل روبه‌رو نشدید؟

به لطف خداوند و لطف امام‌ حسین(ع) هیچ قسمت از کتاب برایم مشکل نبود. کافی بود اراده کنم و قلم را بردارم. کلمات بداهه جاری می‌شدند. گویی فقط قلم دست بنده بود و راوی از جایی دیگر. تصویر‌سازی در ذهنم انجام می‌شد و با هر واژه و کلمه به کلمه اشکم سرازیر بود، چون باران بهاری. با حضرت زینب(س) همنوا شدم، در بیابان تفتیده بلا دویدم، در کنار فرات بر پیکر مطهر حضرت ماه مویه کردم، با کودکان حس طاقت فرسای عطش را تجربه کردم، با بی‌بی زینب(س) در شام غریبان اسرا نالیدم. از چه بگویم؟ از فراق ماه، از داغ شاه، از اسارت، از جسارت. وادی به وادی و منزل به منزل در کنار کاروان بودم؛ شاید اگر مشاهده نبود، تصویر ساخته نمی‌شد. همان طور که گفتم تمام مراحل بداهه بود و جاری و بسیار آسان. احساس پرواز بود و در هر کلمه مکث عشق بود و گم شدن در فراسوی تاریخ. نوشتن از کربلا و ظهر بلا بسیار آسان بود زیرا امداد از جای دیگر بود. در ذهنم به تصویر تابلوی عصر عاشورای استاد فرشچیان نگاه می‌کنم و ناگهان از آن اثر ماندگار، به ناگاه وارد داستان کربلا می‌شوم.
 
- میزان استقبال از کتاب «عالیجناب عشق» رضایت بخش بود؟

با لطف خداوند چون کار دل بود و عشق، پس بر دل‌ها نشست و نوزادی بود که سریع بالغ شد و به سرعت پرواز کرد و آشیان بر قلوب عاشقان ساخت. با عنایت خدا دو کتاب «امیر بی‌نظیر عشق» و «مناجات‌نامه» آماده چاپ هستند و به زودی منتشر می شوند.
 
- در پایان یکی از اشعار کتاب «عالیجناب عشق» را به مخاطبان خبرگزاری ایبنا هدیه کنید.
صدای آه می‌آید!
و آن عالیجناب شاه می‌آید
گمانم ناله صیدی میان چاه می‌آید
و خورشیدی به سوی ماه می‌آید
به بالین وزیری شاه می‌آید
سر ماهی به روی زانوی شاه است
حسین آن‌جا همه آه است
خیالم زلزله اینجاست!
صدای هلهله برخاست
گمانم سوره قدر است میان کربلا نازل
و امیدم میان خاک و غم حاصل
که بارانی نمی‌بارد ولی اینجا چه طوفانی‌ست!!
عذای حیدر‌ثانی‌ست
عذای حیدرماه است
و مرگ آن وزیر حضرت شاه است
صدای هاتفی در عرش می‌خواند، سروش آید
و دریا‌ها خروش آید
حسین را قوت اینجا از کمر می رفت!
برای شاخه‌های یاس تبر می‌رفت
و زینب را دگر نور بصر می‌رفت

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها