قسمت پنجم «تو را نیز عاشورایی است» منتشر شد
«کربلا» روایتی از فتح خون/ پادکست فصل پنجم کتاب «فتح خون» از سوگواره «هنر و حماسه»
پنحمین قسمت از پادکست «تو را نیز عاشورایی است» با محوریت کتاب «فتح خون» به همت کارگروه پادکست هیئت هنر منتشر شد.
همزمان با انتشار قسمت پنجم، نوزدهمین سوگواره هنر و حماسه با شعار «تو را نیز عاشورایی است» در پردیس باغ ملی دانشگاه هنر برگزار میشود.
در این پادکست بریدههایی از کتاب «فتح خون» مرتضی آوینی بازگو میشود.
اپیزود پنجم این پادکست، «کربلا» نام دارد و گوینده این قسمت الهه آذری است.
https://www.ibna.ir/images/docs/files/000343/nf00343469-1.mp3
فصل پنجم
کربلا
نیم قرن از حجةالوداع نگذشته، امت محمد(ص) تیغ بر اوصیای او کشیدهاند و با نام اسلام، قلب اسلام را که امام است، میدرند! اجسامشان به جانب قبله نماز میگزارند، اما ارواحشان هنوز همان
اصنامی را میپرستند که ابراهیم شكسته بود. اجسامشان به جانب قبله نماز میگزارند، اما ارواحشان با باطن قبله که امامت است، پیكار میکنند. جاهلیت ریشه در درون دارد و اگر آن مشرک بتپرست که در درون آدمی است ایمان نیاورد، چه سود که بر زبان لاالهالااللّٰه براند؟
عجب رازی در این رمز نهفته است! کربلا آمیزهٔ کرب است و بلا... و بلا افق طلعت شمس اشتیاق است. و آن تشنگی که کربلاییان کشیدهاند، تشنگی راز است. و اگر کربلاییان تا اوج آن تشنگی ـ که میدانی ـ نرسند، چگونه جانشان سرچشمهٔ رحیق مختوم بهشت شود؟
پس ای دل، شتاب کن تا خود را به کربلا برسانیم! میگویی: مگر سر امام عشق را بر نیزه ندیدهای و مگر بوی خون را نمیشنوی؟ کار از کار گذشته است. قرنهاست که کار از کار گذشته است... اما ای دل، نیک بنگر که زبان رمز، چه رازی را با تو باز میگوید:
کلّ ارض کربلا و کلّ یوم عاشورا. یعنی اگرچه قبله در کعبه است، هرجا که پیكر صدپارهٔ تو بر زمین افتد، آنجا کربلاست؛ نه به اعتبار لفظ و استعاره، که در حقیقت. و هرگاه که عَلَم قیام تو بلند شود عاشوراست؛ باز هم نه به اعتبار لفظ و استعاره. و اگر آن قافله را قافلهٔ عشق خواندیم در سفر تاریخ، یعنی همین.
یعنی همهٔ ذرات عالم، از پای تا سر، بقایشان به جذبهٔ عشقی است که آنان را بهسوی امام میکشد، اما خود از این جذبه بیخبرند.
پر روشن است که امام حسین(ع) در مرداب وجود عمر سعد به جستوجوی کدام گوهر نابی آمده است:
شاید در این مرداب که روزگاری با اقیانوسهای آزاد پیوند داشته است هنوز نشانی از حیات باشد.
امامْ آفتابِ کرامتی است که خود را از ویرانهها نیز دریغ نمیکند. آسمان را دیدهای که چگونه در گودالهای حقیر آب نیز مینگرد؟ آب را دیدهای که چگونه پستترین درهها را نیز از یاد نمیبرد؟
امام را با خداوند عهدی است که غیر او را در آن راهی نیست، و بر همین پیمان است که امام پای میفشارد.
الا یا ایّها السّاقی ادر کأساً و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشكلها
نظر شما