بدیهی است که هیچکس با خواندن کتابی درباره رهبری، رهبر نمیشود؛ اما روایتهای بعضی از معروفترین رهبران فعلی نشان میدهد چگونه خصلت رهبری طی دورهای از زندگی و کار رشد میکند و میبالد. بسیاری از افرادی که در این کتاب معرفی شدهاند، فقط با یک ایده و اشتیاقشان شروع کردهاند.
مولف در بخشی از مقدمه کتاب مینویسد: «رهبری برایم همیشه از جذابیت ویژهای برخوردار بوده است؛ بهخصوص آنچه که رهبران میتوانند، بهلطف هوش و استعداد منحصربهفرد، جاذبهی شخصیت یا قدرت و تواناییشان در متقاعد کردن افراد، انجام دهند. شکی نیست طی بحران کووید 19 تقریباً همهی ساکنان کرهی زمین تحتتأثیر این جاذبه قرار گرفتهاند؛ زیرا بهدنبال افرادی بودند که بتوانند با ارائهی راهحلهای بهداشتی، پزشکی، مالی، اجتماعی و سیاسی به مقابله با این بیماری برخیزند و راهنمای بشریت در این بحران بیسابقه باشند و درواقع، عدهای این کار را انجام دادند. طی تظاهرات پس از مرگ جرج فلوید نیز بسیاری از آمریکاییان در انتظار ظهور رهبرانی برای آرام کردن تنشهای نژادی و رفع تشویش محسوس در کشور بودند و در این مورد نیز، عدهای قهرمانانه وارد این عرصه شدند.
رهبری شکلهای گوناگونی دارد و به روشهای بیشماری اعمال میشود. بعضی از رهبرانْ قوایِ ارتش را در جنگ فرماندهی میکنند. بعضی میتوانند فکر ایجاد شرکتی را بپرورانند و شرکتهای بزرگ تأسیس کنند. بعضی از رهبران با کشفهای علمی مهم، جان میلیونها نفر را حفظ یا از کاردانیشان برای کمک به هدایت واکنشهای عمومی دربارهی بیماریهای خطرناک جدید استفاده کردهاند.
دیگران میتوانند با خلق آثار بصری یا هنرهای نمایشی احساسات عمیق بشر را برانگیزند و بیانگر بالاترین سطح احساس بشری باشند. بعضی با تسلط بر مهارتهای ورزشی باعث همبستگی طرفدارانشان در سراسر جهان میشوند؛ درحالیکه رهبران دیگر به دگرگونی سازمانهای موجود یا یافتن راهحلهایی برای مشکلات پیچیده میپردازند و به همین ترتیب، افراد دیگری میتوانند راههای جدیدی برای ارتباط یا تفکر بیابند.
همیشه علاقهمند بودم بدانم این افراد مختلف در عمل چگونه رهبر میشوند و رهبر میمانند؟ درنتیجهی این شیفتگی نسبت به خصیصهی انسانی رهبری، همیشه این عادت، یا شاید حتی بشود گفت رفتار بیادبانه، را داشتم که در همان دیدار اول از رهبران بپرسم چطور رهبر شدهاند؟ چه عواملی نقش اصلی را داشتهاند؟ شانس، اشتیاق، استعداد، آموزش، تجربه یا عاملی دیگر؟ این توانایی را چگونه شناخته و پرورش دادهاند؟ چطور آن را به مرحلهی عمل درآوردهاند و پس از آزمودنش، چه پیش آمده است؟ البته همه آمادگیِ پاسخگوییِ سریع به سؤالاتم را نداشتهاند.»
او ادامه میدهد: «زمانیکه در سال 2008، رئیس باشگاه اقتصادی واشنگتن دی. سی. شدم و تقریباً هر ماه با یک رهبر برجستهی دولتی، بازرگانی یا فرهنگی مصاحبه ترتیب میدادم، آن عادت قدیمی شکل گستردهتری گرفت و بیشتر به چشم آمد. چه خوب و چه بد، علاقهام به دانستن انگیزههای رهبران، با آغاز برنامهی گفتوگوی همتایان در سال 2016 در تلویزیون بلومبرگ (که از سال 2018 از تلویزیون پیبیاس هم پخش میشود) ادامه یافت.
این کتاب ثمرهی همان مصاحبهها است و هدف از آن شناساندن دیدگاههای رهبران متفاوت به خواننده است؛ به این امید که شاید به خوانندگان انگیزهای برای پرورش یا بهتر کردن مهارتشان در رهبری بدهد. جف بزوس و بیل گیتس چگونه توانستند با وجود همهی مشکلات، امپراتوریهای فناوری جهانی بسازند؟ فیل نایت چگونه با الهام از یکی از ایدههای پایاننامهاش در مدرسهی کسبوکار، بزرگترین شرکت تولید کفش ورزشی را بهوجود آورد؟ روث بیدر گینزبرگ چطور توانست بر موانع قانونی موجود بر سر راه برابری جنسیتی غلبه کند و بعد به ستارهی برجستهی دیوانعالی تبدیل شود؟ تیم کوک چگونه با الگو گرفتن از استیو جابزِ افسانهای توانست شرکتی قدرتمند تأسیس کند؟ جک نیکلاس چگونه بزرگترین گلفباز جهان شد؟ کاندولیزا رایس چطور توانست بهرغم گذراندن دوران جوانیاش در محیطی سرشار از تبعیض نژادی جنوب، به بالاترین مقامات دولتی برسد؟ بیل کلینتون و جرج دبلیو بوش چگونه بر چالشهای سختی که بهعنوان رئیسجمهور با آنها روبهرو بودند غالب شدند؟ دکتر آنتونی فاوچی چگونه به یکی از معتبرترین صاحبنظران در مورد بیماریهای عفونی، مانندِ ابولا، اچآیوی (ایدز) و اکنون کووید 19، تبدیل شد؟
بدیهی است که هیچکس با خواندن کتابی درباره رهبری، رهبر نمیشود؛ اما روایتهای بعضی از معروفترین رهبران فعلی نشان میدهد چگونه خصلت رهبری طی دورهای از زندگی و کار رشد میکند و میبالد. بسیاری از افرادی که در این کتاب معرفی شدهاند، فقط با یک ایده و اشتیاقشان شروع کردهاند. داستانهای آنها همچنین نشاندهندهی ارزشی است که رهبر میتواند به یک چالش ببخشد، که اغلب اثری بینهایت مثبت بر بشریت میگذارد. هر روایت، داستانِ الهامبخشی است.
سؤال بجایی است اگر بپرسیم چرا شخصی واقعاً باید بخواهد رهبر شود. نخست، یک رهبر میتواند تغییرات یا نتایجی بهوجود آورد که زندگی دیگران را بهتر کند. دوم، یک رهبر میتواند با برانگیختن دیگران به رهبر شدن، باعث شود آنان نیز بهنوبهی خود زندگی دیگران را بهتر کنند و سوم، رسیدن به هدف و نیل به دستاوردهایشان باعث ایجاد احساس رضایت و شادی در رهبران میشود.
من کتاب چگونه رهبر شویم را نوشتهام زیرا برای تأثیر مثبت رهبران قدرتمند و قاطع و کاردان بر جامعه بسیار اهمیت قائلم. اما صادقانه بگویم، فکر نمیکردم داستان رهبری خودم بتواند برای الهام بخشیدن به دیگران کافی باشد. احساس میکردم داستان رهبران بهراستی استثنایی، روایتشده در گفتوگوهای بیپرده، بسیار سودمندترست.»
روبنستاین در ادامه مقدمه میافزاید: «زندگی حرفهای من تجربهام در رهبری، راهاندازی، ساختن، گسترش و ادارهی یک شرکت سرمایهگذاری کارآفرین را دربر میگیرد. این نوع رهبری با تجارب رهبری بسیاری از کسانی که در این کتاب با آنها گفتوگو شده تفاوت دارد. برای راحتی کار در این کتاب تجارب رهبری افراد را در شش دسته طبقهبندی کردهام:
1. آرمانگرایان: جف بزوس، بیل گیتس، سر ریچارد برانسون، اپرا وینفری و وارن بافت؛
2. سازندگان: فیل نایت، کنت گریفین، رابرت اسمیت، جیمی دیمون و مارلین هیوسن؛
3. تغییردهندگان: ملیندا گیتس، اریک اشمیت، تیم کوک، جینی رومتی و ایندرا نویی؛
4. فرماندهان: جرج دبلیو بوش، بیل کلینتون، کالین پاول، دیوید پتراِیوس، کاندولیزا رایس و جیمز ای بیکر سوم؛
5. تصمیمگیرندگان: نانسی پلوسی، آدام سیلور، کریستین لاگارد، آنتونی اس. فاوچی و روث بیدر گینزبرگ؛
6. استادان: جک نیکلاس، مایک «مربی کی» کرژیزوسکی، رنه فلمینگ، یویوما و لورن مایکلز.
در تکتک مصاحبههای این کتاب، سعی کردهام از مصاحبهشونده سؤال کنم چگونه رهبر شده و رهبر مانده است. داستانهای آنان متفاوت است، اما درنهایت ویژگیهایی که آنان بهعنوان کلیدهای اصلی موفقیت خود نام میبرند کموبیش همان ویژگیهایی است که در بالا به آنها بهعنوان مهمترین اصول رهبری تأثیرگذار اشاره کردهام. مصاحبهها از نظر حجم و محتوا با همفکری مصاحبهشوندگان ویرایش، و در صورت لزوم بهروز شده است.
امیدوارم خوانندگان متوجه شوند که رهبری با چالش همراه است و فقط علاقه به رهبر شدن کافی نیست. اما هرکس از هر قشری میتواند رهبر شود و رهبران قدرتمند میتوانند بخشی از جهان را به مکان بهتری تبدیل کنند.»
نظر شما