محمد قاسمی، نویسنده و پژوهشگر ادبی منتقدان را کمککنندههایی برای رشد آثار ادبی دانست و گفت: منتقدان با نگاه موشکافانه خود از حظ اثر بیبهره میمانند و به اندازه مخاطب اصلی با اثر ارتباط برقرار نمیکنند.
مخاطبشناسی نویسندگان از چه راههایی است؟
یک سری شناختهای عمومی داریم که متداول است. تقسیمبندی مخاطب بر اساس کودک، نوجوان، جوان و مخاطب عام انجام میشود که بخشی از آن قابل قبول است. مخاطب عام آن طور که باید تحلیل نشده چون مشخص نیست این دستهبندی از جهت سواد است یا چیز دیگر و چه پارامتری در آن دخیل است. وقتی به عنوان نویسنده اثری بهوجود میآوریم باید مخاطب را مشخص کنیم. اثرمان میخواهد در چه دایرهای اثرگذار باشد و در آن دایره باید مخاطب را بشناسیم و سپس بر اساس مخاطب، شکل، ساختار و محتوا را انتخاب کنیم.
چگونه یک نویسنده میتواند از مخاطبان خود بازخورد بگیرد؟
یک سری از بازخوردها مستقیم است. نویسنده میتواند اثر را در محافل کوچک و گردهماییها عرضه کند و رودرروی مخاطب قرار گیرد. در این حالت مخاطبان مستقیم نویسنده را خطاب قرار میدهند و نظرات و برداشتهای خود را ارائه میدهند. بخش دوم به صورت غیرمستقیم است و اگر سیستم را استاندارد و سالم در نظر بگیریم بازار کتاب و میزان فروش آن، مخاطبپذیری آن را نشان میدهد. به عبارتی کتاب با اثرپذیری خود به چاپهای متعدد میرسد و نشان میدهد که توانسته است با مخاطب ارتباط برقرار کند و یک همهگیری به وجود آورد. از دیگر روشهای بازخوردگیری غیرمستقیم، تجلی اثر در قالب گفتوگو و یادداشت در روزنامهها و فضای مجازی است و از جلسات نقد و بررسی در فضای حقیقی و مجازی هم میشود بازخورد گرفت.
آیا روشهای مختلفی برای مخاطبشناسی وجود دارد؟
مخاطب شناسی اهمیت بسزایی دارد و در هر رسانه بخواهیم جریان ایجاد کنیم، مخاطبشناسی پیش روی ماست. ممکن است از شناختهای مختلف مثل شناخت اجتماعی استفاده کنیم .اینکه سلیقه عموم به کدام سمت است و نویسنده یا هنرمند بداند در چه جهتی اثر تولید کند. پژوهشهای زیادی از این طریق انجام میشود به عنوان مثال صداوسیما در مورد برنامههایش پژوهش و پرسشنامه دارد. پژوهش یکی از راههای مخاطبشناسی است. برخی اوقات لازم است که مذاق مخاطب را تغییر داد و در این مسیر گام به گام پیش رفت. هر پدیدآورنده اثر باید شناخت از جامعه و نیازهای آن داشته باشد و جامعهشناسی و روانشناسی اجتماعی بداند و بر این اساس اثرش را پدید آورد. نویسنده در ابتدا که به ایده میرسد باید ببیند ایدهاش برای مخاطب مهم است یا خیر و آیا نیازی از مخاطب را رفع میکند یا خیر و از خود بپرسد چند درصد جامعه درگیر آن موضوع هستند؟
مخاطبشناسی تا چه اندازه در اعتلای آثار نویسنده اثرگذار است؟
در اعتلای اثر پارامترهای مختلفی دخیل هستند. تکنیک نگارش و توانایی نویسنده بخشی از مسئله است و مخاطبشناسی باعث میشود کار مقبولیت بیشتر و دایره گستردهتری پیدا کند. مخاطبشناسی باعث میشود نویسنده با شناختی که از مخاطب و نیازهایش پیدا میکند اثر را خلق کند و دست بگذارد روی نقاطی که بر مخاطب اثرگذاری بیشتری داشته باشد .مخاطبشناسی روی تکنیک کمتر اثرگذار است زیرا نویسنده مخاطب را با نثر و تکنیک خود انتخاب میکند و بخشی از جامعه آن نثر را دوست ندارند و بخشی هم آن را دوست دارند. اگر نویسنده نثر مسجل داشته باشد نسل جوان با آن ارتباط برقرار نمیکند. در هر حال نویسنده باید ابزارهایی به کار گیرد که باعث جذابیت اثر شود.
آیا منتقدان نیز میتوانند مخاطب اصلی نویسنده باشند؟
وقتی نویسنده کتابی مینویسد یک دایره مخاطب اصلی دارد که مستقیم برای آنها مینویسد و با زبان و سلایق آنها آشناست. نویسنده برای این دسته مخاطبان مینویسد و میخواهد روی آنها اثر بگذارد. از طرفی نویسنده باید در نظر داشته باشد که یک سری مخاطبان فرعی هم دارد و باید نیمنگاهی هم به آنها داشته باشد همان طور که آنها نیز نیمنگاهی به نویسنده دارند. در رمان و داستان شخصیتهای اصلی و فرعی داریم که شخصیتهای فرعی کمککننده هستند. مخاطب اصلی انیمیشن کودکان و نوجوانان هستند ولی میبینیم مواقعی هست که برای بزرگسال هم شیرینی و جذابیت دارد و در اینجا بزرگسالان مخاطب فرعی میشوند. منتقدان مخاطب اصلی نویسنده نیستند و زاویه دید منتقدان موشکافانه است که به اثر با این دید نگاه میکنند. منتقدان گاهی از حظ اثر به خاطر دیدی که دارند، بیبهره میمانند و اگر در جایگاه منتقد بخواهیم اثری را تحلیل و بررسی کنیم و نقاط مثبت و منفی آن را مشخص کنیم به اندازه مخاطب اصلی با اثر ارتباط برقرار نخواهیم کرد. میتوان گفت منتقدان کمککنندههایی برای رشد اثر هستند.
آیا برای نویسندگان اولویتی در مخاطب اثرشان هست؟ آعلب برای عموم مینویسند یا قشری خاص؟
به طور عام قطعا این طور است. نویسندگان دستهبندی اولیه را دارند .به عنوان مثال در ابتدا گروه سنی مخاطبان خود را در نظر میگیرند. نویسنده پیش فرضی از مخاطبان خود دارد اینکه دایره اطلاعات آنها چقدر است و چه اطلاعاتی میتوان به آنها داد؟ نویسنده با توجه به گروه سنی مخاطبان خود، نوع نثر و قلم خود را انتخاب میکند و بر آین اساس کلمات و نحوه ارائه آنها، شخصیتها و اتفاقات داستان را انتخاب میکند. حتی نویسنده با توجه به گروه سنی مخاطب خود، پیچیدگی داستان را تعیین میکند و بعد چگونه نوشتن را انتخاب میکند و دست به قلم میشود.
جوایز ادبی میتوانند نماینده مخاطبشناسی باشند؟
باید ببینیم شکلگیری و نحوه بررسی آثار در یک جایزه و جشنواره بر اساس چه پایه و معیاری است؟ داوران با زاویه دید خود آثار را بررسی و اثری را به عنوان شایسته اعلام میکنند. گاهی میبینیم جشنوارهها روی نتایج هم اثر میگذارند. به عنوان مثال داوران یک جشنواره میبینند فلان اثر چند جایزه کسب کرده و ممکن است اگر آنها، آن اثر را حایز رتبه ندانند خودشان زیر سؤال بروند. به این ترتیب ممکن است تعداد جوایزی که یک کتاب میگیرد باعث تداوم جوایز بعدی شود. معتقدم جایزه ادبی تعیینکننده همهپسند بودن و مخاطبپذیربودن کتاب نیست. خیلی از کتابها هستند که تاثیرگذار و پرمخاطب هستند اما نویسنده در جشنوارهای شرکت نکرده و برای کتابش جایزهای کسب نکرده است.
نظر شما