بهرام دبیری نویسنده کتاب «باید میگفتم» مطرح کرد؛
اسطوره يا افسانه ذات هنر است/ نیما راه برای معاصر شدن سینما و تئاتر و نقاشی باز کرد
بهرام دبیری نویسنده کتاب «باید میگفتم» مطرح کرد: وقتی از اسطوره حرف میزنيم در واقع چيزی ورای مشاهدات طبيعی را به كار میبريم. اسطوره يا افسانه ذات هنر است. این کشور تاريخ و هنر چند هزار ساله دارد. افسانهها و روايت اسطورهها پايه مستحكمی برای تخيل و آفرينش هنر است.
درباره کتاب «باید میگفتم» گفتوگویی با بهرام دبیری داشتیم که در ادامه میخوانید:
چه چیزی باعث شده است که ادبیات در آثار شما تا این حد انعکاس داشته باشد؟
به نظر من فقط ادبیات نیست شعر هم بسیار دیده میشود. ادبیات به این معنا مهم است که آن چیزی است که مکتوب است یعنی شما برای اینکه تاریخ و هنر را بدانید چیزی را مطالعه میکنید در نتیجه ادبیات و شعر برای من مهم است و طبیعی است که در کارهایم به معنای بنیادی وجود دارد.
چه انگيزه اي از انعكاس اسطورهها در آثار خود داريد ؟
به نظر من اسطورهها را به اين معنا به كار میبريم كه بنياد تفكر و افسانه و حتي بنياد هنر است. در كهنترين سفالها و نقش برجستهها يا متون كلاسيك مسئله اسطوره وجود دارد و من اسطوره را به عنوان تخيل میگيرم. وقتي در خصوص اسب بالدار یا يك موجود افسانهای مثل ميترا؛ خدای خورشيد، حرف میزنيم در واقع چيزی ورای مشاهدات طبيعی را به كار میبريم. اسطوره يا افسانه ذات هنر است.
به خصوص براي من كه در اين كشور به دنيا آمدهام كه تاريخ و هنر چند هزار ساله دارد. افسانهها و روايت اسطورهها براي من جذاب بوده به دليل اينكه پايه مستحكمی براي تخيل و آفرينش هنر است.
به همين دليل به هنر مانوی هم پرداختيد؟
بله به دليل اينكه به يك معنا دوران خيلی مهمی است چون خود مانی برای بيان ايدهها و آئینی كه میخواست تا اعماق افسانه رفت و افسانهها و اسطورههای كهن مبنای دين مانوی شد. رنسانسی بود براي فرهنگ ايران چون مانويت بلافاصله تأثير بزرگی در مسيحيت گذاشت و از چين تا ايتاليا گسترده شد. شاید بشود گفت که تصویر بی واسطهترین هنر برای ارتباط برقرار کردن است و هنر مانوی هم این ویژگی را داشت.
در کتاب بخشی درباره کودتای 28 مرداد آمده و اشاره شده که در نقاشی نمودی نداشته است. چرا در یک دوره نقاشان تأثیری از اوضاع زمانه خود نمیگرفتند؟
فکر میکنم این بخش گفتوگویی بود که بین من و میم آزاد اتفاق افتاد. در آن دوره تاریخی چیزهایی به وجود آمد که قبل از آن نبود مانند نمایشگاه نقاشی. بعد از کودتا یک اتفاقاتی در فضای شهری و ارتباطی ما پیش آمد و تحولاتی در هنر صورت گرفت. ما پیش از این تاریخ، گالری برای نمایش نقاشی نداریم و این تاثیر تاریخ در هنر مشخص است. اصولا من باورم این است که مهمترین دستاورد انقلاب مشروطیت فرهنگ در ایران بود نه سیاست در ایران.
نیما یکی از مهمترین دستآوردهای مشروطیت بود، مشروطیت به معنای تجددخواهی و امروزی شدن. نیما زبان ما را عوض کرد، احساسات و بیان ما را عوض کرد و این اتفاق بزرگی بود. پیش از آن اگر شعر، عاطفه، احساسات و بیان داشتیم مربوط به حافظ بود. نیما در باقی هنرها هم تأثیر گذاشت. بهمن محصص مجسم ساز بود هیچ گفتوگویی با او ممکن نبود مگر اینکه از نیما حرف بزند. اگر سینما و تئاتر و نقاشی و مجسمهسازی ما معاصر شد آغاز کننده و روشنکننده این راه نیما بود. یعنی در واقع اتفاقات تاریخی در آینده و مدرن شدن هنر تأثیر داشت. ما در این صد سال در هنر این مرز و بوم چهرههای خیلی مهمی داشتیم. حتی در سیاست هم آنقدر نداشتیم به همین خاطر در زمینه فرهنگ با هنر جهان معاصر شدیم اما در سیاست خیر.
نیما به ما آموخت که میتوانم معاصر باشم ولی بی هویت نباشم. وقتی هویت را از دست میدهید معاصر نمیشوید. نیما مدرن است ولی حتی بوی دریای خزر را در شعرهایش میتوان حس کرد. این مشکل هنوز در نقاشی ایران در این 50 60 سال وجود دارد. نسل ما چه در نقاشی چه در مجسمه سازی و هنرهای دیگر بی هویت نبود.
حضور حیوانات در نقاشیهای شما مشهود است هدفتان رساندن مفهوم خاصی بوده است ؟در مورد نقش زن هم همینطور؟
بله نقش زن در نقاشیهای من بیشتر مشهود است. زن به دلیل و زیبایی و رفتار و زایش آن و حضور افسانهای که در ادبیات ما دارد و از ارزش بالایی برخوردار است. نقاشی از میوهها و حیوانات نیز برای من جذاب بوده است و همه اینها در تاریخ هنر ایران و در افسانههای ما جای مهمی دارد. مثلا خروس همان خروش است، نماینده صبح و بیداری.
کتاب یادداشتی دارد که نجف دریابندری نوشته است و اعتقادش این بود که در نقاشیها سعی کردید رسوم یا یک صنعت قدیمی را بازنمایی کنید. هدف شما همین بازنمایی و عمر دوباره دادن به هنرهای فراموش شده بوده است؟
نجف دریابندری در خصوص هنرهای کاربردی من مثل نمدها گبهها این بحث را مطرح کرد. همه این هنرها برای من مهم است چرا که وقتی به تاریخ ایران نگاه میکنم قالیها، نمدها، سفالها کوزهها نقره کاریها، برای ما مهم بوده که آن چه به عنوان ابزار روزمره استفاده میکردیم از نظر هنری زیبا هم باشد. مثلا در ایران باستان حتی قاشقها بسیار زیبا طراحی شدهاند پس برای من به عنوان یک نقاشی که در ایران هستم فقط بوم و نقاشی به معنای مطلق نبوده و زیبایی مطرح بوده است. در نتیجه وقتی مثلا نمد کار کردم مسئله این بوده که زیبایی باید در درون زندگی جریان داشته باشد. در هرچیزی که استفاده میکنیم چرا که این تاریخ و هویت من است.
در قسمتی از کتاب به سینما پرداخته شده است. سینما چه تأثیری در کارهای شما میگذارد؟
برای یک نقاش همه چیز یک سمبل است. باید شاخکهای فعالی داشته باشی در این جهانی که زندگی می کنی. سینمای ایتالیا یک دورهای برای من مهم بود و این سینما در کشور ما هم تأثیر گذاشت. من سینما را جزو هنرها نمیدانم. سینما در صورتی برای من مهم است که همه هنرهای دیگر در آن حضور داشته باشد. سینما باید ادبیات، شعر، نور، رنگ، فضا و حرکت داشته باشد. موسیقی، تئاتر، نقاشی، مجسمه سازی و معماری را باید در فیلم ببینید. موضوع برای من مهم نیست، باید دید هر موضوعی چگونه بیان میشود. در حال حاضر سینما فقط برای گیشه است. در کارهای کیا رستمی بیضایی یا تقوایی هنر را مشاهده میکنیم.
نسبت عقلانیت با هنر از نظر شما چگونه است؟
از آنجایی که از اسطوره و افسانه شروع کردیم در هنر خیلی دنبال عقلانیت نمیگردیم. هنر کاملا یک مقوله عقلانی نیست ترکیب میشود با رویا و تخیل، با آفریدن چیزی که نبوده است. خلاقیت یعنی اینکه تصویر من با دیگری متفاوت باشد موضوع تازه نیست اما دید و نگاه و بیان آن مهم است. مثلا در شعر هم هر شاعری عشق را منحصر به خودش مطرح کرده است.
نظر شما