دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۴۰۲ - ۰۸:۳۰
شعر در عصر رایانه و موبایل/ شاهد تجربه جدیدی در عرصه شعر مدرن ایران خواهیم بود

مزدک پنجه‌ای، شاعر و منتقد ادبی گفت: بسیاری معتقدند (شعر دهه هفتاد) همراه با افراط و تفریط بود، اما نهایتاً پس از رسیدن به نیمه‌ دهه‌ هشتاد شاهد ادامه‌ی منطقی شعر توسط شاعران بودیم.

سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، مزدک پنجه‌ای، شاعر، روزنامه‌نگار و پژوهشگر ادبی  در بخش نخست از گفت‌وگویی که با او داشتیم، بر تشریج ظهور نیما و شعر مدرن فارسی، تمرکز داشت و به تاثیرگذاری شگرف این شاعر بی‌بدیل بر شاعران و جریان‌های شعری پس از او پرداخت.

در ادامه از او خواستیم تا بیشتر به جریان‌های متاخر و مهمترین تحولات شعر در دهه‌های اخیر یعنی دهه‌های هفتاد، هشتاد و نود بپردازد. صحبت‌های این شاعر و منتقد ادبی را در بخش دوم گفت‌وگو بخوانید.
 
 این تحولات در دهه‌های متاخر بعد از پیروزی انقلاب اسلامی چگونه دنبال شد؟
پس از پایان جنگ تحمیلی و آغاز سازندگی در کشور و تغییر فضا، این بار نیز اینترنت، ترجمه، تکثر نشریات و ایجاد فضای روشنفکری در محافل ادبی و دانشگاهی، به یاری ادبیات آمد و گفتمان مدرنیسم و پست-مدرنیسم در ادبیات به‌طور جدی‌تری شکل گرفت. البته چهره‌ شاخص حوزه‌نقد آن روزگار یعنی رضا براهنی توانست با ایجاد کارگاه شعر و نقد، چالش‌های جدی را در حوزه‌ تحلیل و آسیب‌شناسی شعر معاصر با انتشار کتاب‌هایی چون «طلا در مس»، «خطاب به پروانه‌ها» و «چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم»، وارد کند. شکستن صدای متکلم‌الوحده، منجر به تکثر صداهای جوان‌تر در حوزه‌ی ادبیات شد. در واقع کار براهنی به نوعی تقدس-زدایی از چیزهایی بود که پس از انقلاب نیما و کودتای شاملو برساخته شده بود. تعاریف متفاوتی که او از کاربرد زبان، محتوا، فرم و ساختار در شعر ارایه داد اگر چه موجب تغییر قالب نشد اما نگاه‌ها را به این مهم جلب کرد که آفریدن شعر بسیار مهمتر از توضیح دادن آن شعر است در واقع براهنی با این دیدگاه به نقد عملکرد نیما و شاملو پرداخت که مدام به توضیح شعر خود در مقایسه با شعر کلاسیک دست می‌زدند. در واقع مدرنیته برای براهنی نه نفی گذشته و کارکرد آنها بلکه عبور از آن مفاهیم با شناخت وضعیت گفتمان آن دوره بوده است. در واقع تئوری عبور او، همراه با نفی نبود بلکه ارزش‌گذاری و البته بزرگ شمردن حرکت آنها بود. به نوعی براهنی سعی داشت بر تاریکی‌های حرکت و جریان فکری نیما و شاملو، نور بتاباند تا مخاطبِ تجربه‌کننده‌ زندگی مدرن، با وسعت بیشتری از این پهنه آشنا شود. با چنین درکی از نظرهای براهنی و سایر اندیشمندان غربی، نیز تئوریزه کردن مباحث توسط چهره‌های شاخص ادبی آن روزگار در رسانه‌ها و رونق گرفتن عرصه‌ نشر موجب شد تا با ویژگی‌هایی از شعر مواجه شویم که در گذشته یا وجود نداشت یا فراموش شده بود یا کمتر به آن توجه می‌شد. البته بسیاری از مفاهیم چون گفتمان، عدم قطعیت و مرگ مؤلف  نیز از جمله نظراتی بودند که مخاطب برای نخستین بار آن را در آن دهه می‌شنید یا اگر هم افرادی بودند که با این دست نظرات و مفاهیم آشنایی داشتند بسیار اندک بودند.
 
شعر در دهه هفتاد، چه خصوصیت و مختصاتی را دنبال می‌کرد و این مسئله چه مزایا و معایبی را به همراه داشت؟
شعر موسوم به دهه‌ هفتاد با تاکید بر زبان‌محوری، ساختارشکنی، معنازدایی، پیچیده‌نویسی، چند صدایی، چندخوانشی، تغییر لحن، دیداری کردن شعر، تغییر در نوشتار و گرافیک شعر، پایان باز و بسیاری امکانات شکل گرفت و بسیاری معتقدند این تغییرات و اتفاقات که در ابتدا همراه با افراط وتفریط در اجرای شعر و گاه اجرای شعر بر اساس تئوری‌های صادره و تفسیر شده بود، در نهایت پس از رسیدن به نیمه‌ دهه‌ هشتاد شاهد ادامه‌ منطقی شعر توسط شاعران بودیم. در جریان‌شناسی شعر دهه‌ هفتاد جریان‌ها و گونه‌های مختلفی از شعر توسط شاعران در طول این دوره پیشنهاد شد که برخی از این جریانات در حد یک بازیگوشی، تجربه و ادعا ماند و هیچگاه نتوانست در دهه‌های بعدی ادامه حیات دهد. در آن دوره شاهد ظهور جریان‌های شعری چون شعر اشیا، شعر حرکت، شینما (شعر و سینما)، عکاسی(شعر و عکس)، شعرتوگراف (آمیزش کلمه و تصویر)، شعر دیجیتال (کاربرد شعر و تصاویر متحرک)، شعر مربع، شعر وسط چین، شعر رنگ، خواندیدنی(تلفیق کلمه، رنگ و تصویر)، شعر صوتی(تم گریز از مرکز و اسکیزوفرنیکال)، شعر گفتار، کانکریت و فرانو   بودیم که برخی از این جریانات در دوره‌اکنون نیز حیات دارند.
 
در دهه هشتاد و نود اوضاع چگونه بود؟
 دهه‌های هشتاد و نود، در واقع اوج پیشرفت بشر در عرصه‌ تکنولوژی خاصه در امور رایانه‌ای و موبایل است. با ظهور شبکه‌های اجتماعی، وبلاگ، فیس‌بوک و نرم‌افزارهای ارتباط جمعی جملگی موجب شد تا فارغ از ارتقای سطح دانش عمومی جامعه، میزان دسترسی افراد به کتاب، نشریات، اخبار، آفرینه‌های شاعران، نویسندگان و سایر هنرمندان نیز با سهولت بیشتری انجام شود. در همین دوره البته شاهد ظهور جریان شعری به نام شعر ساده (ساده‌نویسی- سهل و ممتنع) بودیم که در سنت شعری ما ریشه در شعرهای سعدی و در ادبیات معاصر، ریشه در شعرهای بیژن جلالی و برخی از شاعران بعد از او داشته است. ظهور شعر ساده واکنشی به آن دست از اشعاری بود که در شعر موسوم به دهه‌ هفتاد به سمت پیچیدگی معنایی پیش می‌رفت که البته موجب دوری مخاطب از شعر فارسی نیز شده بود. اما این جریان ساده‌نویسی چیزی بر ظرفیت‌های شعر معاصر به شکل ویژه و شاخص اضافه نکرد بلکه به واسطه‌ تکرار لحن، ساده‌سازی معنا، بی‌پیرایگی زبان و کلیشه‌شدگی زمینه ساز بازگشت ادبی را به شعر دهه‌ 30 و 40 فراهم آورد. شاید یکی دیگر از دلایل این  اتفاق آن بوده که هر نوآمده‌ای به واسطه فضای ایجاد شده در شبکه‌های مجازی این امکان را برای خود مهیا دیده که با هر سطحی، نوشته‌های خود را از این طریق منتشر کند. در واقع آسیب‌شناسی این قضیه جایی است که شاعران با مخاطبانی مواجه می‌شوند که از سطح دانش و زیبایی‌شناسی نازلی برخور دارند. از سویی دیگر این آسیب موجب شده است تا عده‌ای از شاعران و مخاطبان به سمت تکرار و بازنویسی عادت‌های زبانی شعر در دهه‌ 30 و 40 بروند. در دهه‌ اخیر نیز برخی از جریان‌های شعری نوظهور چون شعر مدنی(شعری که شفاف بودن را یک شیوه بیانی می‌داند و به جای اعتراض انتقاد  می‌کند)، دمکراسی صدا در شعر(شعری که هر شخصیت در آن دارای یک لحن و صدای خاص خود است) شعر فراسپید (هجوم نثر است به ساحت شعر و حضور شعراست در مساحت نثر، در این نوع ادبی، شعر در محور افقی شکل می‌گیرد و در پایان هر جمله سه نقطه گذاشته می‌شود)، فراگفتار (به منظور برجسته کردن حس و تفکری که در حال شدن است از امکاناتی در شکل و معنای زبان استفاده می‌کند که این رفتار در بطن خود شکل و معناگریزی را پیشنهاد می‌دهد)، چامک(هر کوتاه شاعرانه‌ را می‌توان با حسن سلیقه چامک نامید)، پریسکه (پریسکه به معنای جرقه‌ی کوچک آتش است. متشکل از دو یا سه یا چهار مصراع بوده و شاعر می‌تواند درصورتی که تمام ویژگی‌های شعر پریسکه را رعایت کند در یک مصراع هم شعر بگوید)  سر در آورده‌اند که بیشتر در فضای مجازی رشد و نمو دارند و البته در صدد مکتوب کردن دیدگاه‌های خود نیز به منظور تثبیت‌شدگی هستند.  البته از سال 1400 به این سو نیز به نظر به واسطه ایجاد امکانات هوش مصنوعی و متاورس شاهد تجربه جدیدی در عرصه شعر مدرن ایران خواهیم بود که بخش‌های از آن را در کتاب جریان‌شناسی شعر دیداری- شنیداری به سمع و نظر مخاطبان رساندم.
 
اگر قرار باشد نقاط عطفی برای جریان شعر معاصر درنظر بگیریم، این نقاط عطف کدام‌اند؟
شعر معاصر ایران، یک موجود زنده است. در این اتمسفر تنفس می‌کند، قطعا هر جریان و هر اتفاق سیاسی اجتماعی، تکنولوژیکی بر بطن شعر معاصر نیز تاثیر خواهد گذاشت. همین که شعر معاصر ما نزدیک به شعر جهان شده است و شاعران ما به واسطه‌ همین پذیرش رویکرد مدرنیته و پست مدرنیسم در تکنیک، فرم و اندیشه می‌توانند در مجالس شعر اروپا و امریکا حضور یابند و شعر بخوانند، خود نشان از تغییر مثبت دارد. تغییر یک ضرورت تاریخی بوده است. همان گونه که در سایر عرصه‌ها تغییر به نفع زندگی بوده، قطعا مدرنیته تاثیر مثبت خود را داشته است. هم اینکه امروز گردش آثار ادبی در فضای مجازی بدون ممیزی و بدون صرف هزینه انجام می‌‌شود، خود یکی از نشانه‌های مهم این تغییر است.
 
موقعیت شعر فارسی در سال‌های اخیر و حال را چطور ارزیابی می‌کنید؟مهمترین بازه‌های آن چیست؟
همان طور که در پرسش نخست گفتم، در سه دهه اخیر شیب حرکتی شعر معاصر چندان صعودی نبوده است؛ در واقع آن وضعیتی که در شعر دهه‌ هفتاد وجود داشت، دیگر وجود ندارد و فضا به سمت اعتدال رفته است. جریان‌های گوناگونی در شعر معاصر وجود دارد که هر کدام در گوشه و کنار کار خود را انجام می دهند. فراسپیدها در یک سو، از همه ابزارهای رسانه ای برای تعرفه‌ ژانر خود، استفاده می‌کنند. شاعران موسوم به شعر‌های دیداری و شنیداری نیز از همه ظرفیت‌های عصر دیجیتال به نفع شعر و تبلیغ گونه‌های خود بهره می‌برند. برخی نیز همچنان در ادامه‌ شعر شاعران موج نو، شعر ناب، شعر حجم و شعر دیگر حرکت دارند و در واقع انقلابی که در دهه‌های گذشته رخ داد،  در بیست‌و‌اندی سال اخیر رخ نداده است و اساسا دیگر شاید دوره‌ای نباشد که شاعرانی چون نیما و شاملو  بیایند و دیگران پشت سر آنها حرکت کنند. شاید باید قبول کنیم دوره خط شکن‌ها گذشته است اما مهمترین اتفاق در شعر معاصر به از انقلاب نیما و کودتای شاملو، وقوع اصلاحات بوده که در شعر دهه هفتاد اتفاق افتاده است.
 
فاکتورهایی را که برای شعر پیشرو  متصور هستید، کدامند؟
 شاعر پیشرو شاعری است که بتواند از همه ژانرهای هنری به نفع خلق زیبایی بهره ببرد. در شعر معاصر ایران، نیما یوشیج و احمد شاملو تنها چهره‌هایی بودند که توانستند ذائقه شعر را به لحاظ فرم، محتوا، ساختار زبان، قالب و لحن تغییر دهند و عنوان شاعر آوانگارد را از آن خود کنند؛ هر چند که معتقدم شاعرانی چون فروغ، نصرت و رویایی نیز در این پیوست تاریخی به لحاظ تغییر در عنصر اندیشه‌گانی و هنجارگریزی‌های زمانه‌ خود و ایجاد فرم‌های متنوع روایی- لحنی، نواندیش و پیشرو تلقی ‌شوند. در این بین برخی چون هوشنگ ایرانی که سعی داشت با نوشتار آواها و صداهای نامفهوم به فرم و ساخت شعری برسد و فرم نوشتاری شعر را تغییر دهد، می‌توانند جزو شاعران پیشرو ردیف شوند. مصداق پیشرو بودن درشعر در هر دهه متفاوت از دهه‌های دیگر بود. در دهه‌های بعد چون هفتاد نیز شاعران پیشرو کثیری داریم .

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها