شنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۲ - ۱۷:۳۹
شهادت آرمان دور از ذهن بود / روایت یک تحول شخصیتی

آرمان خیلی معمولی بود و حتی نسبت به دوستانش به زیور دنیا علاقه‌مندتر بود. ما مرحله‌به‌مرحله این را دیدیم که از شلوار لی زاپ‌دار به شلوار پارچه‌ای می‌رسد، از تیشرت عکس فلان خواننده به پیراهن مردانه می‌رسد و این تغییر در اخلاق، کردار، رفتار، گفتار و ظاهر به چشم می‌آید.

سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)،  مجید محمدولی نویسنده و پژوهشگر مطرح که نویسندگی کتاب «مرهم زخم» و مجموعه مستند «چشم مجنون» را بر عهده داشته است و حالا جدیدترین اثر خود به نام «آرمان عزیز» را به کمک انتشارات ۲۷ بعثت روانه بازار نشر کرده است.
 
کتاب «آرمان عزیز» روایت‌هایی مستند از زندگی شهید آرمان علی‌وردی است. او از جمله شهدای مظلوم بسیج بود که در اغتشاشات سال ۱۴۰۱ با دست خالی در برابر عمال ظلم و استکبار ایستاده بود و توسط همین افراد به سخت‌ترین نحو به شهادت رسید.
 
در بخش اول مصاحبه به بخش‌های مختلف کتاب و روند ایده‌پردازی تا نوشتن آن پرداختیم، در بخش دوم مصاحبه خبرگزاری ایبنا با مجید محمدولی دلایل انتخاب سبک نگارش کتاب و چالش‌های حذف بخش‌های مختلف کتاب را در ادامه می‌خوانید؛
 
-روایت‌ها همه غنی از اطلاعات هستند و کم و کاستی در کتاب نیست. اما مخاطب عام بیشتر دنبال قصه و داستان می‌گردد که از یک نقطه شروع شود، به اوج برسد و تمام شود. مخاطب نوجوان امروز سراغ مستند نمی‌رود و می‌خواهد یک متن، داستان یا قصه به او داده شود، اینکه بخواهد با سند و مدرک و شواهد چیزی بخواند که اوج و فرودی ندارد و صرفا روایت دارد، شاید جذابیتی نداشته باشد. ممکن است از نظر اطلاعات غنی شود و نیازی به اطلاعات دیگری نداشته باشد، اما قطعا این کتاب را انتخاب نمی‌کند و شاید به کسی هم این کتاب را معرفی نکند.
 
با بخشی از صحبت شما موافقم. بخشی از آن را با توجه به تجربه‌های خودم موافق نیستم. اولا سعی من در جمع آوری اطلاعات بود که کتاب مرجع در خصوص آرمان بیرون بدهم و حالا نویسنده‌های دیگر می‌توانند از روی این اثر داستان کوتاه، داستان، رمان یا هر چیز دیگری که دوست دارند، بنویسند و دستشان از این نظر باز است. کار خودم رمان و داستان نیست، من نه داستان‌نویس هستم نه رمان‌نویس، به همین خاطر به آن سمت نرفتم، اما کاری را کردم که هر نویسنده و تولیدکننده به عنوان مرجع می‌تواند از آن استفاده کند.

در خصوص ذائقه نوجوانان و جوانان، من از سال ۷۲ در حوزه پژوهش و نگارش دفاع مقدس فعالیت داشتم و به عینه دیدم که کتاب‌های حاوی اطلاعات زندگی‌نامه شهدا مورد استقبال قرار می‌گیرد نه فقط رمان. بله، رمان قطعا جذابیت بیشتری دارد، داستان به خصوص برای نوجوان فوق‌العاده جذاب است اما قشری که در این زمینه برای مطالعه وقت می‌گذارد به چنین کتاب‌هایی نیز نگاه دارد و برای آن جذابیت دارد و این را با توجه به تجربه بیش از سی ساله خودم در این زمینه می‌گویم. این موضوع در ابتدا برای خودم نیز تعجب برانگیز بود، بعد خوشحال کننده شد و الان تا مقدار زیادی برای من عادی شده و مطمئنم چنین اتفاقی می‌افتد. کسانی که اهل مطالعه در این زمینه هستند، حتی نوجوانان، می‌توانند از این کتاب بهره‌برداری کنند.
 
-آخرین راویان کتاب پدر و مادر آرمان هستند و قطعا سیر جمع‌آوری کتاب این‌گونه نبوده و خانواده به دوستان اولویت داشتند. در خصوص این ترتیب بگویید که مصاحبه‌ها با چه کسانی شروع شد، چه کسانی حذف شدند و ترتیب آنها در کتاب به چه صورت انتخاب شد.
 
اولین مصاحبه‌ها را با خانواده شهید انجام دادم، اما به دلیل اینکه زمان زیادی از شهادت آرمان نگذشته بود، خانواده بسیار درگیر بودند. خاطرم هست که وقتی برای اولین مصاحبه به خانه خانواده شهید آرمان علی‌وردی رفتم، قرار بود ساعت ۱۱ شب مصاحبه آغاز شود، من ساعت ده و نیم آنجا بودم. قبل از من یک گروه مستندساز از صدا و سیما آمده بودند و می‌خواستند برنامه شب یلدا را بسازند، اما کار گروه مستندساز تا ساعت دو و نیم بامداد طول کشید و من هم آنجا منتظر بودم و در این شرایط که پیش آمد، اولین مصاحبه من با خانواده شهید آرمان علی‌وردی یک ربع به سه بامداد آغاز شد. دومین مصاحبه من وقتی انجام شد که خانواده شهید آرمان علی‌وردی در راه همدان بودند و در ماشین با آنها مصاحبه کردم.
 
-یعنی با آنها همسفر شدید؟
 
نه تا همدان، اما تا جایی که توانستم بخش بعدی مصاحبه را در ماشین گرفتم و بعد از آن فقط توانستم دو ساعت مصاحبه تکمیلی در خصوص دو مصاحبه بگیرم. بعد از آن به همزمان مصاحبه با طلبه‌های حوزه و نیروهای گردان را آغاز کردم. به حوزه می‌رفتم و هر بار با یک نفر مصاحبه می‌کردم و مصاحبه با حوزه شاید نزدیک دو ماه طول کشید که توانستم هر روز به آنجا بروم و وقت خالی آنها را پیدا کنم و با آنها مصاحبه کنم. مصاحبه با بچه‌های گردان هم همینطور بود، زیرا هنوز فراخوان زده می‌شد، اگرچه دیگر رنگ و بوی قبل را نداشت و یک روز به خاطر سردی هوا نمی‌آمدند و یک روز به خاطر باران نمی‌آمدند، اما گردان باید آماده‌باش می‌بود و به همین خاطر مصاحبه با گردان هم سخت بود و کمی طول کشید تا تکمیل شود.
 
-انتخاب ترتیب راویان در کتاب تصمیم خودتان بود؟
 
جای‌گذاری آنها در کتاب به تصمیم خودم بود، اما حین مصاحبه‌ها اینطور نبود، هر کسی وقت داشت برای مصاحبه آماده می‌شد و یک نمایه کلی از چارچوب مصاحبه که زندگی آرمان وجود داشت، که پایه آن در مصاحبه با خانواده و دوستانی که با شهید در ارتباط بودند و به خصوص دوستانی که از هشت‌نه سالگی تا زمان شهادت با او دوست بودند شکل گرفت. حتی یکی از دوستان آرمان در زمان شهادت او فرمانده گروهان و از بچگی با آرمان دوستی داشت و این مصاحبه به من خیلی کمک کرد، زیرا چارچوبی را برای من ترسیم کرد که من فقط باید پازل‌ها سر جای خودش می‌گذاشتم. بعد از آن مصاحبه از ابتدا تا انتهای آرمان را تقریبا می‌دانستم و فقط باید راویانی را انتخاب می‌کردم که آنها جزئی، خاطرات کوتاه و جذاب از آرمان داشتند که بتوانم با آن پازل‌ها را کنار یکدیگر بگذارم و طرح مصاحبه کامل شود و بعد از آن کار پیاده‌سازی و نگارش را انجام دادم.
 
-پس به عنوان یک خط روایت از آن فرمانده گروهان استفاده کردید و با توجه به آن بقیه راویان چیده شد.
 
بله.
 
بچه‌های حوزه حاج آقا مجتهدی که دوره‌ای را با آرمان گذرانده بودند، حس و حالشان نسبت به نوشتن این کتاب، یا حتی شهادت آرمان چه بود؟ اصلا فکر می‌کردند آرمان شهید شود؟
 
این در کتاب بود اما بعدا با توجه به مکافاتی که دچار آن شدیم بخش‌هایی از کتاب را حذف کردیم. بعضی از آنها می‌گفتند اگر به ما یک لیست می‌دادند و می‌گفتند اسم کسانی که از حوزه ممکن است شهید شوند را بنویسید، شاید آرمان سی‌امین نفر بود.
 
یعنی اصلا فکرش را نمی‌کردند.
 
فکر شهادت آرمان برای آنها خیلی دور از ذهن بود، اگرچه که آرمان فوق‌العاده، فوق‌العاده دوست‌داشتنی بود و نه فقط در محیط حوزه بلکه هرجا که بود گل جمع بود. همه با توجه به کارها و شوخی‌هایی که می‌کرد، مهربانی زیادی که داشت و شخصیتی که از خود شکل داده بود، به او توجه می‌کردند. به همین خاطر از نوشتن کتاب خیلی استقبال کردند، اگرچه که برای مصاحبه تعارف می‌کردند و نمی‌آمدند و حرف‌هایی از این دست که «دوستان دیگر هستند و بهتر از ما می‌توانند صحبت کنند» و تعارف‌های مرسوم این‌چنینی که در حوزه بیشتر از جامعه هست، انجام می‌دادند، اما کم‌کم پای مصاحبه آمدند و مصاحبه‌های خیلی خوب و بعضا ۵-۶ ساعته انجام می‌دادند و در کل پای کار بودند و از مدیریت حوزه و طلبه‌های آنجا تشکر می‌کنم.
 
-برداشت خودتان از کتاب چیست؟
 
 من می‌گویم آیه «وَ أَن لَيسَ لِلإِنسانِ إِلّا ما سَعىٰ» را درباره آرمان در این کتاب می‌بینیم، یک آدم عادی که با تلاش، کوشش، مطالعه و تحقیق به این مقام کمال رسید و همینطور به واسطه حضور در جو سراغ عقیده‌ای نیامد و پای آن عقیده تا پای دادن جان ایستاد و این چیزی غیر از سعی و تلاش آرمان نبود، آرمان خیلی معمولی بود و حتی نسبت به دوستانش به زیور دنیا علاقه‌مندتر بود اما یکباره به واسطه تحولی که در زندگی‌اش رخ می‌دهد، فضایی که در آن تنفس می‌کرده، مسجدی که می‌‎رفته، کارهای فرهنگی که انجام می‌داده، از آنها دل می‌کند. ما مرحله‌به‌مرحله این را دیدیم که از شلوار لی زاپ‌دار به شلوار پارچه‌ای می‌رسد، از تیشرت عکس فلان خواننده به پیراهن مردانه می‌رسد و این تغییر در اخلاق، کردار، رفتار، گفتار و ظاهر به چشم می‌آید و وقتی بعد از تغییر حقیقت را پیدا می‌کند، با مفهوم شهادت آشنا می‌شود، اعتقاد، ولایت فقیه، شیعه و اینطور مسائل را با عمق جان حس می‌کند، دیگر از آن برنمی‌گردد و دنبال آن می‌رود.
 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط