در نشست نقد و بررسی کتاب «خون شریک» عنوان شد؛
تخیل میتواند وارد آثار مستند شود / ایرانیها و افغانستانیها با هم خون شریک هستند
مریم علیبخشی؛ نویسنده کتاب «خون شریک» گفت: من توصیف را میآوردم در دید مهدی. چون من خودم اطلاعاتی نداشتم، از راویها کمک میگرفتم. تا جایی که به مستند بودن اثر آسیب نزند به نظرم میشود تخیل در آثار مستند وارد شود.
علیبخشی در ادامه گفت: میتوانم بگویم اینها هم مستند بود، اما مستند از زبان بقیه راویها. مثلا آن فضای پادگان را یک راوی تعریف میکرد که مثلا میرفتیم پادگان تفنگهاشان، تفنگهای دهه شصت بود و کندهکاری رویش داشته؛ حالا این را من میآوردم در دید مهدی. یعنی تخیل من نبود. یا در مورد فضای پادگان هم همینطور مثلا یک راوی به من میگفت که پادگان این شکلی بود، ساختمانهایش بتونی بودند و... من این توصیف را میآوردم در دید مهدی. چون من خودم اطلاعاتی نداشتم، از راویها کمک میگرفتم. تا جایی که به مستند بودن اثر آسیب نزند به نظرم میشود تخیل در آثار مستند وارد شود. طوری که با ما یک اثر گزارشی صرف روبهرو نباشیم. مثلا بعضی صحنهپردازیها را باید میساختم.
مثلا مادر شهید میگفت به مهدی فلان چیز را گفتم. حالا برای این دیالوگ من نیاز به فضایی داشتم. و مثلا این را در فضای آشپزخانه که مادر در حال غذا درست کردن است آوردم و این مکالمه آنجا شکل میگیرد. این به نظرم اشکالی ندارد چون صحنه غریب و غیرمستندی نیست؛ حالا این مکالمه میتوانست در حیاط باشد، در آشپزخانه باشد یا پذیرایی...
نویسنده کتاب خون شریک در مورد فرم اثر توضیح داد: ما یک روایت خطی داریم از کمی قبل از تولد شهید و مهاجرت پدر و مادرشان به ایران و بعد هم قم تا لحظه شهادت. این سیر زمانی خطی را در فصلهای اصلی کتاب گنجاندهام. اما یک سری خاطرات هم داشتم که برای زمان بعد از شهادت مهدی بود. که خاطرات ارزشمندی بود و نمیشد نادیده گرفتشان. از طرفی هم فکر میکردم که پایان داستان باید نقطه اوجی باشد و اگر بعد از شهادت بخواهم ادامه بدهم و این خاطرات را بگذارم شاید اوج پایانبندی را از کار بگیرم. برای همین اتفاقات بعد از شهادت را بین فصل های اصلی گنجاندم. یعنی یک فصل اصلی داریم که راوی دانای کل است، و فصل بعد روایت راویهاست و ادامه.
مریم علیبخشی با اشاره به اینکه در این کتاب خاطرات دست اول داریم، گفت: شهادت شهید صابری سال ۹۳ بوده و من پژوهش کتاب را از مهر ۹۸ شروع کردم تا بهمن ۹۸ . پنج سال فاصله بود. تا حد خوبی به نظرم خاطرات دقیق بودند چون مثلا ۲۰ سال نگذشته بود که بگویم خیلی چیزها فراموش شده. از طرفی هم فکر میکنم اگر شش ماه، یک سال بعد از شهادت من پژوهش را شروع میکردم. چون شهادت تازه بود و آن عزیزان در اوج احساساتشان بودند، شاید باعث میشد کمی خاطرات از جنس احساسی و مقدسسازی شود فقط. ولی این فاصله پنج ساله، به نظرم فاصله خوبی بود. راویها هر کدام از زاویه دید خود صحبت میکنند، یعنی زندگی مهدی یک چیز است، چیزی که خود شهید ادراک کرده یک چیز و چیزی که آدمها از بیرون دیدهاندش یک چیز دیگر. یعنی این اطلاعات از هندسی معرفتی هر کدام از این آدمها عبور کرده و یک چیز دیگری شده. و این چندصدایی به کار رنگ و لعاب میداد. که وجوه مشترکی هم بین حرفهای راویها بود. همه میگفتند پسر مودب و آرام و سربهزیر و... بوده. اما زاویه دید راویها با هم متفاوت هم بود. مثلا مادر شهید از ادب و آرامش مهدی میگفت، خواهر شهید از شیطنتهای او هم میگفت.
علیبخشی با بیان اینکه شهید صابری ابعاد شخصیتی متفاوتی داشتند، گفت: تصور من اینطور بود که به خاطر سن کمشان اینطور نباشد. یعنی من خیلی اطلاعات زیادی دستم را نگیرد. اما دیدم اینطور نیست. با اینکه عمر کوتاهی داشتند از نظر زمانی، اما من از لحاظ متریال نوشتن کم نیاوردم و شخصیتشان وجوه مختلف داشت. بعضی راویها راحت درباره مهدی صابری حرف میزدند هنگام مصاحبه و بعضی راویها شخصیتشان طوری بود که مقاومت داشتند و مثلا درونگرا بودند یا شاید ترسی داشتند از گفتن یا... این هم چالشهای کتاب بود. بخش مصاحبهها هم چالش بود هم درس و تجربه.
مریم علیبخشی درباره عنوان کتاب گفت: اولین بار مرحوم محمدسرور رجایی از این عنوان استفاده کرد. یک نویسنده و رزمنده افغانستانی بود ایشان و در جنگ ایران و عراق حضور داشت و روایتی دارد که میگوید هم رزمنده ایرانی و هم رزمنده افغانستانی حضور داشته است در عملیات و او دیده است که خون این دو قومیت ایرانی و افغانستانی که شهید شده و روی زمین ریخته است. همچنین دیده است که این خونها با هم قاطی میشوند و آنجا این عنوان را به کار میبرند. که مثلا ایرانیها و افغانستانیها اینطوری با هم خون شریک هستند.
یک جا به این عنوان برخوردم و خوشم آمد و برای کتاب انتخابش کردم. و قصد داشتم کسب اجازه کنم ازشون برای برداشتن این عنوان که در دوران کرونا مرحوم شد. این خون شریکی در جنگ سوریه هم بود. هم رزمندههای سوری و هم ایرانی و افغانستانی بودند در عملیات تل قرین.
نویسنده خون شریک اشاره کرد: در این کتاب از افغانستان و جنگش میخوانیم، از تشریح عملیاتها، از سوریه، از زمامداری بشاراسد، از اینکه مساجد چطور پر از سلاح میشود و... این چیزها به نظرم ابعاد گستردهتری از یک زندگینامه صرف است. گاهی مطلب سیاسی یا نظامی میخوانیم. حتی جغرافیا دقیقا توضیح داده شده. اینها نکات ارزشمندی است و گویی که نویسنده به هر آنچه که وجود داشته چنگ زده که این کتاب را به درستی به سرانجام برساند.
مثلا برای جغرفیا من ساعتها در گوگل مپ بودم. چون مثلا بعضی عملیاتها به این جغرافیا خیلی نیاز داشتند و باید دقیقش را درمیآوردم. مثلا تل قرین و... تل یعنی تپه، مثلا نه بزرگراه است که آدرس داشته باشد نه کوه بزرگی... من با گوگل مپ، ریز میشدم در آن بخشها و سعی میکردم به خواننده منتقل کنم. درباره اطلاعات دیگر هم خیلی هاش دغدغهها و کنجکاویهای خودم بوده. رفتم دنبالش پدایش کردم و در کتاب آوردم. میتوانست کار فقط یک زندگینامه صرف باشد اما خب این زندگی دارد در بستری اتفاق میافتد دیگر که روی زندگی شهید تاثیر میگذارد. مثلا اگر جنگ افغانستان نبود شاید این خانواده هیچ وقت مهاجرت نمیکردند ایران، داستان طور دیگری پیش میرفت و... اینها به هم مرتبط بودند. برای اطلاعات فیلم میدیدم، پادکست گوش میدادم، تحقیق میکردم، مصاحبه و... و سعی میکردم اطلاعات دقیق باشد.
وی افزود: من به تازگی کتاب را نخواندهام که با دید الانم بخواهم نظر بدهم. از نظر بودن یا نبودن اطلاعات در کتاب، فکر میکنم قرار نیست همه کتابهای زندگینامه شبیه هم باشند و یک الگو داشته باشند. شاید هم میشده کوتاهتر باشد، اما من هنگام نوشتن و آن لحظه فکر کردم که باید این اطلاعات را بدهم.
علیبخشی با اذعان به این موضوع که نوشتن از جنگ همیشه برای نویسندهها مهم بوده؛ چون در جنگ ما با انسان روبهرو هستیم و نویسنده لازم است که به ابعاد انسانی جنگ هم بپردازد، بیان کرد: پرداختن به این موضوع الزامی است. مخصوصا در عملیاتها، جایی که از ترس آدمها گفته میشد، جایی که از ناهماهنگی بین نیروها گفته میشد، یعنی اصلا اینطوری نیست که حالا همه چیز گل و بلبل باشد یا هیچ اشتباه و خطایی نباشد. همیشه برای ما این تصویر شده است که هر کسی میرود جنگ در اوج شجاعت و نترسی و... است؛ اما در روایاتی که من میشنیدم متفاوت بود. مخصوصا بعضی راوی ها تاکید میکردند که مقدس سازی نمیکنیم ما. چون خودشان داشتند از دل جنگ و واقعیت میآمدند و اولین حرفشان این بود که مقدس سازی نکنید. جنگ بوده دیگر، خیلی سختیها و چالشها همراهش بوده است.
نظر شما