در «وصیتنامه شهدای مدافعان حرم» میخوانید؛
آنهایی که در راه خدا با نفس جهاد میکنند، قبل از اینکه بمیرند شهید میشوند
هر برگ زرینی از وصایای شهدا، تاریخ تحول فکری انقلاب اسلامی را در عرصه رویارویی نهایی جبهه حق علیه باطل بیان میکند و بسان قطبنمایی است که سمت و سوی جریان تمدنساز اسلامی را نشانمان میدهد. آنچه در ادامه میخوانید، وصایای دلسوزانه شهدای مدافعان حرم نسبت به فضای غبارآلود زمانه و گرفتاریهای آن است.
بسم الله الرحمن الرحيم
وصیتنامه اول:
و من يتق الله يجعل له مخرجاً و يرزقه من حيث لا يحتسب و من يتوكل على الله فهو حسبه ان الله بلغ امر هي قد جعل الله لكل شيئاً قدرا
به نام خدای زینب صبور به نام خدای حلیم که حلمش را به عزیزترین بنده اش عطا فرمود تا بتواند در قربانگاه عاشورا و پس از تقدیم نگین سرخ انگشتر فاطمه بگوید: ربنا تقبل منا هذا قليل
حضرت سیدالشهدا سلام الله علیه به همه آموخت که در مقابل ظلم و ستم و در مقابل حکومت ظالم باید ایستاد و با اینکه میدانست، عزیزترین کسانش این دردانههای اسلام را فدای اسلام خواهد کرد، لحظهای درنگ نکردند.
كل يوم عاشورا و کل ارض کربلا یعنی این که هر روز در هر جا باید این نهضت را ادامه دهیم تا پرچم سرخ سیدالشهدا به رهبری امام خامنهای عزیز، به دست امام زمان (عج) برسد. انشاءالله همه ما از آن خداییم و بازگشت همه ما به سوی اوست. پس چه بهتر که برگشتن اختیاری باشد و انتخابی و انسان انتخاب کند شهادت در راه خدا را، و انسان اختیار کند موت را برای خدا و شهادت را برای اسلام.
یک جمله به آنهایی که فکر میکنند به خاطر پول رفتم. ما که پولی ندیدم. آخر مؤمن کی به خاطر پول جانش را فدا میکند؟ اینها همه حرف دشمن است. میخواهند با این حرفها فرهنگ ایثار و شهادت را از ما بگیرند. خدا خودش شاهد است و از نیت بنده خبر دارد. میداند جز رضایت حضرت زهرا (س) نبوده و نیست. با حلوا حلوا گفتن که دهان شیرین نمیشود. که در خانه بخوابیم و بگوییم یابن الحسن بیا ...
باید عملا به صحنه بیاییم و تاوان بدهیم. باید خون خود را فدای ولایت کنیم. مطمئن باشید شهادت در این راه، همان شهادت در رکاب امام زمان (عج) است. شهادت در رکاب امام زمان (عج) این نیست که امام بایستد و ما پیش آن بجنگیم و شهید بشویم. اگر در رکاب امام خامنهای هستیم و شهید میشویم، همان رکاب امام زمان (عج) است.
هرکسی میگوید من امام خامنهای را قبول ندارم، ولی اگر امام زمان (عج) بیاید، تا پای جان خودم را فدا میکنم، دروغگویی بیش نیست. آنهایی که امام خامنهای را قبول ندارند، اگر در کربلا هم بودند ، امام حسین (ع) را قبول نمیکردند. والسلام
وصیتنامه دوم:
به نام خدا
خدایا ما را شهید کن. همه آنهایی که آرزوی شهادت دارند، شهیدشان کن. فکر نکنید که شهید تنها آنهایی هستند که جسمی شهید میشوند، نه! آنهایی که در راه خدا، برای خدا مبارزه و جهاد با نفس میکنند، قبل از اینکه بمیرند شهید میشوند. عزیزان، تلاش کنید اینجا کشته شوید، قبل از اینکه بمیرید. هرکسی که میخواهد در جهاد فرهنگی و جنگ و ... موفق شود باید جهاد با نفس بکند. اصلا ما وظیفهای جز خودسازی و جهاد با نفس نداریم. همه این مشکلات و اتفاقات و جنگ پیش میآید تا ما همتی پیدا کنیم جهاد کنیم. وظیفه ما خودسازی است. خدا خود میداند ما را در کجا و چگونه استفاده کند. مواظب باشیم دچار افراط و تفریط نشویم. نه اینکه همه کارها را ول کنیم و توی خانه همهاش مشغول نماز و روزه باشیم. نه! یعنی این من و خودی را از میان برداریم به خاطر خدا زندگی کنیم. حتی آب خوردنمان به خاطر خدا باشد. تو این راه فقط یک رمز دارد. اگر سر سوزنی توی دلت با ولایت، چه ولایت معصوم و چه ولایت فقیه مشکلی داشته باشی، موفق نخواهی شد. چون راه ولایت است. نمیشود اگر با امام معصوم مشکلی نداری و با امام خمینی، بعد با امام خامنهای سر سوزنی مشکل داشته باشی و قبول نکنی، نمی توانی راه را بپیمایی. اگر در زندگی روزمره و جامعه، حکم ولایت با منافع تو مشکل داشت و واقعاً تا پای جان ماندی، ولایی هستی، وگرنه زمان - پشتیبان ولایت هستند. در صحنه عمل باید ولایی بود.
وصیت نامه سوم:
به نام خدا
سلام مامان جان ، گوزوه قوربان . دوست دارم . گریه نکن . خوشحال باش که عاقبت بخیر شدم . این عاقبت بخیری را مدیون شما هستم . حلالم کن و از من راضی باش ... پدر جان ! نوکرتم ، دوست دارم . دعایم کن . حلالم کن . اگر به حرفایتان گوش ندادم و بی احترامی از من دیدید ، حلالم کنید و دعایم کنید .
سمیه جان ، سهیلای عزیزم ، سولماز جانم " ، حلالم کنید . می دانم داداش خوبی برایتان " نبودم ببخشید....
وصیت نامه چهارم :
به نام خدا
به امر مولا، برای مولا در تاریخ ۱۰ / ٢ / ٩٦ ساعت ۳۰ / ۹ صبح یکشنبه، این بنده روسیاه و سربار مولا شروع به نوشتن وصیت نامه میکنم . آدم هر موقع مینشیند و یک مروری کوتاه در زندگی گذشته خود میکند، به رحمت خدا و به گناهکاری و روسیاهی بیشتر خود و به شرمندگی در مقابل مولا پی میبرد که چقدر اشتباه و گناه مرتکب شدیم و چقدر خدا و حضرت زهرا (س) مهربانند و هوایمان را دارند. هر چقدر هم بد بودم، یکبار که گفتم غلط کردم، قبولم کردند. زندگی و دیدگاهم به زندگی، از زمانی عوض شد که استخدام سپاه شدم و با کاویان و بعد با حاج آقا آشنا شدم.
من کمتر از آن هستم که در وصیتم پیامی یا نصیحتی خواهشمند باشم یا به کسی بگویم من خودم روسیاهی بیش نیستم که بخواهم در مورد جهاد و شهادت و ... حرف داشته باشم و بنویسم. فقط حرفهایی که به ذهنم میآید را بیان میکنم، باشد که مورد رضایت حضرت زهرا (س) باشد. این همه پیامبر و امامان آمدهاند و مصیبتها را تحمل کردهاند، برای چه؟ آیا برای خودشان بوده! خودشان نیاز داشتند؟ این همه آیات و روایت آمده که قبل از خلقت ما خلق شدهاند و ما از نور آنها خلق شدیم . آنهایی که معصوم هستند برای چه آمدند؟
آیا به جز اینکه به خاطر ما آمدند تا ما را از زندگی خفتبار نجاتمان دهند و به سوی خدا که کمال ما در این است! یعنی حضرت زهرا (س) بین در و دیوار ماند، به خاطر ما، دست امام علی (ع) را بستند به خاطر ما، امام حسین (ع) شهید شد به خاطر ما، امام زمان (عج) چندین سال است در غیبت است به خاطر ما. تا ما آدم بشویم و راه را گم نکنیم. زهرا (س) سوخت تا ما نسوزیم. پس تا کی میخواهیم راه گناه و غفلت را پیش گیریم. زخمهایی که حسین (ع) خورد بس نیست؟ تا کی میخواهیم با گناه و غفلت زخم بر حسین (ع) بزنیم؟ اما اگر خواستیم واقعاً آدم بشویم اما اگر دیگر از گناه خسته شدیم و راه خدا را میخواهیم در پیش بگیریم ، باید واقعاً مردانه قول بدهیم و پای حرف و پای ولایت، تا پای جان باشیم.
من نگویم سمندر باش یا پروانه باش
گر به فکر سوختن افتادهای مردانه باش
از مردم عزیز میخواهم اگر میخواهند عاقبت بخیر بشوند و در فتنهها و امتحانات الهی و چه با کم همتی و تنبلی و ... ظهور مولا به تأخیر بیافتد . رهبری میفرماید: «زمان ما بیشتر به سربلند بیرون بیایند، گوش به فرمان ولی فقیه امام خامنهای باشند. کاری نکنیم، چه با بی بصیرتی زمان امام علی (ع) نزدیک است. چون تاریخ تکرار میشود. نباشد زمانی بعد از چند صد سال بعد تاریخ بنویسند، ظهور قرار بود در فلان زمان بیافتد، کم همتی و بی بصیرتی مردم و خیانت خواص باعث شد ظهور به تأخیر بیافتد.
ان شاء الله من سربار روسیاه ، عازم سوریه هستم . خدایا کمکم کن، مفید باشم. برای ظهور، برای جبهه مقاومت برای ...... خدایا، از این سرباری خلاصم کن. سرباز قبولم کن. خدایا کمک کن روسفید باشم در مقابل ولایت.
خدایا، اگر رفتن و ریختن خونم یک قدم ما را به ظهور نزدیک میکند، خونم را بریز. اگر ماندنم برای ظهور مولا تأثیر دارد، نگهم دار. نمیدانم. خود دانی، با این جسم ناقابلم، هر کاری راضی میشوی همان را بکن . یا صاحب الزمان ! بی تو نه زندگی خوش است ، بی تو نه مردگی خوش است . ما را ببخش که همش سربار بودم برایت و هیچ وقت از سرخود وا نکردی مرا. شرمندهام که با گناهانم، غفلتهایم، باعث شدم اشک از چشمهایت جاری شود. ببخش قول دادم و پای حرفهایم نماندم.
دوستان عزیزم؛
اگر این زندگی، این تحصیل و کار و زن و فرزند و ... پلهای برای رسیدن به معبود نباشد، در خسران هستیم. ارزشی ندار . اگر در زندگی، در جامعه ، مشکلات پیش میآید، سختی هست، امتحانی هست، برای خود ماست. برای نزدیکتر شدن ما به خداست. ما هر چه میکشیم از این نفس است . تا زمانی که از این نفس خلاص نشویم درست نمیشویم.
راهش هم تفکر، توسل و تضرع است.
پدر و مادر عزیزم! حلالم کنید. فرزند خوبی برایتان نبودم و نتوانستم حق فرزندی را ادا کنم. دستتان را میبوسم که مرا با تربیت زهرایی و نان حلال و عنایت خداوند، در این مسیر قرارم دادید. ناراحت نباشید و حلالم کنید. همیشه به دعای خیرتان محتاجم. دوستتان دارم. پدر و مادر عزیزم، خواهرانم، دوستتان دارم. همیشه سعی کردم برادر خوبی برایتان باشم، ولی نبودم. اگر گاهی ندانسته به احساستان خندیدم و یا از روی خودخواهی فقط خود را پسندیدم؛ اگر از دست من در خلوت خودتان گریه کردید، اگر بد کردم و هرگز به روی خود نیاوردید، اگر زخمی چشیدید و گاه گاهی از زبان و از لحن بیان من رنجیده خاطر شدید حلال کنید...
دعایم کنید! محل دفنم به عهده خانوادهام باشد.
علی سیفی علی بلاغی
نظر شما