قطعا بزرگداشت این عزیزان از عهده ما خارج است اما در حد بضاعت سعی کردیم در نشستی صمیمانه با محمد حسین حیدری و فرهاد سلیمانی، اعضای انجمن عکاسان انقلاب و دفاع مقدس با ایشان راجع به کتابهای عکس و اهداف انجمن گفتگویی کنیم و پای دردو دل این بزرگواران بنشینیم.
لازم به ذکر است انجمن تا کنون نه مجموعه عکس منتشر کرده است که کتاب عکس جاویدالاثر کاظم اخوان در تهران و کتاب عکس قائمون در سمنان از آخرین آثار این انجمن است.
قسمت اول میزگرد «چالشهای تولید کتاب عکس دفاع مقدس» که با حضور محمدحسین حیدری مدیر عامل و فرهاد سلیمانی مدیر هنری انجمن عکاسان انقلاب و دفاع مقدس در اتاق گفتوگوی ایبنا برگزار شد را در ادامه میخوانید:
-از مجموعه عکس خودتان شروع میکنیم. عکسها چطور جمع آوری شد؟
حیدری: در زمان جنگ دکتر خرازی رئیس ستاد تبلیغات جنگ و همزمان مدیر عامل خبرگزاری جمهوری اسلامی بود و زمانی که میخواستیم به منطقه برویم باید مجوز میگرفتیم. آقای صمدیان میگفت هر کس مجوز میخواهد باید برای ما عکاسی کند و غیر از دوربین خودم دوربین دیگری از خبرگزاری جمهوری اسلامی را برای عکاسی داشتم. فقط به خاطر مجوز این کار را انجام میدادیم و برای چاپ عکسهای خودم در کتاب مجبور شدم عکسها را در سال ۱۳۹۵به مبلغ ۱۸۰ هزار تومان خریداری کنم.
ما به نسبت پیشکسوتانمان کار نکردیم، مرحوم پرتوی از پیشکسوتان عکاسی پس از چهل سال فعالیت در کیهان در زمان بازنشستگی میخواست نمایشگاهی بگذارد که متأسفانه اجازه نداده بودند. شما حساب کن پیشکسوتی مثل آقای پرتوی که چنین رفتاری با او میشود، خبرنگار و عکاس جوانی که آنجا کار میکند و موضوع را میبیند با چه دلگرمی برای آن رسانه کار کند، گلهها زیاد است.
حیدری: مضاف بر اینکه آن عکس معروف همافران باعث شد حداقل انقلاب اسلامی شش ماه زودتر اتفاق بیفتد چون خود آن عکس باعث تشدید حکومت نظامی و حمله به نیروی هوایی، گارد به نیروی هوایی حمله کرد و امام به مردم گفتند به دفاع از همافران بروند. اگر عکس چاپ نمیشد شما تنها یک خبر میخواندید همافران با امام بیعت کردند اما مردم آن احترام نظامی همافران به امام در عکس دیدند. پرتوی بعد از عکس مدتی مخفی شد تا چهار پنج روز بعد که همه چیز مصوب شد که انقلاب شده است.
قصدی برای کتاب کردن عکسهای استاد پرتوی ندارید؟
متأسفانه به آثار ایشان دسترسی نداریم، البته در حال تدوین یک کتاب تاریخ شفاهی از ایشان هستیم و در همین تاریخ شفاهی باز هم متاسفانه جایی که باید به مستندات رجوع کنیم مشکل داریم، چون میدانید که ایشان در اواخر عمرشان نمیتوانستند صحبت کنند و شرایط خاصی بود. ما کاری را در سالهای ٨۵ تا ٩٢ انجام میدادیم، تحت عنوان «دائرة المعارف عکاسان دفاع مقدس و انقلاب» که در آن کار، با حدود ۶٠ نفر مصاحبه شده بود، بین ١۵ ساعت تا ۴٠ ساعت مصاحبه انجام شده بود. در حال حاضر تاریخ شفاهی که درباره آقای پرتوی کار میکنیم، صحبتهای خود پرتویی راجع به آن ماجراست.
همچنین درباره آقای محمدیفر، فریدونی و داوری هم درحال انجام کار تاریخ شفاهی هستیم و در حال مصاحبه هستند. از مرحوم پرتویی فقط آن چیزی که در دائرة المعارف گرفتیم موجود است. در دائرة المعارف نظر ما بر این بود که چند جلد کتاب در همان شکل و شمایل چاپ شود و از هرکدام از عکاسان هم مصاحبهها همراه با ده صفحه از عکسها باشد، مثل الان که تاریخ شفاهی هر کسی یک جلد مختص خودش باشد، مد نظرمان نبود.
-روایتهایی از پدرم را میشنوم که میگوید این عکس چگونه گرفته شده، با زبان خود که روایت میکند حداقل برای من جذاب است. ب نظرم برای مردم هم مسئله تاریخ شفاهی در کنار عکس میتوانست خیلی جذاب باشد. چند سال است که به این موضوع میپردازید و اصلا قرار است چکار کنید و چگونه آن را قوت ببخشید؟ در خصوص کتاب عکس استانها هم برایمان بگویید.
حیدری: دورهای دائرةالمعارف با حدود ۶٠ عکاس جمع شد و قصد داشتیم به صد و ده نفر که رسید شروع به چاپ کنیم و بعد استانها را بگردیم اما به دلایلی متوقف شد. اما مصاحبهها هست و حالا با مرور صوتها میرویم سراغ آن کسانیکه حرفی برای گفتن داشتند تا یک تاریخ شفاهی مختص خودش را ثبت کنیم. هنوز عکاسان به خصوص در استانها را نتوانستیم شناسایی کنیم. یکی از دلایلی که کتابها را در استانها شروع کردیم این بوده که بتوانیم عکاسها را در استانها شناسایی کنیم. در حال حاضر در چند ماه آینده آیین رونمایی از کتاب «قائمون» استان سمنان را در پیش داریم. این کتاب چاپ شده است. در همین مراودهای که با عکاسان و استانها داریم، آدمهای زیادی شناسایی شدهاند. چون متأسفانه آنچه که سوابق نشان داده در مجموعههایی که کارهای اینگونه انجام میدهند، بیشتر عکاسان تهران مدنظرشان است. در شهرستانها عکاسان خیلی خوبی هستند که کسی سراغشان نمیرود و نرفته، یا اصلا خود آن شهرستان یا استان بضاعت آن را نداشته که مجموعه اثری از آن را چاپ کند.
انجمن در حال شناسایی این عکاسان در شهرستانها است و کارهای خوبی هم دارند. از جمله کتاب «حماسه الوند»، مسئولان استان همدان گفتند تمام استان را شخم زدیم و دیگر عکسی نمانده، آنها کتاب خروش لاجوردی را دیده بودند و عکسهایی که آورده بودند در حد یک کتاب شصت هفتاد صفحهای ارزش داشت. گفتیم با این عکسها نمیشود کتاب استان را درآورد. گفتند دیگر کسی در استان نیست. آقای حسین بهرامی کارشناس عکس انجمن که خودش همدانی است، گفت من کسانی را میشناسم در همدان و وقتی ایشان برگشتند چیزی در حدود هفتاد درصد عکسها عوض شد.
در استانها بضاعت و ظرفیت زیادی وجود دارد اما متاسفانه طی این سالها خبرگزاریها و یاحتی صداوسیما راحتترین مسیر را انتخاب کرده و به دنبال عکاسان تهران بودهاند. شاید به همین دلیل چند نفر مثل ما عکاس دفاع مقدس اسم گرفتهاند، اما در استانها عکاسان بسیار خوبی داریم که باید شناسایی شوند و کسی از آنها سراغی ندارد. بنابراین موضوع شد که ما کتابهای استانی را شروع کردیم و الحمدالله در همین چند جلدی که چاپ شده، عکاسان خوبی شناسایی شدهاند. چهار جلد از کتاب عکاسان از استانهای مختلف همچون، خروش لاجوردی از اصفهان، حماسه الوند استان همدان، قائمون استان سمنان، دلاوران کرمانشاه چاپ شده است و البته کتاب شهریاران لشگر عاشورا از استان آذربایجان شرقی، کتابی است که بیش از پنج سال است که آماده است اما به دلیل مشکلاتی در خود استان، همچنان چاپ نشده است.
-من سال ٩۶ با آقای میرهاشمی صحبتی کردم و ایشان گفتند ما فراخوانی دادیم تا کسانی که عکاس نبودهاند اما دوربینی داشتهاند و عکسی گرفتهاند آثارشان را ارسال کنند، با اینکه خیلی از عکسها چه به لحاظ زاویه یا لنز و دیگر موارد خیلی خوب نیستند، اما به هرحال مجموعه خوبی میتواند شکل بگیرد. میخواهم بدانم این پروسه به کجا رسید و اساسا تا چه حدی پیش رفته یا شاید انجمن به این تصمیم رسیده که آن را متوقف کند. لطفا کمی توضیح دهید؟
حیدری: قرار نیست هیچ کاری متوقف شود اما اتفاقی که افتاده و متأسفانه به دلیل مسائل بودجهای تشدید هم شده، این است که انجمن بضاعت محدودی دارد و اولویت ما عکاسانی است که آثاری با ارزش هنری بالا دارند. عکسهای زیادی در دست رزمندگان جنگ هست که باید مجموعهها و سازمانهایی آنها را جمعآوری و ساماندهی کنند اما انجمن نمیتواند کل کشور را پوشش دهد. مثلا ما به بنیادهای حفظ آثار دفاع مقدس استانها اعلام کردیم که در بحث آموزش و نحوه جمع آوری آثار علم خود را در اختیار شما قرار میدهیم تا این اتفاق را سطح کشور رقم بزنند. این کار بضاعت حداقل بیست انجمن است که از عهده ما خارج است. زمانی که انجمن آغاز به فعالیت کرد پیشبینی ما گردآوری پانصد تا هفتصد هزار فریم عکس در سراسر کشور از عکاسان حرفهای بود که هم اکنون پنج برابر این تعداد و در حدود سه و نیم میلیون فریم عکس در گنجینه انجمن موجود است و خیلی بیش از آن آمده و کارهایش انجام شده و رفته است.
در حال حاضر آنچه که به عنوان اصل سند در انجمن موجود است چیزی حدود سه و نیم میلیون فریم است، این گنجینه با این وضعیت در این سالها و تنها در حوزه دفاع مقدس بسیار عجیب و ارزشمند است. البته ما فقط کارمان دفاع مقدس نیست و عکاس انقلاب هم هستیم، هرچند دورهاش کوتاه است، در بحث دفاع مقدس، تازه متوجه شده ایم که این گنجینه میتواند یک دهم عکسهای سراسر کشور باشد. بنابراین به لحاظ بضاعت انجمن توان انجام این کار را ندارد. یک دورهای در استانها انجام دادیم و در یگانها و مجموعهها فراخوان دادیم که به نسبت عکسهایی هم گردآوری شد.
-شرایط انجام کار و اسکن عکس برای چاپ کتاب چگونه است؟ در مورد نحوه شکلگیری انجمن عکاسان هم علاقهمندیم که بشنویم.
زمانی ما هشت ایستگاه داشتیم که هر ایستگاه چهار اسکنر عکس داشت و هم زمان ۳۲ اسکنر در حال اسکن عکسها بودند، امروز سیستم عوض شده و به سمت اسکن دوبلی کیت رفتیم و الان آن اسکنرهای سابق با آن کیفیت تولید نمیشود، چون طرفدار هم ندارد. اما همین سیستم دوبلیکیت هم تعدادش خیلی کم است، چون به لحاظ مالی هزینهها بالا رفته است. اما خب باید به گنجینه کشور فکر کرد و مجموعههایی که برای این موضوع بودجه میگیرند باید بیشتر به فکرش باشند. چون در انجمن یک همت فردی بچههای هیئت مؤسس بوده و از هیچ کجایی دستورالعملی نیامده که بروید چنین انجمنی را تشکیل دهید و اینکار را انجام دهید. دغدغه شخصی و همت فردی همین افراد موسس بوده است. انجمن در بنیاد روایت فتح تشکیل نشد، بعدها زیر مجموعه بنیاد شدیم.
سلیمانی: جناب حیدری از عکاسان خوب دفاع مقدس است و ۲۳ عملیات را عکاسی کرد و اکثر عکسهایش مربوط به زمان درگیری است و جزو شجاعترین عکاسان دفاع مقدس است. در سال ۱۳۷۵ شش نفر از استادان من را صدا کردند و گفتند میخواهیم چنین کاری انجام دهیم. سال ٨٠ رفتیم بنیاد روایت فتح، گفتند بانک عکسهای جنگ را جمع آوری کنیم. من خوشبین نبودم، چون آنقدر جلسه در کشور رفته بودیم و ثمر نداده بود، در دلم میخندیدم و با بدبینی به جلسات میرفتم، که مگر عکاسانی که جانشان را پای عکسها گذاشتند فیلم عکسها را به ما میسپارند.
بعد از مدتی دیدم آنها خیلی مصمم هستند و تنها کسی که عکاسی جنگ نکرده بود، من بودم. آنها اما همه عکاس جنگ بودند. اول کارهای خودشان را آوردند و با افراد مختلف جلسه داشتیم، تا اینکه در بنیاد روایت فتح دوستان به ما اتاقی دادند و شروع به فعالیت کردیم و به شکل باورنکردنی با اعتمادی که با عکاسان ساختیم نگاتیوها را در اختیارمان قرار دادند. همان زمان هم استخراج اطلاعات و پیشنهاد مصاحبه با عکاسان توسط حسین بهرامی داده شد و اطلاعات خوبی جمع آوری شد.
در دو سالی که گفتوگو کردیم، به صورت مصاحبههای دوسه روزه و حتی دوساعته، تجربه جالبی بود. بعصیها انگار چیزی را فراموش کرده بودند دوباره متحول شدند و دوباره شروع به عکاسی کردند. کسانی مثل ساسان مؤیدی که بازنشسته شده بود یا رضا محمدی و مجید دوختهچیزاده که بعد از یادآوری خاطرات جنگ و مصاحبهها دوباره دوربین دست گرفتند و سراغ عکاسی رفتند انگار در مصاحبهها یادشان میافتاد که چه کسی هستند. به لحاظ روانی تجربه جالبی برای من بود.
انجمن کمکم رونق گرفت و آقای بذرکار هم شروع به جمعآوری عکس و کتابهای خارجی کردند و کتابخانه مرجعی در حوزه جنگ شکل گرفت. کمکم عکاسان را ترغیب کردیم عکسهایشان را بیاوردند، با این مأموریت که اگر میخواهند عکسهایشان را خودشان نگه دارند باید چطور از آنها نگهداری کنند و ساماندهی عکسها را به آنها یاد دادیم که اگر فایلبندی میکنند چطور محیط اسیدی نباشد که نگاتیوها خراب نشود و عکسها را اسکن کنند و اگر میخواهند عکسها را به انجمن واگذار کنند یا به امانت بگذارند. اینگونه میتوانستند تصمیم بگیرند که خود نگه دارند و محافظت کنند یا ما نگه داریم. انجمن کمکم شکل گرفت و سازمانی تشکیل شد. معاونت پژوهش و بهینهسازی و.. قسمتهای مختلف شکل گرفت. گمانم سی تا سیوپنج نفر آنجا کار میکردند.
افرادی که جذب شدند کارهای اسکن و بهینهسازی و پژوهشی انجام میدادند. پای دانشجوها هم به آنجا باز شد و چند پایاننامه هم آنجا نوشته شد. ما اوایل چیزی بلد نبودیم و نمیدانستیم آرشیو چیست و چگونه میتوان نگهداری کرد. به صورت تئوری خوانده بودیم اما اینکه آرشیو چیست و اینکه کلیدواژه تعریف کنیم و.. چیزی بلد نبودیم.
با آزمون و خطا پیش میرفتیم و اولین مشاورهها را از سازمان اسناد ملی گرفتیم. با اینکه علم و سابقه این سازمان که آرشیو نگاتیو عکسهای زمان قاجار را داشتند از ما بیشتر بود، کارهایی که ما در انجمن تا یک سال انجام داده بودیم مورد تحسین آنها بود. آنها علمشان بیشتر بود، گاوصندوقهای اساسی داشتند و وضعشان خوب بود. به نظرم آرشیوها در بسیاری از سازمانها انبار کردن آثار ارزشمندی است که به سختی در اختیار حتی بزرگترین پژوهشگران قرار میگیرد و گویا این آرشیو کردنها ابتر است و هیچ استفادهای نمیشود اما همان زمان شما به آمریکا ایمیل بزنید، خود آلبومها را نشان میدهند و به آرشیوها دسترسی خواهید داشت. آرشیوهای ما راکد است، اما اینکه رجوع کنید و ندهند، ابتر است. گویا یاد گرفتند جمع کنند ولی استفادهای نشود.
-شما از این آرشیوها چه استفادههایی غیر از کتاب کردید؟ چه کمکی کرد این کارها؟
بعد از مدتی انجمن هم داشت به یک انباری تبدیل میشد و ما برای اینکه انباردار نباشیم متوجه شدیم باید خروجیهای این عکسها به کتاب، نمایشگاه و ... تبدیل شود. یک سری نمایشگاههایی را طراحی کردیم مثلا چهل عکس درباره سالگرد آزادسازی خرمشهر. هرسال سازمانها، مدارس و .. چنین روزی را برگزار میکردند اما اغلب از عکس عملیاتهای دیگر استفاده میکردند، اما انجمن در حدود چهل عکس واقعی از آن عملیات را با درج نام عکاسان در قطعات بزرگ چاپ کرد و سازمانها، مدارس و ... از آن استقبال کردند و از این راه انجمن کسب درآمد داشت.
آموزش و پرورش و سازمانها این عکسها را در نمایشگاههای متحدالشکلی در کل کشور به نمایش میگذاشتند. نه اینکه اهدا شود، پولش را میگرفتیم. کتابها را هم با موضوع زن در دفاع مقدس شروع کردیم، چیزی از چاپ، صفحهارایی، جلد و... کتاب نمیدانستیم. کمکم یاد گرفتیم. آقای میرهاشمی استاد چاپ بود و عکسهای سیاه و سفید جنگ را با چاپ دیوتن فوق العاده انجام میداد. کم کم کتابها را با وسواس زیادی در زمینه اطلاعات کامل عکس به چاپ رساندیم و تا حدود سی عنوان کتاب را چاپ کردیم.
بعد در حوزه ترجمه کتاب «عکاسی زیر آتش» را ترجمه کردیم و امروز کتاب دیگری در دست چاپ است کتابی ٩٠٠ صفحهای با نام گ«عکاسی/ جنگ» با ترجمه نگین شیروش است، کتابی بسیار خوب در تحلیل عکاسی جنگ است. این یک کلیت از این روند است که انجمن به سمت چاپ کتاب و گردآوری عکسها رفت. البته گلایههایی هم داریم چرا که اهمیت و ارزش این ثبت تاریخ را نمیدانند.
ما بیست و چندسال است که در خدمت این سیستم هستیم و اینکار را انجام میدهیم ولی ما را میزنند. جالب است بدانید این شش هفت نفر مؤسس اولیه که یکیشان سعید جانبزرگی بود شهید شد، این شش نفری که باقی ماندند را آنچنان در این سه چهارسال خانهنشین کردند که آدم تعجب میکند. من قول میدهم اگر به هر بنیاد و سازمان خارجی بگویید چنین کاری میکنیم، حمایت میکنند اما در ایران چنین چیزی نیست.
در حال حاضر انجمن سوت و کور است، برای اینکه وقتی فرد نظامی مسئول میشود، فکر میکند پادگان است، در حالی که باید کار فرهنگی کند و در انجمن را برای دانشجو و پژوهشگر باز کنیم. نمونه کوچکی بگویم. خانم کاظم زاده از معدود عکاسان زن حوزه دفاع مقدس است، زمانی که عکسهایش را برای کتاب آورد در انجمن پیشنهاد نمایشگاه عکس هم در خانه هنرمندان به ایشان داده شد، ایشان عکسها خود را در قطع بزرگ ندیده بود و با تعجب میگفتند این عکسهای من است؟! نسل جوان با تیپها مختلف وقتی ایشان را با آن حجاب را کنار عکسها میدیدند که عکاس جنگ است تعجب میکردند و ارتباط خوبی بین این دو نسل شکل میگرفت، طوری که کاظم زاده که بازنشسته بود با صحبت با جوانان انگار دوباره زنده شد. خود خانم کاظمزاده زنده شد.
اینکه ما از نسل جوان دور شویم و چوب لای چرخ ما بگذارند و بگویند پول نداریم و هزاران هزار میلیارد خرج کارهای دیگر میشود که به درد نمیخورد، ولی ما برای هشت سال جنگی که داشتیم، مردم باید بدانند چه بر سر ما گذشت، و عکسها بهترین وسیله هستند.
ما تجربه این را داریم که در خانه هنرمندان یک گالری را به انجمن عکاسان دفاع مقدس اختصاص میدادند و ما هرسال یک چیز جدید و عجیب برای آنها داشتیم و همه، حتی آدمهایی با طرز تفکر مخالف ما هم تبریک میگفتند. این به ما ثابت کرد اگر کاری که انجام میدهیم باور داشته باشیم و اصولی جلو برویم میتوانیم در دنیا کارمان را ارائه دهیم. مثال کوچکی بزنم؛ چندسال پیش بزرگداشتی در خانه هنرمندان برای شهید آوینی برگزار شد. آنجا عطارپور، مهدویان، جیرانی، دالایی و همسر ایشان و پسرش هم بود. یک ظرف چای گذاشته بودند. سالن پر از جوان بود. یک خانم به نام دولیتور از فرانسه آمده بود که همسرش سردبیر نشریهای در پاریس بود، آمد و گفت من آوینی شناس هستم و فارسی صحبت میکرد. یک تحلیل درباره او داشت. آنجا نقد آوینی هم میشد. حتی خود دالایی فیلمبردار آوینی هم میگفت اینقدر او را مقدس نکنید. تحلیل میشد و ارزش واقعی او شناخته میشد. فکر کنید یک گروه سرود بیاورید و شلوغ کنید و نفهمیم برای چه کسی بزرگداشت میگیریم، تا اینکه یک جا تحلیل شود و آثارش دیده شود، چقدر متفاوت است و آگاهی ایجاد میکند.
-اینکه در انجمن آینقدر آرام و بی سر و صدا کار کنید و خیلی تبلیغ و پویشی نداشته باشید خودخواسته بوده است؟
ما در انجمن هیچ وقت برای کتابها تبلیغ نکردیم، همیشه چراغ خاموش کار کردیم، همیشه قرار داشتیم دروغ نگوییم و چیزی را الکی حماسی نکنیم و البته واقعیتها را گفتیم و دانشجویان دانشگاه هنر سالها با ما همکاری میکردند. حتی جوانانی که با ما اختلاف سلیقه و عقیده داشتند از کارها استقبال میکردند. یکی از آنها میگفت «چرا از کارتان نمیگویید، شما کار تاریخ میکنید باید همه بدانند». یکی شیمی خوانده بود و درباره نانو کردن نگاتیوها همکاری میکرد. یکی آی تی خوانده بود و گفت برای سایت انجمن همکاری میکنم. اینها با ما همکاری کردند و سه پایاننامه از کار با انجمن درآمد.
این ارتباط اگر بین نسلها و آدمهای با عقاید متفاوت با بچههای جنگ بوجود آید، اگر هزینهای کرده باشیم هدر نرفته است اما اگر این ارتباط را قطع کنیم و بگوییم تنها این آدمها را باید داشته باشیم، اتحاد را قطع کردهایم. تنها چیزی که آدمها را به هم وصل میکند همین بچههای جنگاند.
چون هیچ کس انقلتی روی بچههای جنگ ندارد، یعنی من از بدترین آدم هم سوال میکنم، اسم رزمندهها میآید سکوت میکنند. چرا؟ چون آنها دروغ نگفتند، مسیرشان را درست رفتند و مهر تأیید آنها خونشان بود. برای همین مردم گول نمیخورند.
سوت کورشدن انجمن به سود چه کسی تمام میشود؟ انجمنی که در نشست سالانه اش ششصد نفر از سلطنت طلب تا حزبالهی را دور خود جمع میکرد، یکی دوسال نتوانستیم برگزار کنیم، همه آمدند و گفتند خودمان هزینه میدهیم. اما الان دیگر نیست. الان هشت نفر آنجا کار میکنند، قبلا سی، سی و پنج نفر بودند، همین تعداد هم هر روز میآمدند و میرفتند، یعنی کمک میکردند. پایاننامه مینوشتند، کار پژوهشی میکردند، عکاس معرفی میکردند.
-امثال حسن قائدیها که تربیت یافته این سبک هستند، من اسمش را سبک زندگی میگذارم. چون شما آن را زندگی میکنید. تربیت یافته این سبک زندگی هستید، در نسل جوان خیلی کم داریم. از طرفی هم دوست داریم انجمن عکاسهای این چنینی تربیت کند. آدمهایی که در این زمینه کار کنند، مخصوصا عکاسی جنگ. شاید فهم همه عالم ایران این باشد که ما دیگر جنگی در پیش نداریم و چنین چیزی را نیاز نداریم، اما در جنگ سوریه دیدیم که حسن قائدیها نیازند. اینکه شما میفرمائید ما هزینههایمان ایتقدر زیاد است که نمیتوانیم و کسی هم نیست که حمایت کند، این یک اطلاعات خوبی برای ماست که به نظرم جای بحث و چالش است که چرا چنین چیزی در مملکت ما فهم درست نمیشود و چرا چنین اتفاقی یک بودجه خوب دولتی دریافت نمیکند، آن جدی گرفتنی که باید اتفاق میافتاده، صورت نگرفته است. هم در زمینه تربیت عکاس جنگ هم در زمینه انتشار و ترویج و برگزاری کلاسها و ایونتها. این مسئله مهمی است برای این نهاد به نظر من مهم، چون این انجمن وظیفه روایت تاریخ شفاهی را دارد. چطور سینمای دفاع مقدس برایمان مهم است و ارج مینهیم و خرج میکنیم. یک دهم سینمای دفاع مقدس را اگر اینجا هزینه کنند، چه اتفاقی میافتد!
سلیمانی: آنها (فیلمسازان) هم سراغ ما میآیند. برای بازسازی صحنهها و لباسها، از عکسهای ما استفاده میکنند، یا اگر بخواهند فیلم بسازند، از عکسهای ما یا عکاسهای جنگ که مستند کار کردند، استفاده میکنند. نمونههای زیادی داریم. حسین بهرامی، فارغالتحصیل دانشگاه هنر مجموعه ای را کار کرد به نام «سرداران روستا» آدمهایی که در جنگ افراد شاخص و جریانسازی بودند اما حالا در روستاها مشغول چوپانی و کندوداری و ... هستند، افرادی که از روستا به جنگ رفته به عنوان بسیجی یا اسیر شده اند یا در جنگ آدم جریانسازی داشته و حالا به جای خود برگشته است و در متن جامعه هستند، اما هیچکس نمیداند او چه کار مهمی انجام داده است، مثلا دوبار از اردوگاههای عراق فرار کرده است.
من در نیشابور در یکی از روستاها، رد میشدم دیدم کسی تا زانو در گل است، گل لگد میکند و ساختمان میسازد. دیدم پایش مشکل دارد، پرسیدم چه شده، گفت اثر جنگ است.
پرسیدم کجا بودی و..؟ گفت در هر عملیاتی بگویی من با کاوه بودم. ولی آنجا دارد ساختمان میسازد. در متن جامعه هستند و هیچزمانی خودشان را نشان نمیدهند و شلوغ کنند. کسی که شلوغ میکند، نیست. آقای پناهبرخدا رضایی مجموعه مستندی فوقالعاده از عکسهای حسین بهرامی ساخت. آقای میرکریمی از مجموعه عکسهای جنگ برای مجموعهای که میساخت استفاده کرد. تیپها را نگاه میکرد و میگفت اگر من بتوانم اینچنین کار کنم، خیلی عالی است. یعنی یک رجوع درست، برای همین فیلمها قابل باور میشود. داستان زیاد داریم.
برای تربیت عکاسی جنگ، اولا هولناکترین رفتار بشر جنگ است، این که میزنیم ستاد تبلیغات جنگ، یک اسم اشتباه است. ما نمیخواهیم جنگ را تبلیغ کنیم.
این جنگ به ما تحمیل شد، بچههای ما با کتونی بودند، آنها با تمام سلاحهایشان. هرچه داشتند آوردند، اما ما دنبال جنگ نبودیم. عکاسی که جنگ را عکاسی میکند برای این است که جنگی صورت نگیرد. یعنی تاریخ را حفظ میکند برای اینکه بگوید این به سرتان میآید.
مادری که هنوز هم بعد از چهل سال منتظر فرزندش است، برای او جنگ تمام نشده است. میخواهم بگویم جنگ پدیده هولناکی است و آثار مخرب دارد و اگر عکاسهای جنگ، جنگ را عکاسی میکنند برای اینکه مردم ببینند و عبرت بگیرند. ما نمیتوانیم عکاس جنگ تربیت کنیم. ما اصلا عکاس جنگ در ایران نداریم. آقای حیدری عکاس جنگ نبود، چنین افرادی عکاس زندگی هستند. وسط جنگ میرود طبیعت مثلا ماسوله را عکاسی میکند. جنگ هم اتفاق میافتد، میرود آنجا هم عکاسی میکند. مثل معلمی که کارش تدریس است اما جنگ که میشود رزمنده میشود. یعنی اگر شخصی عکاس مستند است، خدای نکرده اتفاقی بیافتد، او جایش آنجاست. ما اگر عکاسهای مستند خوبی تربیت کنیم، خدای نکرده اگر اتفاقی هم افتاد آنها میتوانند بروند و خودشان را نشان دهند. مگر حسن قائدی عکاس جنگ بوده؟ حسن قائدی عکاس خبرگزاریها بود، وقتی جنگ اتفاق افتاد رفت تا عکس بگیرد.
ما عکاس جنگ نداریم. عکاس، عکس گرفتن بلد باشد زبانم لال هر وقت جنگ شد آمادگی دارد. با بررسی عکسهای جنگ و آرشیو کردن و کتاب کردن آنها و نشان دادن عکسها به مردم، میخواهیم نشان دهیم که اگر این مملکت الان سرپاست، از برکت آدمهایی است که آنجا بودند و الان در گِل هستند، نه افرادی که پشت تریبون هستند.
نظر شما