سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – حمیدرضا حافظی: کتاب «اندیشیدن به فلسطین» نوشتۀ رونیت لنتین، جامعهشناس سیاسی اسرائیلی، با توسل به کاربست نظری اندیشمندانی چون کارل اشمیت، میشل فوکو، جرجو آگامبن، فرانتس فانون، ادوارد سعید، والتر بنیامین، هانا آرنت، جودیت باتلر و… کوشیده است غنای تحلیلی در حوزهی مطالعات فلسطین را توسعه دهد و دریچۀ دیگرگونهای برای فهم پروبلماتیک فلسطین بگشاید. آنچه در ادامه میخوانید گفتوگو با فرهاد قربانزاده ربطی مترجم این اثر است. او در حال حاضر در حال ترجمۀ «دیرینهشناسی عقل علمی فوکو» اثر گری گاتینگ است.
درباره آشناییتان با نویسنده کتاب و انگیزههایتان برای ترجمه این اثر بفرمایید.
کتاب «اندیشیدن به فلسطین» در قالب مجموعه مقاله نوشته شده است. رونیت لنتین، جامعهشناس ایرلندی اسرائیلی، این کتاب را در سال ۲۰۰۸ و در قالب مجموعه مقالاتی راجعبه رویکرد نظری و آکادمیک به مسئلۀ فلسطین به رشتۀ تألیف درآورده است. با توجه به دغدغههای حقوق بشری، همواره تلاش میکنم آثار منتشر شده در این حوزه را بررسی کنم. کاملاً اتفاقی با این کتاب آشنا شدم و پس از تورق آن، احساس کردم که ترجمۀ این کتاب میتواند در مسیر ترویج اندیشۀ انتقادی در این حوزه مؤثر باشد.
اشاره شده است که این کتاب خوانشی متفاوت از اکنونیت مسئله فلسطین است؛ این خوانش چه هست و تحلیل اصلی این کتاب بر مسئله فلسطین چیست؟
در این کتاب به تأسی از برخی نگرگاههای تئوریکِ شناختهشده از جمله «پارادایم وضعیت استثنایی»، «زیستسیاست»، «دولت نژادی»، «امر سیاسی»، «تصمیمگرایی» و جز آن، موضوع اشغال استعماری فلسطین بررسی شده است. ترجیعبند این کتاب، آرای جورجو آگامبن، کارل اشمیت، میشل فوکو، ادوارد سعید، والتر بنیامین و اندیشمندانی از این قبیل است.
یکی از مهمترین دغدغههای این کتاب، کاربردپذیری مفهوم وضعیت استثنایی در رابطه با مسئلۀ فلسطین است. هر یک از نویسندگان این کتاب میکوشند با اتکا به دیدگاههای نظری خود، ضمن بررسی تمام جوانب موضوع، پاسخ درخوری به این سؤال ارائه دهند.
لنتین در مقدمۀ کتاب از چند جهت به کاربست «نظریۀ وضعیت استثنایی» آگامبن در مورد فلسطینیها نقد دارد. آگامبن سوژة تحت انقیاد را در جایگاه هوموساکر و تابع قدرت تصور میکند. سوژه در نظر آگامبن، چیزی جز یک قربانی، یعنی فردی عاری از هرگونه عاملیت برای مقاومت و عاری از حق نیست که به «حیات برهنه» تقلیل پیدا میکند و از هویت اجتماعی و سیاسی خودش محروم میشود. هوموساکر، انسانی است تقلیلیافته به یک انسان به مفهوم عام، انسانی حقزداییشده و انسانزداییشده. این حقزدایی تا جایی ادامه دارد که سلب حیات او، دیگر جنایت علیه نفس نیست، بلکه شکار محسوب میشود. این تحلیل، عاملیت فعال سوژۀ فلسطینی را در محاق میبرد و او را به شکل قربانی منفعل درمیآورد.
در جریان حوادث بعد از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ شاهد آن بودیم که وزیر جنگ اسرائیل گفت: «ما با یک مشت حیوان میجنگیم و مناسب شأن آنها با آنها رفتار میکنیم. ما غزه را به طور کامل محاصره می کنیم نه برق، نه غذا و نه آب و نه گاز». ارتش اسرائیل طی پستی که به سرعت آن را از فضای مجازی حذف کرد. کاملاً وقیحانه اعلام میکنند که به دلیل کمبود امکانات درمانی و کادر پزشکی تصمیم گرفتیم بیمارستان معمدانی غزه را بمباران و همهشان را «اتانازی» کنیم!
اما لنتین مخالف سرسخت ابژهسازی از سوژههای فلسطینی است و یکی از مهمترین خطرهای پایبندی به پارادایم وضعیت استثنایی را سوژهزدایی از آنها میداند. البته لنتین میاندیشد که با ایجاد بالقوگیهای سوژه، و فراروی از نگرش ابژکتیو و منفعلانه نسبت به فلسطینیهای تحت انقیاد، میتوان بهمدد جرح و تعدیلهایی اساسی در پارادایم وضعیت استثنایی، با برخی از جنبههای آن همصدا شد. برای این منظور از مفهوم دولت نژادی استفاده میکند. از اینرو یکی از مسیرهای اصلی بحث لنتین در مقدمۀ کتاب «اندیشیدن به فلسطین» نژادگرا خواندن دولت اسرائیل است. لنتین برای قبض و بسط تئوری خود دربارۀ نژادگرایی در اسرائیل، از الگوی فوکویی زیستسیاست کمک میگیرد. در این الگو ما شاهد تبدیل سیاست به زیستسیاست، و تبدیل دولت سرزمینی به دولت جمعیتی هستیم. فوکو در درسگفتارهای ۱۹۷۵ و ۱۹۷۶ خود در کولژدوفرانس تحت عنوان «باید از جامعه دفاع کرد» مسیر گذار از دولتهای سرزمینی قدیمی به زیستسیاست مدرن را ترسیم میکند و ویژگی اولی را «واداشتن به مرگ و وانهادن به زندگی» و سبک و سیاق دومی را «واداشتن به زندگی و واگذاشتن به مرگ» بیان میکند. رسالت دفاع از جامعه و در گامی موسع، دفاع از «ملت» در برابر دیگریهای بومی و غیربومی در اینجا خود را نشان میدهد و راه به این معنا میبرد که دولت بهندرت میتواند بدون نژادگرایی عمل کند.
آیا پیشبینی خاصی از آینده سیاسی فلسطین در میان مقالات و تحلیلهای کتاب وجود دارد؟ دربارهشان کمی توضیح بدهید.
به نظر من فضا همچنان ملتهب و خشونتبار باقی خواهد ماند. اما اینکه آیا خشونت امری است مذموم یا بجا، باید قدری در این مفهوم تدقیق کرد. ما با دو نوع خشونت مواجهیم. نخست خشونت قائم به استیلا و دیگر خشونت متکی بر مقاومت. اولی از نوع سلطهورزی و اشغالگری است. نقطۀ عزیمت این نوع خشونت ایجاد سلطه از مجرای سرکوب است. خشونت نوع دوم، خشونتی است که از جریان مقاومت در برابر اشغالگری برمیآید. این تلقی از خشونت با برداشت والتر بنیامین و فرانس فانون سنخیت دارد. زمانی که طرف اول واضحاً بیان میکند که افراد تحت سلطه چیزی جز زبان خشونت و زور را درک نمیکنند، بنابراین افراد تحت سلطه و سرکوبشده تصمیم میگیرند با همان زبان خشونت و زور پاسخ دهند. در اینجا موضوع بهطرز مطایبهآمیزی وارونه میشود و این بار محذوفین و افراد تحت سلطه هستند که میگویند: اشغالگران چیزی جز زبان زور نمیفهمند! در پاسخ به برداشتهای رُمانتیک و سانتیمانتال نسبت به ضرورت حذف خشونت، و محکومکردن حرکتهای خشونتآمیز مقاومت، باید به ابزار نگاه تاریخی مسلح شد و دستکم تا سال ۱۹۴۸ و لحظۀ آغاز اشغالگری عقب رفت.
از مهمترین سرفصلهای کتاب و مهمترین نظریهپردازیهایی که صورت گرفته است بفرمایید.
به بهانۀ پاسخ به این سؤال میتوان به واکاوی مباحث اصلی کتاب نزدیک شد. تئوگولدبرگ در یکی از مقالات کتاب اندیشیدن به فلسطین تحت عنوان «فلسطینیسازی نژادی» هدف دولتهای نژادی را ایجاد همگنی، و وسیلۀ نیل به این هدف را طرد و حذف دیگریها و اقلیتها با استفاده از تکنولوژیهای حکومتی مانند وضع قانون، کنترل مرزها، تصمیمات قضایی، سیاستگذاری، دیوانسالاری، سرشماری، ایجاد تاریخها، سنتها و مراسم و تصویرهای فرهنگ جعلی میداند. هرآینه دولت نژادی نهتنها بهمدد طرد و ادغام، همگنی مطلوب خود را ایجاد میکند، بلکه زیستقدرتِ نژادگرایانه را بهعنوان امری بهنجار، عادیسازی میکند. بهزعم گولدبرگ، فلسطینیسازیِ مبتنی بر نژاد، واکنش غالب به وضعیت جنگ دائمی است که وضعیت عادی امور را بهواسطه تقویت وضعیت اضطراری و تعلیق تمام حقوق جمعیتِ هدف در قالب وضعیت استثنایی قرار داده است. باید به این نکته دقت کرد که تفاوت نژادگرایی اسرائیل با سایر دولتهای نژادگرای مدرن در این است که این نژادگرایی، صرفاً در برابر گروههای نژادی آرایش نشده است، بلکه خود را در نبرد با گروههای نژادی طردشده و اهریمنی بازتعریف میکند.
لنتین با اشاره به دیدگاههای فوکو، که فاشیسم را ویژگی ذاتی همۀ دولتهای مدرن میداند و نظریۀ گولدبرگ که همۀ دولتهای مدرن را دولت نژادی معرفی میکند، بر این موضوع صحه میگذارد که «اسرائیل را میتوان بهطریق اولی، دولتی نژادی دانست که حتی پیش از تأسیس آن بهطور رسمی، وضعیت استثنایی را در قبال دیگریِ فلسطینی اعمال کرده بود.»
دولت نژادی اسرائیل با وضع پارهای قوانین اضطراری، برای فلسطینیها وضعیت استثنایی ایجاد کرده است. اصولاً قوانین اضطراری در پاسخ به شرایط بسیار مخاطرهآمیزی وضع میشوند که استمرار موجودیت دولت را به خطر میاندازند و پس از رفع خطر، ملغا میشوند. بنابراین وضعیت استثنایی به تعبیر آگامبن وضعیت امنیتی است که باعث تعمیم پارادایم امنیتی به مثابة تکنیکهای هنجاری حکومت میشود.
چه کسی تصمیم به برقراری وضعیت استثنایی میکند؟ کارل اشمیت در «الهیات سیاسی» در پاسخ به این سؤال میگوید حاکم کسی است که بر سر وضعیت استثنایی تصمیم میگیرد. در وضعیت استثنایی، حاکم دست به تعلیق قانون میزند اما زور عریان آن را حفظ می کند. به تعبیر ژاک رانسیر، وضعیت استثنایی، رمز قدرت مدرن است. فیالواقع وضعیت استثنایی، واکنش فوری و عاجل دولت مستقر، دربارۀ جنگ و منازعات داخلی در یک منطقۀ تصمیمناپذیر است. این جنگ علیه همۀ آنانی است که قادر به ادغام در نظم سیاسیِ مستقر نیستند. لذا نقطۀ کلیدی پارادایم آگامبن این است که ایجاد وضعیت استثنایی یکی از سازوکارهای دولتهای دموکراتیک برای مواجهه با تنگناها و لحظههای بحرانی است.
لنتین برای شفافسازی بحث خود دربارۀ رویکرد نژادی در اسرائیل، نمونههایی را مطرح میکند. رافائل فالک، متخصص ژنتیک اسرائیلی، معتقد است که سبکزندگی دیاسپورا، باعث اختلاط و فساد ژنتیکی یهودیها شده است و کارویژۀ صهیونیسم را اجرای پروژۀ بهسازی نژادی میداند. بهرغم مخالفت یهودیان اروپایی از جمله اشکنازیها با تلقیِ نژادی از یهودیت، بسیاری از چهرههای سرشناس صهیونیست مانند هرتزل، هس، بیالیک، نوردو و حتی فیلسوف لیبرالی مانند مارتین بوبر از اصطلاح فولک یعنی ملتی نژادی که از طریق «خون و خاک» شکل گرفته است استفاده میکنند.
لنتین در بیان ابزارهای قانونی برای استمرار وضعیت استثنایی، به قوانینی اشاره میکند که بهتبع آنها حق خرید، اجاره، واگذاری و مالکیت زمین برای غیریهودیها (شما بخوانید «فلسطینیها») بهواسطۀ اعمال وضعیت استثنایی ممنوع شد. به همین قیاس ایلان پاپه، یکی دیگر از نویسندگان این کتاب، تأسیس صندوق ملی یهود را ابزار اصلی صهیونیستها در مسیر استعمار فلسطین میداند. این سازمان، سرزمین فلسطین را سرزمینی «خالی از سکنه» و «اراضی موات» معرفی میکرد و از این طریق اراضی فلسطینیها را از چنگ آنها در میآورد و مهاجران یهودی را در آنجا اسکان میداد.
لنتین در جمعبندی بحث خود با مفصلبندی رویکردهای فوکو، آگامبن و گولدبرگ، امکان مقاومت سوژهها تحت عنوان مفهوم فوکویی «شورش دانشهای تحت انقیاد» را پیش میکشد. او همهنگام با پیشفرض گولدبرگ در نژادی خواندن دولت اسرائیل، که با هدف بازتصدیق ارجحیت اسرائیل بر بومیان فلسطینی صورتبندی شده است، امکانهای تجهیز سوژۀ فلسطینی به مقاومت خشونتآمیز در برابر سلطه و سرکوب استعماری را تبیین میکند.
در همین چارچوب، و به منظور معنادار کردن کنشهای محور مقاومت در فلسطین، هنیده غانم در فصلی از کتاب «اندیشیدن به فلسطین»، در برابر مفهوم زیستسیاست فوکویی، به مفهوم مرگسیاست استناد میکند. گفتیم که زیستسیاست، «واگذاشتن به مرگ و واداشتن به زندگی» است و این در حالی است که مرگسیاست، با «ارزانیداشتن مرگ و چانهزنی برای زندگی» سر و کار دارد. مرگسیاست، واکنشی هوشمندانه است که فلسطینیها را در جایگاه یک قدرت ویرانکنندة همیشگی در برابر ممنوعیتها، مقررات منع آمدوشد، تخریب اراضی کشاورزی، بمباران شهرها و محلههای پرجمعیت، احداث جادههای فرعی و جداسازی مکانهای فلسطینیها و شهرکهای یهودیها قرار میدهد. آنجا که حاکم غاصب تصمیم به صورتبندی دوگانة مرگ (به مثابة یک رخداد) و احتضار (به مثابة یک فرایند) میگیرد و کنشگران سرکوبشده را در نواحی آستانهای، یعنی درست حد فاصل میان مرگ و زندگی مستقر میکند، یعنی کمر به کشتار آنها نمیبندد بلکه در موقعیتی، یک قدم مانده به مرگ، نگهشان میدارد تا انقیاد سوژهها را ازطریق کنترل مرگ تضمین کند، مرگسیاست به عنوان کنشی نمادین در خدمت بازپسگیری انحصار مرگ از دست قدرت سلطهگر وارد عمل میشود. غانم در مقالۀ «مرگسیاست: اشغال استعماری فلسطین» با درکی پدیدارشناسانه از اقدامات مبارزان فلسطینی، عملیات انتحاری را در قالب همین چارچوب فکری صورتبندی میکند.
ساری حنفی، در مقالۀ دیگری تحت عنوان «اردوگاههای آوارگان فلسطینی در لبنان: آزمایشگاههای وضعیتِ در آستانة وقوع، انضباط و رادیکالیسم اسلامگرا»، به محوریت موضوع مکان میپردازد. او با استفاده از مفهوم «مکان استثنایی» و ضمن بررسی اردوگاههای آوارگان فلسطینی، معتقد است این مکانهای استثنایی برای نیروی سرکوبگر در مقام آزمایشگاههایی برای اعمال کنترل و نظارت عمل میکنند. مکان استثایی نیز چونان وضعیت استثنایی مستلزم وضع قوانین فوقالعاده است تا بهواسطۀ آن اعمال قدرت، کنترل و نظارت انضباطی، و استقرار وضعیت استثنایی تحقق یابد.
در مقالۀ دیگری تحت عنوان «حبس و وضعیت استثنایی: بازداشتگاه انصار در لبنان»، لاله خلیلی وضعیت زندگی فلسطینیها در بازداشتگاه انصار در لبنان را بررسی میکند. وی الگوهای اعمالشده در این اردوگاه را منطبق بر سازوکارهای پسااستعماری میداند و معتقد است که اردوگاه انصار، پیامد تاریخی مجموعة کاملی از راهبردهای مقابله با شورش، نهادهای سلطه، و تکنولوژیهای کنترلی تکاملیافته از خلال چندین دهه حکومت استعماری است. او علت تشابه با الگوهای استعماری را در بازآفرینی مفهومی سلطه و تغییر مکان استقرار قدرت به فراسوی مرزهای دولتی میداند که ردای کنشگران قدرتمند استعماری / امپریال بر تن میکنند.
در مقالۀ دیگری به قلم آلینا کورن، سرزمین فلسطین به چارچوب یک گتو معرفی میشود. از دید کورن، بالأخص پس از فرایند صلح اسلو، شکل مسلطی از کنترل اسرائیل بر جمعیت فلسطین اشغالی مشتمل بر گتوسازی، محدودسازی و حصر مکانی فلسطینیها در روستاها و شهرها مفصلبندی شد.
انتقادهای اولیۀ لنتین بر کاربردپذیری پارادایم وضعیت استثنایی در خصوص فلسطین اشغالی، در آرای رائف زریق و ایلان پاپه پیگیری میشود. زریق، دولت اسرائیل را سرنمون دولتهای اعمالکنندۀ وضعیت استثنایی میداند که البته معتقد است وضعیت استثنایی در اسرائیل، یک وضعیت استثنایی استمراری است. زریق با تبارشناسی مناسبات قاعده و استثنا، واقعیت و هنجار، هرجومرج و نظم، توجه ما را به سویۀ تاریک دولت قانون اساسیگرای مدرن و لیبرال معطوف و سپس بحث قانون اساسیگرایی اسرائیل را در پرتو ماهیت «وضعیت استثنایی» مطرح میکند. او با ترسیم خوانش دوگانه از مفهوم قانون در قالب سنت لیبرالی و سنت محافظهکاری، اولی را برگرفته از کانت، گروتیوس و لاک و دومی را متأثر از آرای اوکام، هابز، کییر کهگور و اشمیت میداند. در سنت لیبرالی قانون، برگرفته از عقل است و واجد عقلانیتی درونماندگار. در حالی که در رویکرد رئالیسم سیاسی اشمیت، قانون چیزی نیست جز تصمیم شخص حاکم. در رئالیسم سیاسی هابزی و اشمیتی، قانون طنین عقل نیست، بلکه انعکاس و بازتاب زور و قدرت و اقتدار است. لذا خشونت، بیقانونی و بیشکلی بر هنجار و قانون و قاعده، استیلا و برتری دارد.
از دید اشمیت تنها یک امر واقعی وجود دارد و آن امر سیاسی است. بیتالغزل امر سیاسی هم تخاصم است. فلذا نمیتوان با مفاهیم رومانتیکی مثل اخلاق، نوعدوستی و اومانیسم، واقعیت تخاصمی امر سیاسی را کتمان کرد. همانگونه که در ساحت اخلاق دوگانۀ خیر و شر، در ساحت اقتصاد دوگانۀ سود و زیان و در ساحت زیباییشناسی دوگانۀ زشتی و زیبایی داریم، در امر سیاسی هم شاهد دوگانۀ دوست و دشمن هستیم. دشمن در امر سیاسی الزاماً شر، الزاماً رقیب اقتصادی و الزاماً زشت نیست، بلکه دشمن از نگاه اشمیت، آندیگری است. دیگربودگیِ مُضمَر در مفهوم خصم، مستلزم آن است که هستاری تحت عنوان دولت دربارۀ مایی تصمیم بگیرد که برسازندۀ مفهوم یکپارچۀ ملت است. خصم یا دشمن مفهومی است اساساً شفافیتگریز، که باید این ابهامِ خودش را همواره حفظ کند تا بتوان عندالاقتضا و در لحظههای بحرانی هر فرد و گروهی را در قالب آن جای داد و سرکوب کرد. به همین قیاس وضعیت استثنایی را باید بهمثابۀ پاسخی دانست به شرایط فوق خطرناکی که در برابر استمرارِ موجودیت یک دولت نظاممند، دموکراتیک و مستقر نمایان میشود.
ایلان پاپه در استدلالی که برای رد کاربردپذیری پارادایم وضعیت استثنایی در فلسطین عنوان میکند معتقد است که پیشفرض اصلی گفتمان وضعیت استثنایی آگامبن یک بالقوّگیِ لیبرال دموکراتیک و یک فرهنگ سیاسی اروپایی و غربی است. به تعبیر دیگر وضعیت استثنایی، در دموکراسیهای مستقری برقرار میشود که بهطور پیشایندی با موقعیتهای اضطراری رودررو میشوند و بهمنظور مقابله با آن موقعیت موقتی، قانون را به حالت تعلیق میآورند تا با ایجاد یک وضعیت اضطراری یا وضعیت استثنایی، اوضاع را بسامان کنند.
از اینرو نظریهپردازان حکومتیِ رژیم صهیونیستی دوست دارند، ولو به بهای رسوایی بینالملی، در مقام گفتمان خود را به پارادایم وضعیت استثنایی آگامبن نزدیک کنند. اما ایلان پاپه معتقد است که عامل اصلی شکلگیری واقعیت موجودِ سرزمینهای اشغالی در سالهای اخیر، مشروعیتبخشیِ اسرائیل به رفتارهای غلطِ فعلی به بهانۀ برقراری امنیت ملی است. بنابراین به تعبیر پاپه، در اسرائیل وضعیت سرکوب و وضعیت مخابَرات برقرار است، نه وضعیت استثنایی. اسرائیل در وضعیت امنیتی-نظامی تاموتمامی قرار دارد. لذا اسرائیل نه درون وضعیت استثنایی است، نه واجد آن؛ بلکه درونِ و واجدِ وضعیت سرکوب است. در نتیجه اطلاق عنوان وضعیت استثنایی به واقعیت سرزمینهای اشغالی، نوعی ظاهرنمایی است، و باعث ادغام فریبندۀ این رژیم در چارچوب تحلیلی دموکراسی غربی میشود.
در صورت امکان توضیح مخصتری در مورد فصلهای ترجمهنشده کتاب توضیح دهید.
در فصلهای ترجمهنشدۀ کتاب، که تا حدودی با پروبلماتیک اولیۀ آن یعنی بررسی کاربردپذیری پارادایم وضعیت استثنایی در سرزمینهای اشغالی فاصله دارد، گارگی باتاچاریا، در مقالۀ خود به موضوع جنگ با ترور و جایگاه فیگور فلسطینی در این رابطه میپردازد. نهله عبده در فصل دیگری از کتاب تحت عنوان «مناضلات فلسطینی» بر مبنای مصاحبههایی که با مبارزان فلسطینی زن (مناضلات) ترتیب میدهد، بازنمایی زن فلسطینی از مجرای نگرگاه فمینیستی غربی به عنوان افراد «بیسواد»، «ضعیف»، و «تحت کنترل مردان» را به چالش میکشد. عبده از انعکاس صدای زنان فلسطینی، بازگویی تجربهها و روایتهای آنها استفاده میکند. دیوید لندی و رونیت لنتین هم به بازنمایی فلسطین در میان حامیان غربی و اسرائیلی میپردازند. در نوشتههای هر دو، نشانههای از ساکتکردن فلسطینیها به عنوان کارگزاران فعال تجربۀ فلسطینی به چشم میخورد. لنتین به جایگاه انجمن ذاکرات میپردازد که تلاش روایتهای بدیلی و بیطرفانهای را بهمنظور یادآوری یومالنکبه، آن هم به زبان عبری ارائه دهد. البته طبق نظر لنتین تلاشهای این انجمن عبریزبان در دفاع از حق بازگشت پناهندگان فلسطینی و تلاش برای نجات روستاهای ویرانشده، در حد اقداماتی نمادین باقی میماند.
کانر مککارتی در مقالهای تفصیلی، به بررسی اقدامات فرهنگی و سیاسی ادوارد سعید میپردازد و نشان میدهد که ادوارد سعید در زمانهای مختلف هم از راه حل تشکیل دو کشور اسرائیلی و فلسطینی و هم از راه حل کشور دوملیتی حمایت کرده است. آناهید الحردان هم در مقاله خود با بررسی سهگانۀ سرزمین، مردم و سلطۀ سیاسی بر سرزمینها و مردم، شرایط تاریخی استعمار و مبارزات ضداستعماری را بررسی میکند و توجیهات قدرتهای جهانی برای سلطه بر فلسطینیها را به تصویر میکند. یکی از این توجیهات به نقل از عمر البرغوثی این است که اسرائیل تلاش میکند فلسطینیها را «بالنسبه انسان» معرفی کند و به آمریکاییها و سایر قدرتهای جهان بقبولاند که فلسطینیها نمیتوانند نیازها، خواستهها و حقوقی برابر با یهودیان اسرائیلی داشته باشند.
نظر شما