سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - افسانه دهکامه: «جوجو مویز، نویسندۀ انگلیسی، این روزها در ایران حسابی سروصدا بهپا کرده است. رمانهایش طرفداران زیادی دارد؛ بهخصوص اینکه فیلمِ یکی از آنها هم با بازیگران مشهور بریتانیایی ساخته شده است. قضیه از این قرار است که خانم مویز سهگانهای رمانتیک نوشته است که دنباله هم هستند و داستان دختری خوشقلب و پُرنشاط بهنام لوئیزا کلارک را روایت میکنند.
داستانهای عامهپسند و رمانتیک در ایران، مثل کشورهای دیگر دنیا، طرفداران بسیاری دارند. به همین دلیل، نشرهای مختلف برای ترجمه این دست کتابها سرودست میشکنند و میخواهند گوی سبقت را از دیگر رقبایشان بربایند و ترجمه کتاب را به هر قیمتی به دست خوانندۀ منتظر برسانند. پس طبیعی است این ترجمهها بعضاً غلطهایی دارند که اگر آن ناشر و مترجم محترم اندکی صبر میکردند و با دقت و تأمل و ویرایش جدیتری، متن را به خواننده میرساندند، متن معیارتری تقدیم مخاطبان خود میکردند.
در این جستار کوتاه، سه ترجمه مختلف از سهگانۀ خانم مویز، «من پیش از تو»، «پس از تو» و «باز هم من» را بررسی و نقد ویرایشی میکنیم که هرکدام را هم نشر متفاوتی چاپ کرده است.
من پیش از تو
ترجمه ملیحه وفایی، انتشارات الینا، چاپ پنجم، ۱۳۹۶
روی جلد کتاب چند کلمه خودنمایی میکند: «با ویرایش و اصلاحات جدید»! در شناسنامۀ کتاب قید شده است که این کتاب در سال ۱۳۹۶ چاپ شده؛ بنابراین در طول چند ماه به چاپ پنجم رسیده است! کتاب دقیقاً پانصد صفحه دارد. اولین صفحه از فصل اول کتاب اینگونه آغاز میشود:
از حمام که بیرون آمد، زن بیدار شده و به بالشت تکیه داده بود و دفترچهی راهنمای سفر کنار تختخوابش را ورق میزد. یکی از تیشرتهای او را پوشیده و گیسوان کمندش طوری پریشان شده بود که ناخودآگاه خاطرهی شب گذشته را تداعی میکرد. مرد همانجا ایستاده و دارد موهایش را با حوله خشک میکند؛ سرمست از یادآوری خاطرات در ذهن خود (ص ۱۷).
در همین پاراگراف اول، «خیاط در کوزه میافتد». روایت، گذشته است؛ اما ناگهان، مرد «دارد» موهایش را خشک میکند. یکدستی زمان افعال در همین پاراگراف بهدلیل اشتباه مترجم، از بین میرود.
ویراسته: از حمام که بیرون آمد، زن بیدار شده و به بالش تکیه داده بود و دفترچهی [دفترچۀ] راهنمای سفر کنار تختخوابش را ورق میزد. یکی از تیشرتهای او [مرد] را پوشیده و گیسوان کمندش طوری پریشان شده بود که ناخودآگاه خاطرهی [خاطرۀ] شب گذشته را تداعی میکرد. مرد همان جا ایستاد و موهایش را با حوله خشک کرد؛ سرمست از یادآوری خاطرات در ذهن خود.
در پاراگراف دوم نیز چنین میخوانیم:
زن سرش را از روی دفترچهی راهنمای سفر بلند میکند و حالتی عبوس به خود میگیرد. شاید سنش مناسب دلبری و شیطنتکردن نباشد، اما همین مدت کوتاه آشنایی این امکان را برای او فراهم آورده است که این کار را انجام دهد (ص ۱۱۷).
زمان افعال کتاب اصلی چه بوده است؟ ماضی یا مضارع؟ مترجم و ویراستار کتاب اصلاً به این نکتۀ مهم که سنگبنای این رمان بوده است، توجه نکردهاند. اگر زمان افعال فصل اول کتاب، مضارع بوده، مترجم گرامی پاراگراف اول را بهاشتباه آغاز کرده است؛ اما اگر زمان افعال ماضی (ماضی بعید) بوده، از این به بعد به خطا افتاده است که البته، گزینۀ دوم نامحتملتر است؛ چون تمام فصل اول کتاب با این زمان ترجمه شده است. با اینکه بیشتر رمانها با این زمان، روایت شدهاند و با انتخاب این زمان، نویسنده یا مترجم به خوشخوانی متنشان کمک میکنند.
پس، پاراگراف اول را دوباره ویرایش میکنیم:
ویراسته: از حمام که بیرون میآید، میبیند زن بیدار شده و به بالش تکیه داده و دفترچهی [دفترچۀ] راهنمای سفر کنار تختخوابش را ورق میزند. یکی از تیشرتهای او [مرد] را پوشیده و گیسوان کمندش طوری پریشان شده است که ناخودآگاه خاطرهی [خاطرۀ] شب گذشته را تداعی میکند. مرد همان جا میایستد و موهایش را با حوله خشک میکند؛ سرمست از یادآوری خاطرات در ذهن خود.
زن سرش را از روی دفترچهی [دفترچۀ] راهنمای سفر بلند میکند و حالتی عبوس به خود میگیرد. شاید سنش مناسب دلبری و شیطنتکردن نباشد؛ اما همین مدت کوتاه آشنایی هم باعث میشود دست به این کار بزند.
دستاندازهای زمانی و تغییر زمان افعال، در جایجای متن به چشم میخورد. این سکتهها متن را از خواندن میاندازد؛ ولی غلطهای متن فقط به همین نمونه محدود نمیشود. تقریباً میتوان گفت امکان ندارد صفحهای را ورق بزنیم و غلطی در آن نبینیم. یکی از غلطهایی که در تمام صفحات تکرار شده است، حضور همزمان خط تیره و گیومه پشت هر دیالوگ است؛ یعنی مترجم هر دیالوگ را با اینتر جدا کرده و قبلش خط تیره گذاشته و بهجز اینها، جمله را درون گیومه هم قرار داده است. دیالوگهای داستان را با همان خط تیره و اینتر جدا میکنند و نیازی به گیومه نیست؛ بدتر اینکه چند جا هم بهندرت فراموش کرده است گیومه بگذارد و این نایکدستی آزاردهنده است.
- «میخواهم یک قولی به هم بدهیم که وقتی کنار من هستی خیلی صحبت نکنی» (ص ۸۹).
ویراسته: میخواهم به من قول بدهی هروقت کنار منی، زیاد صحبت نکنی. [میخواهم به من قولی بدهی: هروقت کنار منی، زیاد صحبت نکنی.]
غلطهای تایپی هم بهوفور در متن دیده میشود که این موضوع برای کتاب داستانی که احتمالاً بسیار و بارها خوانده میشود، اذیتکننده است.
- روی تخت به پهلو دراز کشیده و مثل دوران نوجوانی پاهایم را به دیوار تکیه دادن بودم (ص ۸۹).
ویراسته: روی تخت به پهلو دراز کشیده و مثل دوران نوجوانی، پاهایم را به دیوار تکیه داده بودم.
دیالوگهای کتاب به زبان معیار ترجمه شدهاند؛ ولی این یکدستی در تمام دیالوگها رعایت نشده است.
- «معذرت میخوام. فکر نمی کردم…»
- «فکر کردی داری کار درستی انجام میدهی…» (ص ۱۱۷).
ویراسته: «معذرت میخواهم. فکر نمیکردم…»
«فکر کردی داری کار درستی انجام میدهی….»
همچنین، در مثال ذکرشده، میبینیم که نیمفاصله را برای فعل «نمیکردم» رعایت نکرده است. کتاب بویی از نشانهگذاری نبرده است و مترجم هرجا دوست داشته، محض رضای خدا نقطه یا کامایی گذاشته است. تمام «ی» ها (نقشنمای اضافه) هم در متن گذاشته نشده است؛ گاهی هست و گاهی نیست.
- با وجود این نگران موقعی بودم که باید به تنهایی او را به اندازه دو فوت از روی سطح زمین بلند می کردم (ص ۱۸۳).
ویراسته: با وجود این، نگران زمانی بودم که باید بهتنهایی او را به اندازهی [اندازۀ] چند سانت از روی زمین بلند میکردم.
گفتنی است فوت واحد اندازهگیری انگلیسیها و معادل سی سانتیمتر است که بهتر است مترجم آن را «چند سانت» ترجمه میکرد.
مترجم در جملهای که در ادامه میخوانیم، بهاشتباه فعل منفی را مثبت ترجمه کرده و معنای جمله را بهکلی تغییر داده است. در قسمت دیالوگ هم خطای منطقی وجود دارد. بهجز این، بعد از «ندارم» کاما گذاشته است که اشتباه است.
- «… هیچ وقت عادت ندارم، خودم وسایلم را جمع کنم.»
به راحتی با دست کنده نمیشد. از طرفی هم دلم میخواست در تمام طول اجرای برنامه، ویل معذب باشد… (ص ۲۵۰).
- …عادت ندارم خودم وسایلم را جمع کنم. [هیچوقت خودم وسایلم را جمع نمیکردم / نمیکنم.]
بهراحتی با دست کنده نمیشد. از طرفی هم، دلم نمیخواست در تمام طول اجرای برنامه، ویل معذب باشد….
درکل، ترجمه خانم وفایی غلطهای ویرایشی زبانی و صوری فراوانی دارد که چند نمونه از آنها را از نظر گذراندیم. وجود این غلطها لذت خواندن داستانی رمانتیک و پُرفرازونشیب را کاهش میدهد.
پس از تو
ترجمۀ مریم مفتاحی، نشر آموت، چاپ ششم، ۱۳۹۵
نشر آموت در ترجمه و چاپ داستانهای مویز و البته رمانهای مشابه، موفقتر عمل کرده است. همین موضوع سبب میشود از آموت انتظار بیشتری داشته باشیم و کتابی متفاوت با چاپهای بازاری بخواهیم که متأسفانه، این اتفاق نیفتاده است و این کتاب هم قربانی سرعت و شتابزدگی و عجله شده است. رمان پس از تو ادامۀ پیش از تو است و داستان لوئیزا را پیمیگیرد. در پشت جلد کتاب که بهنوعی ویترین آن است، این جمله خودنمایی میکند: «رمان پیش از تو به قلم جوجومویز درصد پرفروشهای نیویورک تایمز قرار دارد….» متأسفانه کلمۀ «در صدر» به این صورت چاپ شده است. و اما خود داستان:
... در طول راه همهاش وراجی کردم، بخشی چون میخواستم با حرفزدن سرم را گرم کنم و اضطرابم را که از فکر دیدن دوبارهی خانم ترینر ایجاد شده بود، پنهان کنم. این طور که من فهمیدم بدترین چیز در مورد صحبت با نوجوانان این است که هر چه بگویی به طرز اجتنابناپذیری مثل حرفی میشود که عمهی مسن در یک جشن عروسی زده است (ص ۲۵۴ و ۲۵۵).
ویراسته: … در طول راه، همهاش وراجی کردم تا سرم گرم بشود و اضطرابم را که از فکر دیدن دوبارهی خانم ترینر به جانم افتاده بود، پنهان کنم. دیگر دستم آمده بود که وقتی با نوجوانها صحبت کنی، هرچه بگویی از این گوش میشنوند و از آن گوش در میکنند و این بدترین قسمت ماجرا بود.
در این پاراگراف، مترجم جملات را به سختترین حالت ممکن ترجمه کرده و بهقول معروف، لقمه را دور سرش تابانده است. «بدترین چیز درمورد صحبت با نوجوانان» عبارت نارسایی است و حتی کژتابی دارد. ما عموماً بدترین ویژگیِ (و نه چیز) موضوعی را بیان میکنیم و نه بدترین ویژگی «دربارۀ موضوعی». وقتی بدترین ویژگی درباره موضوعی را بیان کنیم، ممکن است دیگران اینگونه برداشت کنند که کسی «درباره» آن موضوع، ویژگی بدی را بیان کرده است، نه اینکه خود آن موضوع ویژگی بدی دارد. جملۀ آخر پاراگراف هم گرتهبرداری است و عیناً ضربالمثل کتاب اصلی ترجمه شده است که خوشبختانه، معادل فارسی آن را هم داریم که رساتر است.
به محل کارم زنگ زدم و گفتم مریض هستم. وقتی ریچارد گفت «درست»؛ لحظهای گذرا متوجهی لحن سرد ریچارد شدم که نسبت به هارت و پورت و لحن اعتراض آمیز دفعات قبل، حالا تهدید بیشتری در آن بود… (ص ۳۶۲).
و یراسته: به محل کارم زنگ زدم و گفتم مریض هستم. وقتی ریچارد گفت: «باشد»، تازه متوجه لحن سردش شدم که در مقایسه با دفعات قبل که هارتوپورت و اعتراض میکرد، تهدید بیشتری در آن نهفته بود….
در این جمله ابهام مشاهده میشود که همه ناشی از ناروانی ترجمه است. اول اینکه «درست» معادل مناسبی در فارسی نیست. دوم اینکه نویسنده میخواهد بگوید حالا که ریچارد اینقدر سرد و کوتاه جواب داده است، نسبت به آن موقع که بیشتر هارتوپورت میکرده، خطرناکتر است.
اگرچه بیشتر به خاطر ویل بود. وقتی در خیابانها میگشتم، چه با پای پیاده و چه پشت فرمان، و از مردم پرسوجو میکردم، با ویل گفتوگوهای خیالی تمامنشدنی میکردم (ص ۳۶۳).
ویراسته: تمام این کارها بیشتر بهخاطر ویل بود. در تمام مدتی که در خیابانها، چه با پای پیاده و چه پشت فرمان، میگشتم و از مردم پرسوجو میکردم، با ویل در خیالم حرف میزدم.
نویسنده ابتدای پاراگراف را با «اگرچه» آغاز کرده است که اصلاً قید مناسبی نیست؛ نه دنباله دارد و نه پیشزمینه. بنابراین، میتوان نتیجه گرفت که مترجم بهدرستی این قسمت را ترجمه نکرده است. اگر ترجمه درست است، ممکن است این جمله ادامه پاراگراف قبلی بوده باشد و از «وقتی» باید اینتر میزد. برای ویرایش این قسمت، احتمال اول را درنظر میگیریم.
نکته دیگری که در ترجمه میبینیم، نایکدستی لحن دیالوگهاست. بیشتر دیالوگها به زبان معیار است؛ ولی گاهی مترجم از زبان محاوره استفاده کرده است.
- لابد چون الان پشت در برات صف کشیده اند، خوش تیپ، مجرد، مردهایی که شغل درست و حسابی دارند، منتظرند تا تو هوا ببرنت (ص ۴۵۴).
- … هیچکس اولش که آدم را استخدام کرد پول نمی دهد، حتی اگر نمره هات عالی باشد.
- … امیدوارم تغییر و تحول فمنیستی مامی به آنجا نکشد که دیگه نرود دنبال توماس دم مدرسه (ص ۴۵۵).
- لابد الان پشت در برایت صف کشیدهاند! خوشتیپها، مجردها، مردهایی که شغل درست و حسابی دارند، همه منتظرند توی هوا بقاپَنت. [لابد خوشتیپها و مجردها و مردهایی که شغل درست و حسابی دارند، الان پشت در برایت صف کشیدهاند و همه منتظرند توی هوا بقاپَنت!]
این جمله نامفهوم است. آیا منظور نویسنده این است که پشت در، مردان خوشتیپ و مجرد و… برایت صف کشیدهاند یا مردهایی با این ویژگی منتظرند تا توی هوا ببرنت؟ جمله را چندجور دیگر هم میتوان خواند. در ضمن، «برات» و «تو هوا» به ساختار بقیۀ جملات نمیخورد.
- … هیچ کارفرمایی اولِ کار به آدم پول نمیدهد؛ حتی اگر نمرههای آدم عالی باشد.
- … امیدوارم تغییرات فمینیستی مامان به آنجا نکشد که دیگر دنبال توماس دم مدرسه نرود.
مترجم در اینجا فمینیستی را اشتباه نوشته و از لفظ «مامی» استفاده کرده است که باید از «مامان» استفاده میکرد.
باز هم من
ترجمه سمیرا بیات، انتشارات مصدق، چاپ پنجم، ۱۳۹۷، ویراستار سارا دهقان منشادی
باز هم من قسمت آخر سهگانۀ مویز است. از ابتدای کتاب کمکم غلطها آشکار میشوند.
آنها زوجی بودند که یکدیگر را کامل می کردند. آنها حامی هم بودند و هرگز پشت هم را خالی نمی کردند. آنها در یک تیم بودند… (ص ۶۵).
آنها زوجی بودند که یکدیگر را کامل میکردند، حامی هم بودند و هرگز پشت هم را خالی نمیکردند؛ بهقول معروف، در یک بشقاب غذا میخوردند. [بهقول معروف، جانشان برای هم درمیرفت] [گویی همتیمی هم بودند.]….
در این قسمت چند بار «آنها» تکرار شده است. از طرفی، از عبارت «آن ها در یک تیم بودند» استفاده شده که مشخص است ترجمۀ مستقیم از انگلیسی است. این عبارت حتماً در فارسی معادل مناسبی دارد و اگر هممعنی «پشت هم را خالی نمیکردند» است، بهتر است اصلاً حذف شود؛ چون حشو دارد.
چیز آرامش بخشی درباره یک بار شلوغ وجود داره. اونجا، جاییه که مجبور می شی بازوهات رو بزور توی یه صف طولانی حرکت بدی تا نظر متصدی بار را جلب کنی و همین طور جاییه که باید خوش شانس باشی اگر دوسوم نوشیدنیت توی لیوانت بمونه تا زمانی که خودتو به میزت برسونی.
ناتان چیزهایی راجه به موسسات سوهو گفته بود: همیشه شلوغ، همیشه لذت بخش، عنصر اصلی تصویر باری در نیویورک. امشب حتی در یکشنبه هم آنجا شلوغ بود، به اندازه کافی شلوغ که صدای متصدی بار همه رویدادهای روز را از سرم می پراند (ص ۱۹۴).
بارهای شلوغ [میخانههای شلوغ] دو ویژگی آرامشبخش دارند: اول اینکه مجبور میشوی بازوهایت را بهزور در صفی طولانی حرکت بدهی تا متصدی تو را ببیند و دوم اینکه اگر دوسوم نوشیدنیات تا زمانی که خودت را به میز میرسانی، در لیوانت بماند، خیلی شانس آوردهای!
ناتان اطلاعاتی دربارۀ محلۀ سوهو داده بود: «همیشه شلوغ، همیشه لذتبخش»، ویژگیهای اصلی بارهای نیویورک [صفتهایی که همه، بارهای نیویورک را با آنها میشناختند.]. امشب با اینکه یکشنبه هم بود، جای سوزنانداختن نداشت. آنقدر غلغله بود که صدای متصدی بار همۀ اتفاقات روز را از سرم میپراند.
این متن مشکل دارد. به نظر میرسد راوی با شوخی و هجو دربارۀ بار صحبت میکند. شلوغی بار را به عنصری آرامشبخش منسوب میکند و میگوید آنقدر شلوغ بود که صدای متصدی من را از فکر بیرون میآورد. اگر اینگونه باشد، باید لحن شوخی در جملات مشخص باشد. در شناسنامۀ کتاب نام ویراستار قید شده است؛ اما در همین صفحه و صفحۀ بعد، غلطهای فاحشی چون «راجه به» و «بزارم» دیده میشود که بسیار زننده است و جای افسوس دارد. گفتنی است سوهو نیز نام محلهای در نیویورک است (ویکی پدیا) و باید پرسید آیا نویسنده در متن اصلی، شلوغی سوهو را به شلوغی کافهها تشبیه کرده است؟ بعید میدانیم.
به خانواده ام و افتخاری فکر کردم و که آنها در صورت جواب مثبت دادنم، به من می کردند (پیشین).
به خانوادهام فکر کردم و اینکه اگر جواب مثبت داده بودم، به من افتخار میکردند.
... دختر گری از کالج اخراج شد و این موضوع باعث شد که گری حال و روز خوبی نداشته باشد، هر زمان که اگنس از ماشین پیاده می شد گری در مورد بچه های قدرنشناسش که قدر و ارزش پولی که پدرشان با این همه زحمت به دست می آورد را نمی دانند صحبت می کرد (پیشین).
... دختر گری از کالج اخراج شد و این موضوع باعث شد گری حالوروز خوبی نداشته باشد. هر زمان که اگنس از ماشین پیاده میشد، گری داغ دلش تازه میشد و شروع میکرد به درد دل کردن که بچههای قدرنشناسش قدر پولی را که او با این همه زحمت بهدست میآورد، نمیدانند.
کتاب پر از این غلطهای زبانی و صوری است. بهجز اینها، نایکدستی وسیعی در کل متن وجود دارد. مترجم گاهی در حین روایت اول شخص و دیالوگها، از عبارات محاوره استفاده کرده است و گاهی معیار که تفاوت لحنها در این دو جمله آشکار است.
«متاسفانه نمی دونم ولی ممکنه عمه ام بدونه. اون همه رو می شناسه. همین جا بمون» (ص ۸۸).
«در سیزده سالگی تمام لباس هایم را خودم می دوختم. مادرم به من نشان داد چطور یک الگو را ببرم و همین طور پیش رفتم. خیلی سال پیش بود. و بعد من در مد غرق شدم…» (ص ۳۹۰).
نتیجهگیری
اگر بخواهیم این سه ترجمه را باهم مقایسه کنیم، باید بگوییم نشر آموت به نسبت آن دو، وضع بهتر و قابلتحملتری دارد؛ اما هر سه ترجمه یک ویژگی مشترک دارند: مترجمان این رمانها نتوانستهاند زبان و لحن اصلی نویسنده را دریابند و بهدرستی و بهدقت و بهروشنی به مخاطب فارسیزبان منتقل کنند. بیشتر جملات خشک و تصنعیاند. ترجمهها مستقیم و واژه به واژه هستند و بدتر اینکه گاهی مترجم اولین کلمهای را که به ذهنش رسیده، بهجای واژۀ مدنظر قرار داده است. کتابها ویرایش نشدهاند و وجود نام ویراستار در شناسنامه یا مُهر ویرایش جدید روی جلد کتاب، بیشتر جنبه تزیینی دارد. جای خالی ویراستار در کنار مترجمان کاملاً احساس میشود تا به آنها گوشزد کند لحنها را یکدست کنند. تمام دیالوگها یکسان ترجمه شدهاند؛ در حالی که قطعاً هر کدام از شخصیتها لحن مخصوصی داشتهاند؛ برای مثال، شخصیت لوئیزا شوخ و شنگ است و اغلب، با شوق و عجله حرف میزند و خرابکاری میکند؛ در حالی که ویل و خانوادهاش کاملاً جدی و رسمی هستند. غلطهای کتابها، مخصوصاً جلد اول و سوم، آنقدر زیاد است که خواننده رغبتی به خواندن متن نمیکند؛ چه برسد به اینکه متوجه لحن خشک و مقالهوار تمام کتاب بشود.
بیشک، ترجمه هر سه کتاب فدای سرعت شده است. به یاد داریم سالها پیش تمام نشرها برای ترجمۀ کتابهای «هری پاتر» سر و دست میشکستند. چندین ترجمه از هرکدام از کتابها بهچشم میخورد. اما این فقط ویدا اسلامیه بود که صبر کرد و با احتیاط و دقت فراوان و با حمایت نشر تندیس، کتابها را ترجمه کرد و نتیجه این تلاشش را هم دید. حالا همه، کتابهای هری پاتر را با نشر تندیس میشناسند و خانم جی کی رولینگ، خانم اسلامیه را تنها مترجم رسمی خودش در ایران میداند. متأسفانه، این اتفاق برای کتابهای مویز نیفتاده است و ترجمهها از کیفیت لازم برخوردار نیستند. حتی نشر آموت که خودش را بهترین ارائهدهنده و مترجم کتابهای مویز معرفی میکند، نتوانسته است از پس ترجمه این کتابها بهخوبی برآید و گرفتار فضای حاکم بر بازار کتاب شده است.»
این نقد پیشتر در نشریه «گاه نقد» منتشر شده است.
نظر شما