سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): زینب، ۱۲ سالی است که در باغ کتاب کرمان مشغول به کار است، کتابفروشی کوچکی که در خیابان شریعتی شهر کرمان در چهارراه ولیعصر قرار دارد و سالهاست که مرجع خرید کتابهای زبان و کتابهای ادبی است.
هر زمان که به کتابفروشی سر بزنی زینب در حال کتاب خواندن است، به نظر می آید تقریباً همه کتابهای موجود در کتابفروشی را خوانده. وقتی درباره کتابی سئوال بپرسی، توضیحات کامل درباره کتاب میدهد و اگر به یک حوزه علاقه داشته باشی کتابهای خوب آن ژانر را معرفی می کند.
خیلیها با خواندن کتابهای زرد کتابخوان میشوند اما زینب به آنها کمک میکند تا پله پله سطح خود را بالا ببرند و در مدتی کوتاه به کتابخوانهای درجه یک تبدیل شوند.
همیشه مشتریهای خاص خود را دارد، داخل کتابفروشی، پشت دیوار شیشه ای، کنار ویترین، یک میز کوچک با دو صندلی بدون پشتی قرار گرفته، این دکور نشان از آن دارد که اگر دوستدار کتاب هستی می توانی اینجا در گوشه دنج کتابفروشی بنشینی و درباره کتابها صحبت کنی.
زینب نصیری، مسئول کتابفروشی باغ کتاب، از آرزوی دیرینه اش می گوید؛ از اینکه همیشه دوست داشت جلسه کتابخوانی برگزار کند و همه علاقمندان کتاب را دور هم جمع کند؛ میگوید ابتدا دوستانش را جمع کرده و رفته رفته تعداد شرکتکنندگان بیشتر و بیشتر شد.
پرسیدم چطور این همه آدم را در این کتابفروشی کوچک جا می دهی تا جلسه کتابخوانی را برگزار کنی که پاسخ داد: از همه همچراغها یک یا دو صندلی، حتی چهار پایه می گیرم و بر اساس افرادی که ثبت نام کردم صندلی را دور هم می چینم.
زینب ادامه داد: آدمهای مختلف در ردههای سنی مختلف در کتابخوانی شرکت میکنند و با این صندلیها تضادهای جالبی ایجاد می شود.
از او می پرسم منظورش از کتابخوانی همان نقد کتاب است؟ او گفت: شاید کلمه نقد بار سنگین داشته باشد و کمی تخصصیتر به نظر آید. من میخواستم همه کسانی که تنها کتاب را خواندند بتوانند در این جلسه شرکت کنند و حس خوب به آنها منتقل شود.
مسئول کتابفروشی باغ کتاب با اشاره به محدودیت فضا ادامه داد: شرط حضور در جلسه کتابخوانی این است که شرکت کنندگان ابتدا کتاب را خوانده باشند و اینکه از قبل با من هماهنگ شود، تلاشمان را کردیم تا اهالی فرهنگ و حتی آدمهای معمولی که اولین کتابشان را خواندهاند را دور هم جمع کنیم.
او افزود: قبل از جلسه کتابخوانی من از همچراغها صندلیها را میگیرم، چای دم میکنم و پذیرایی آماده می کنم البته دوستان زیادی در طول این مدت خوراکیهای دست ساز خودشان را آوردند و جمع را مثل خانواده خود دوست دارند.
مشتاق شدم تا در جلسه بعدی کتابخوانی باغ کتاب شرکت کنم و آن جمع صمیمی را از نزدیک ببینم، از قبل در گروه اعلام آمادگی کردم و روز سهشنبه عصر به محفل ادبی رفتم.
ساعت حوالی ۶:۳۰ عصر بود. وارد کتابفروشی که شدم همه افراد شرکت کننده که از قبل اسم نوشته بودند، آنجا بودند و همه با اشتیاق منتظر آغاز جلسه بودند، کتابی که برای این هفته انتخاب کرده بودند، «ناتور دشت» بود، جلسه با حرفهای گرداننده جلسه آغاز شد در ادامه همه صحبت ها و نقطه نظراتشان را گفتند. در جمع سه استاد دانشگاه حضور داشتند که نظراتشان توجهم را جلب کرد و در زمانی کوتاه شاهد طوفان فکری زیبایی بودم.
نظرات همانند آدمهای حاضر، متفاوت بود یک نفر نقدی با تکیه بر فلسفه اخلاق باختین و دیگری سادهترین نتیجهگیری از متن را میگفت.
تجربه زیسته جالبی بود، کتابفروشی که برای جا دادن تعداد افراد بیشتر دوتا از میزهایش بیرون بود، صندلیهای جورواجور و آدمهایی که تفاوتهای زیادی داشتند نه گروه سنی خاصی داشتند و نه از یک قشر بودند؛ مرد، زن، کوچک و بزرگ همه صحبت میکردند.
کتابهای کوری، سهشنبه ها با موری، بوف کور، شازده کوچولو، ناتور دشت، آنیتگنه، مرشد و مارگاریتا، من دوست داشتنی از جمله کتابهایی است که در این جلسههای کتابخوانی نقد شدهاند.
جلسات نقد به طور مستمر در کتابخانههای عمومی نیز برگزار میشود اما بیشک جلسات نقد از جنس نقدهای باغ کتاب کرمان حال و هوای دیگری دارد.
نظرات