چهارشنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۲ - ۱۱:۱۰
برخی که در جنگ نبودند امروز مدعی شده‌اند

محمدرضا ظفرقندی؛ رییس سابق سازمان نظام پزشکی در شب «حمیدرضا عسگریان» که با رونمایی کتاب «کاش این گلوله شلیک نمی‌شد» همراه بود، با اشاره به خاطراتی از جنگ گفت: باید قدر افرادی چون حمیدرضا عسگریان را بدانیم. از جماعتی که در جنگ بودند، عده‌ای درست جلو نیامدند و مسیرهای دیگری را رفتند، اما آدم‌هایی که درست جلو آمدند و پای حرف‌شان ایستادند و یک عده در جامعه بودند، اما جنگ را درک نکردند و حالا با اسمی پرطمطراقی آمدند و قرآن سر نیزه کردند و مدعی امثال حمیدرضا عسگریان می‌شوند!

سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ محمدرضا ظفرقندی، پزشک و جراح در شب «حمیدرضا عسگریان» که با رونمایی کتاب «کاش این گلوله شلیک نمی‌شد» همراه بود، با یادی از دوستانی که در جمع حاضر نیستند گفت: امیدوارم دوستانی که به جنگ رفتند و امروز در میان نیستند، اهدافی که برای رفتن به جنگ داشتند و امروز ما با آنها فاصله داریم محقق شود و خونی که شهدا در جنگ دادند با قیمت شناخته شود.

او افزود: امروز در کنار رونمایی کتاب، شب حمیدرضا عسگریان هم است، من هر وقت او را می‌بینم یاد زمان عملیات می‌افتم وقتی که مجروحان را به اورژانس‌های صحرایی می‌آوردند که آوردن آنها به طرق مختلف بود. گاهی مجروح را وانت به اورژانس منتقل می‌کردند که آنچه ابتدا از وانت بیرون می‌آوردند، پای مصنوعی بود، پای مصنوعی رزمنده‌ای که قبلاً به جنگ آمده و مجروح شده و دوباره به جنگ برگشته بود. بنابراین ابتدا پای مصنوعی را به دست ما می‌دادند و بعد مجروح را پیاده می‌کردند.

این جراح و متخصص بیان کرد: شهید محمدعلی فیاض‌بخش را به همین شکل بود، ابتدا پای مصنوعی او را به ما دادند و بعد خودش را. در عملیات فجر چهار در خط مقدم مجروح شده بود و در تپه مهران که می‌خواستیم بالا برویم فیاض بخش را دیدم که پای خمپاره ایستاده و با همان شوخ‌طبعی که داشت وقتی مرا دید که به سمت خط مقدم می‌رفتم، به انگشترم اشاره کرد و گفت: اگر اتفاقی برایت افتاد، وصیت کن که انگشترت را به من بدهند؛ همین انگشتری که الان در دستم است. منم در حد معلم و شاگردی، گوشش را گرفتم و با هم شوخی کردیم و من راهی خط شدم. در همین عملیات پای فیاض‌بخش قطع شد.

محمدرضا ظفرقندی گفت: در عملیات خیبر بود در حال مداوای مجروحی بودم که چند جوان اصفهانی با لهجه قشنگی که داشتند به من مراجعه کردند و گفتند: فرمانده ما وضعش خیلی خوب نیست و شما بیا او را ببین. من هم سریع مداوای مجروح را انجام دادم و همراه آنها سراغ فرمانده رفتم و آن موقع نمی‌توانستم بپرسم شما کی هستید که این بچه‌ها با این حالت آمدند و اصرار دارند که به وضعیت فرمانده‌شان رسیدگی شود.

او ادامه داد: وقتی بالای سر فرمانده رسیدم، دستش قطع شده و در حال خونریزی بدی بود. به هر شکلی که شد خونریزی را کنترل کردم و او بیهوش شد و بعد از یک ساعت به هوش آمد، جمله‌ای در آن شرایط درد و خون گفت که برایم خیلی ارزش داشت، بچه‌های من کجا هستند؟ من به او گفتم: بچه‌ها جلو هستند و شما باید بستری شوید. او گفت: من باید برگردم پیش بچه‌ها. من قبول نکردم و خواستم که او را سوار آمبولانس کنند و به عقب برگردانند. او حسین خرازی بود که در آن شرایط نگران بچه‌های لشکر بود و در بدترین شرایط حاضر نبود آنها را ترک کند.

این پزشک مختصص اظهار کرد: این خاطرات را گفتم تا یادآوری کنم باید قدر افرادی چون حمیدرضا عسگریان را بدانیم. از جماعتی که در جنگ بودند، عده‌ای درست جلو نیامدند و مسیرهای دیگری را رفتند، اما آدم‌هایی که درست جلو آمدند و پای حرف‌شان ایستادند و یک عده در جامعه بودند، اما جنگ را درک نکردند و حالا با اسمی پرطمطراقی آمدند و قرآن سر نیزه کردند و مدعی امثال حمیدرضا عسگریان می‌شوند و مثل طلبکار برخورد می‌کنند، این برخوردهاست که جای تأسف دارد.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • سعید درخشانی DE ۲۳:۳۴ - ۱۴۰۲/۰۹/۲۶
    نام شهید فیاضی که جانباز پا قطع بود را اشتباها محمدعلی فیاض بخش نوشتید لطفا اصلاح کنید

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها