سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): حجتالاسلام نجف لکزایی رییس پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در نشست علمی «ماهیت و نظام مسائل فقه حکمرانی» که روز یکشنبه ۲۴ دی ۱۴۰۲ در این پژوهشگاه برگزار شد به سخنرانی پرداخت. آنچه در ادامه میخوانید گفتار او در این نشست است.
من با یک تعریف مختصر از فقه، بحث را شروع میکنم؛ سپس تعریفی از حکمرانی و در ادامه بحثی هم درباره فقه حکمرانی خواهیم داشت. قلب فقه حکم شرعی است و میتوانیم این تعریف را برای فقه به کار ببریم. شهید صدر در «دروس فی علمالاصول (حلقات)» تعریفی آوردهاند. ایشان میگوید «التشریع الصادر من الله تعالی لتنظیم حیاة الإنسان». امروزه کسانی که حکمرانی را تعریف میکنند سه مولفه را در نظر میگیرند. یکی سیاستگذاری است؛ دوم تنظیمگری و سوم تسهیلگری است. منتها اینها همه به هدف خدمات عمومی برای جامعه است. در تنظیمگری نیز بحث ساختارسازی و قوانین و مقررات و غیره آمده است.
جوهر و دیانای فقه ما عدالت است
از این تقسیم دومی که برای فقه شده، میشود استفاده کرد؛ بزرگان فرمودهاند که تشریعی که از ناحیه خدا برای تنظیم زندگی انسان صادر شده به دو بخش قابل تقسیم است؛ خصوصی و عمومی. در وضعیت خصوصی ممکن است حکمی برای یک فرد خاصی وضع شده باشد یا برای فرد به حیث فردیتش باشد. ولی عمومی برای فراتر از فرد وضع شده است که در نسبت یک فرد با افراد دیگر انواع و اقسام دارد. مثلاً بحث جنگ و صلح بحث فرد نیست و میدانیم فقه به جنگ و صلح میپردازد. یا خانواده و اینکه چطور شکل میگیرد و ازدواج و طلاق که فراتر از فرد است. مباحثی که برای محیط زیست و تعلیم و تربیت و اطلاعات و امنیت و نظم و التزام و مباحث حکومت است نیز فراتر از فرد هستند. اینها در فقه آمده است.
مبنای ورود بحث ما، در فقه موجود یا اصغر یا فقه حکم و احکام و نظمِ عادلانه است. آن مفهومی که از تاریخ تولد فقه تا امروز با آن مواجه هستیم بحث عدل است؛ حاکم عادل. چه در صف امام جماعت و چه در قضاوت، ما یک DNA و جوهره داریم به نام عدالت. یعنی فقه زیر بار نظم ظالمانه نمیرود. اینها بحثهایی است که برای ما مفروغعنه و روشن است. چه در سطح فرد و چه در سطح نهاد، فقه روی یک مولفهای به نام عدل تاکید می کند و این را از شرع میآورد و میگوید قرآن و پیامبران برای همین آمدند. عدالت اما سطوحی دارد یعنی وقتی ملکه عدالت در فرد محقق شد در حوزه ساختارها و قوانین و کنشگری کنشگران هم خودش را نشان میدهد. پس فقیه از اینجا وارد قوانین و مقررات و ساحت کارگزاران میشود. یعنی میگوید از چه کنشگری به عنوان قاضی استفاده کنید یا نکنید. فقه، با توجه به علم و تخصص و دانایی و امثال اینها، کنشگران را طبقهبندی میکند.
حکمرانی از منظر فقه یا عادلانه است یا ناعادلانه
از این منظر میتوان گفت حکمرانیها از منظر فقه در دو مقوله تقسیمبندی میشوند. حکمرانیهای عادلانه که نظم عادلانه را میخواهند برقرار کنند؛ از طریق سیاستگذاریها، تنظیمگری و تسهیلگریهای عادلانه چه در بخشهای دولتی و چه غیردولتی. برای فقه فرق نمیکند. چه اشخاص چه نهادها، چه در سطح خرد، چه متوسط و چه کلان؛ برای فقه همه قلمروها محل بحث است. فقه پرهیز نمیکند از این بحثها. حال اگر با این مقدمه وارد بحث شویم بهترین مسیری که الان میتوانیم طی کنیم برای اینکه بگوییم الان فقه حکمرانی داریم یا نداریم این است که یک کلمه دیگر به فقه حکمرانی اضافه کنیم و آن متعلق خود حکمرانی است. آیا فقه ما در ساحت مثلاً فقه حکمرانی خانواده، بحثی دارد یا نه. یا در حکمرانی اقتصاد بحثی دارد یا نه. آیا در حوزه حکمرانی سیاسی، فقه موجود گزارههایی دارد یا نه. میتواند حوزه سیاست داخلی و خارجی را تنظیم کند؟ مقرراتی در این بخش دارد؟
من این بحث را به دو بخش تقسیم می کنم؛ یکی نهادهای اساسی و دیگری نهادهای ثانویه. من معتقدم فقه کنونی ما همه نهادهای اساسی ما را پوشش میدهد. نهاد خانواده، اقتصاد، بهداشت، تعلیم و تربیت و حکومت. هر کدام از این نهادها اگر نباشند برای بشر مخاطرهای ایجاد میشود. یعنی ما نهاد خانواده را احتیاج داریم برای بقای نسل؛ نهاد بهداشت را احتیاج داریم برای سلامت؛ نهاد تعلیم و تربیت را احتیاج داریم برای انتقال فرهنگ و عوامل زندگی عزتبخش به نسلهای جدید؛ نهاد اقتصاد را احتیاج داریم برای معیشت و نهاد حکومت را احتیاج داریم برای تامین امنیت. اینها مقاصد فقه است. فقه میخواهد حفظ جان و مال و عقل و نسل و دین کند؛ منتها با نظم عادلانه و خط مشی عادلانه و تسهیل گریهای عادلانه.
حکمرانی، در جایی است که میخواهیم به هدفی برسیم. قلب بحث در حکمرانی، آنجایی است که هدف است. این را فقه تعیین کرده است. میگوید جامعهای باید داشته باشیم که امنیت، تضمین شده باشد. جامعهای که معیشت تامین شود و تکثیر نسل صورت بگیرد و تعلیم و تربیت هم باشد. این اهداف از طریق مقاصد خمسه در فقه عملیاتی، تعریف شده است. البته اهداف متعالیتری هم هست. مثل اینکه در عبادات، قصد قربت به خداوند داشته باشیم. آنجایی که با حکمرانی مرتبط میشود، بحث مقاصد است. نمیشود در یک چرخه حکمرانی بگوییم هدف نداریم. پس اول باید مقصد تعیین شود.
دولت فقط یکی از مخاطبان فقه است
دوم اینکه ادبیات حکمرانی نوین میگوید بعد از تعیین هدف، تمام کنشگران مرتبطِ با هدف، باید دور میز جمع شوند و همافزایی کنند. آیا فقه این کار را میکند؟ بله. فقه در شکلهای مختلف از جامعه مکلفین صحبت میکند. فقیه از مکلف فردی و رهبری و تجمعی و عموم مومنین صحبت میکند و برایشان قاعده و اصل دارد. از مکلفِ مطیع صحبت می کند تا مکلفِ عاصی. یعنی فقه با ضوابط خودش برچسب میزند که یک کنشگر خوب است یا بد. فقه نیامده برای نهادهای رسمی صحبت کند یا نیامده مخاطب خود را دولت قرار بدهد؛ دولت یکی از مخاطبان است. اما فقه بخش عمده کارش، بخش آحاد مردم و گروههای مختلف است. فقه همانطور که برای مجاهد فی سبیل الله تعیین حکم میکند برای باقی هم تعیین حکم میکند. یعنی کنشگری را نمیشود پیدا کرد که از چشم فقیه دور بماند. فقیه و فقه این هنر را دارد که ریزترین و جزئیترین سیستم حکمرانی را برای شما در طول تاریخ طراحی کند. چنانکه تا کنون در طول تاریخ طراحی کرده است. ما نباید مغلوب اصطلاح شویم و بگوییم وجود نداشته است. همه پذیرفتهاند که حکمرانی بار ارزشی دارد و رنگ و بوی فرهنگ جامعه را میگیرد. تنها یک نظریه و دیدگاه خاص درباره حکمرانی نیست و کثرت دیدگاه را میشود مشاهده کرد. اگرچه منظرها تفاوت دارد اما موضوع حکمرانی فرق نمیکند.
فقه ما فقه قرآنی است. اما نکته این است که فقه از سطح دو به سطح سه میرود. سطح سه محرکهای این کنشگران است. این در نظریههای حکمرانی رایج، خیلی مورد توجه قرار نمیگیرد. فقهای ما هم به محرکهای معرفتی و هم انگیزشیِ کنشگران، توجه دارند. آدمهای دور میز که میخواهند برنامهریزی کنند برای نیل به آن هدف، قصدشان چیست؟ مثلاً در جهاد، نیت باید برای خدا باشد. اگر قصد قربت نکرد و در میدان جنگ کشته شد شهید محسوب نمیشود. کارهایی هم هست که قصد قربت نمیخواهد که آن را نیز مشخص میکند. مثلاً اگر نصف افراد دور میز، سکولار باشند، فقه از شما نمیپذیرد. فقه در تنظیمگری، ضمانت اجرا نیز دارد. به این معنا که خودش در یک جاهایی که انگیزه باید الهی باشد، یک سری از کنشگران را از مشارکت در تصمیمگیری حذف میکند. مثل کسی که ریا کرد و جزو دشمن طبقهبندی شد. وقتی جزو دشمن است شما نمیتوانید با او همکاری کنید. فقه تا سطح تکنیک و تاکتیک هم پیش میرود. محرک معرفتی را نیز اینطور درست میکند که مثلاً شما به عنوان کاسب واجب است احکام کسب را بلد باشید؛ اگر بدون این وارد شدید عاصی هستید. بر والدین و پدر واجب است که به کودک خودش قبل از سن تکلیف احکام شرعی را بیاموزد. پس فقیه آدمها را بدون معرفت رها نمیکند. نمیگوید کنشگران بیایند و مصوب کنند اکثریت رای را. نیت در درون جامعه نباید فریب باشد. فقه قواعد دشمنی را نیز در نظر میگیرد. مثلاً بر کافری که قصد دشمنی ندارد نیز ضابطهای حاکم است و آنجا که دشمن است، ضابطهای دیگر.
فقه حکمرانی، دستورالعملهایی برای ما در حوزههای حکمرانی فقه دارد. یک بار فقه حکمرانی خانواده داریم یک بار حکمرانی فقهی در عرصه خانواده. عنصر چهارم مکان است. دقیقترین محیط شناسیِ امنیتی سیاسی اقتصادی فرهنگی در فقه اتفاق افتاده است. فقه به صورت دقیق، برای شما مناطق را مشخص میکند؛ اینکه در هر مکانی ما چه تکلیفی داریم. غیر از این، فقه توجه شما را از این عالم میگیرد و میگوید غیر از این دنیا، عقبی است و میگوید آخرت باید جلوی رویتان باشد و دنیا باید پشت سرِ آخرت راه برود.
پنجم عنصر زمان است. بازهای که برای حکمرانی تعیین میشود چه زمانی است. زمانِ محدود و طولانی یا زمان از دنیا تا عقبی. شما اگر یک کاری که وقتش رسیده انجام ندهید قضا میشود. فقه، واجب فوری و واجب مضیق دارد. فقه غوغا میکند که وارد عرصه حکمرانی شود. من میگویم وارد شده است و ما تنها باید از آن استفاده کنیم. برخی گمان میکنند مثلاً واژه محیط شناسی یک بحث جدید است اما توجه نداریم که فقه این را نیز مطرح کرده است.
بحث آخر بحث مبدا است. فقه میگوید وضع موجود از مطلوب چقدر فاصله دارد. فقیه به جامعه نگاه میکند و با آمار دقیق میتواند بگوید که آیا عدالت وجود دارد یا نه. وقتی میخواهیم حرکت خود را شروع کنیم و فرآیند میل به هدف را شروع کنیم باید یک ترسیمی از وضع موجود داشته باشیم. در فقه همه عناصر پوشش داده میشود و در سیاستگذاری و تسهیلگری و تنظیمگری برخی از اینها پوشش داده میشود ولی در فقه، همه اینها پوشش داده میشود.
یکی از چالشهای فقه، چالش با دولت ملی مدرن است
فقه وظایف دستگاههای مسئول نسبت به خانواده و خارج از خانواده را نیز مشخص میکند. فقه در طول قرنها تنظیمگری انجام داده است و الان هم در جامعه اسلامی فقه باید بیاید و این کار را انجام دهد. تنظیمگری بدون حضور فقه و فقاهت و در سطح کلانِ دین و اعتقادات ممکن نیست. از سیاستگذاری بدون دین، اسلامی در نمیآید. حکمرانی اقتصادی با هدف امنیت اقتصادی و تامین معیشت نیز احکامی دارد. حرمت ظلم و سلطه و احتکار و رشوه و غیره. فقه فقط تکلیفی برخورد نمیکند و تشویقی نیز عمل میکند. فقه هم فعل و هم فاعل را مد نظر قرار میدهد. یکی از چالشهای فقه، چالش با دولت ملی مدرن است که فشار میآورد به فقه که من را به رسمیت بشناس. فقه مقاومت میکند چون نمیتواند خواستههای او را اجابت کند. اینها حوزه مومنین و تعاون همکاری جامعه است. بحث قرآنآموزی و سنتآموزی است. فقه حتی به حقوق حیوانات نیز توجه میکند؛ مثلاً با ظلم کردن به یک حیوان، در واقع حق الله را نقض میکنید. یا مثلاً اگر در جایی که حیوانی تشنه در حال مرگ وجود دارد، شما با آب، وضو بگیرید گناه مرتکب شدید. تیمم در صورت وجود یک حیوان تشنه که اگر آب نخورد میمیرد، واجب است.
ما همین الان در متون فعلی خودمان، فقه حکمرانی داریم؛ چه در تعریفی که ارائه شده و چه در نگاهی که فقها داشتهاند. فقه یعنی تنظیم حیات انسان. و یکی از مولفههای تنظیم حیات انسان، حوزه حکمرانی است. فقه بوده است و خواهد بود و باید باشد که به تنظیم امور در جامعه اسلامی بپردازد. ما هر مقدار که به فقه بیتوجهی کنیم به همان میزان گرفتار سکولاریسم میشویم. یعنی مثلاً بگوییم مدیریتِ بدون فقه، یا دانشِ سیاسیِ بدون فقه، یا دانشِ اقتصادِ بدون فقه. شما هیچوقت اقتصادِ جامعه را با صِرفِ تجربه اداره نمیکنید. اینها فعل انسان است و فعل انسان ترکیبی از بخشهای ارزشی هنجاری و عرفی و تجربی است. اگر اینها را جدا کردیم به آن مقصدی که که دین گفته نمیرسیم. دانش حکمرانی به ما میگوید که بستر را باید با هم و همافزا و همسو از مبدا تا مقصد مهیا کنیم.
نظر شما