سه‌شنبه ۱۰ بهمن ۱۴۰۲ - ۱۶:۱۷
چه شد که هندی‌ها گاندی را کشتند؟/ مهم‌ترین چهره‌ تاریخ قرن بیستم

قاتل گاندی و همدستانش باور داشتند که او در مواجهه با مسلمانان هند تسامح بیش از حد نشان داده و با سیاست‌های نادرست و بی‌لیاقتی‌اش، مسیر تجزیه هند و جدایی پاکستان را هموار کرده است.

سرویس تاریخ و سیاست خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): در تمام سال‌های مبارزه با انگلیسی‌ها، از تضادی که هندوها و مسلمانان هند را از هم جدا می‌کرد می‌ترسید. اما امید داشت که کشورش را ضمن نجات از چنگ استعمار، به دور از تنش‌ها و خصومت‌های قومی و دینی، از نو بسازد. چنان که اریک هابسبام در کتاب «عصر نهایت‌ها» به اشاره می‌نویسد در مقاطعی به نظر می‌رسید که گاندی در تحقق اهدافش – یا حداقل بخشی از این اهداف – کامیاب شده است، اما حوادث منتهی به جدایی پاکستان و ناآرامی‌هایی پیش و پس از آن به او نشان داد که مشکلات آن سرزمین عمیق‌تر و پیچیده‌تر از چیزی است که در گذر از یک نسل تدبیر شوند. همین مشکلات هم بودند که بلای جانش شدند و پس‌زمینه قتل او را شکل دادند.

زمان مرگ ۷۸ سال داشت. از مدتی پیش در مجتمعی واقع در مرکز دهلی موسوم بیرلا اقامت می‌کرد و همان‌جا، هر روز با جمع بزرگی از مردمش به صحبت می‌نشست. گاهی هم در کنار یکدیگر و دسته‌جمعی دعا می‌خواندند. هرکدام‌شان به کیش و آیینی متفاوت با دیگری معتقد بودند باورهایی حتی متضاد باهم داشتند، اما زیر سایه پدرانه گاندی این تضاد و تفاوت رنگ می‌باخت و فرصتی برای زندگی انسانی و مصلحانه فراهم می‌شد. روز سی‌ام ژانویه (سال ۱۹۴۸) نیز مثل روزهای قبل شروع شد و تا عصر بدون حادثه‌ای خاص و غیرمنتظره گذشت. حدود ساعت پنج بود که گاندی از اتاقش خارج شد و همراه مردمی که آن روز برای دیدنش آمده بودند به سمت محوطه مرکزی مجتمع قدم برداشت. ناگهان قاتل از میان مردم بیرون زد، اسلحه‌اش را به سمت گاندی گرفت و سه گلوله پشت سر هم شلیک کرد.

پیرمرد به زمین افتاد. چند نفر از حاضران بلندش کردند و او را به اتاقش بردند. از پزشکان برای نجات جان او کمک خواستند، اما کار از کار گذشته و گاندی مُرده بود. قاتل را هم بی‌درنگ گرفتند و اگر پلیس‌ها نمی‌رسیدند و دخالت نمی‌کردند، همان‌جا زیر مشت و لگد می‌کشتند. نامش ناتورام گودسه و عضو یکی از احزاب ناسیونالیست افراطی هند بود. پیش از آن چند بار دستگیر و زندانی شده بود، اما به آن معنی مرسوم، بزه‌کار به شمار نمی‌رفت. جرایمی که مرتکب شده بود همه سیاسی بودند و ریشه در تعصباتش داشتند. انگیزه قتل گاندی نیز به همین تعصبات ملی و میهنی او برمی‌گشت. گودسه و همدستانش باور داشتند که گاندی در مقابل مسلمانان هند تسامح بیش از حد نشان داده و با سیاست‌های نادرست و بی‌لیاقتی‌اش، مسیر تجزیه هند و جدایی پاکستان را هموار کرده است. نکته اینجاست که حرف‌های او، هرچقدر هم به‌ظاهر عجیب و غیرمنطقی بود، در جامعه هند خریدار داشت. به عبارت دیگر، او و کسانی که در قتل گاندی همراهش بودند، تنها هندی‌هایی نبودند که چنین باوری داشتند.

از تابستان ۱۹۴۷ که پاکستان رسماً از هند جدا شد و کشور مستقلی در شمال غربی آن شبه‌قاره شکل گرفت، هندی‌ها ناآرام شده بود. ناسیونالیست‌های هندی به آنچه روی داده بود معترض و از آن خشمگین بودند و احزاب افراطی – که گودسه عضو یکی از آنان بود - نیز همه را در این ماجرا مقصر می‌دیدند. از نظر آنان هر که بزرگ‌تر و مهم‌تر بود، تقصیر بیشتری داشت. گودسه در دادگاه گفت می‌دانسته قتل گاندی معنایی جز رفتن به عمق تباهی ندارد و نامش را بی‌حیثیت می‌کند. اما مدعی بود که برای اعاده حیثیت از کشورش چاره دیگری نمی‌دیده و باور داشته هند بدون گاندی، محکم‌تر با پاکستانی‌ها مواجه می‌شود و آن‌ها را سرجای خودشان می‌نشاند. او و یکی از همدستانش را در زندان آمبالا دار زدند و برای شش نفر دیگری که در این ترور با آنان همکاری کرده بودند نیز حکم به حبس ابد دادند. نوشته‌اند از گاندی هم چند وسیله شخصی مثل عینک و ظرف و قاشق غذا، و نیز کشور مستقل هند باقی ماند.

چه شد که هندی‌ها گاندی را کشتند؟/ مهم‌ترین چهره‌ تاریخ قرن بیستم

کتاب‌هایی درباره گاندی

درباره گاندی که یکی از مهم‌ترین چهره‌های تاریخ قرن بیستم است، کتاب‌های بسیاری نوشته‌اند و چند عنوان از این کتاب‌ها نیز به فارسی ترجمه شده‌اند. در میان‌شان می‌شود به «گاندی» نوشته بیکهو پارخ، «زندگینامه مهاتما گاندی» از رجینالد رینالدز و «مهاتما گاندی» نوشته سوسمیتا آرپ اشاره کرد که همگی روایت‌هایی از زندگی پرحادثه گاندی و کوشش‌های او برای نجات هندی‌ها از سیطره استعمار است. همچنین باید از «مهاتما گاندی» نوشته رومان رولان فرانسوی نیز نام برد که مرحوم محمد قاضی، سال‌ها پیش آن را ترجمه کرد. این کتاب روایت نویسنده‌ای بزرگ، از مبارزی تمام‌عیار و مردی لایق تحسین است؛ «چشمانش آرام و کدر. کوتاه‌قد و ضعیف‌الجثه، با صورت لاغر و گوش‌های بزرگ برگشته. شب‌کلاهی سفید بر سر و جامه سفیدی از پارچه خشن در بر، پابرهنه، غذایش برنج است و میوه، و به جز آب نمی‌آشامد. روی زمین می‌خوابد، کم می‌خوابد و دایم کار می‌کند. گویی جسمش به حساب نمی‌آید. در برخورد اول هیچ‌چیز در او جلب توجه نمی‌کند مگر حالت صبری عظیم و عشقی بزرگ.»

رولان، گاندی را از نزدیک می‌شناخت و چهره به چهر با او صحبت کرده بود. می‌نویسد: «گاندی اعلام می‌دارد اگر مجبور به انتخاب شود آزادی را فدای حقیقت خواهد کرد و عشق مذهبی او به وطنش هرچند قوی باشد، مذهبش را مقدم می‌شمارد.» رولان در این کتاب کوچک، گاندی را کانون توجه خودش قرار می‌دهد، اما از هند و تاریخ این کشور و آنچه استعمار انگلیس با هندی‌ها کرد نیز بحث می‌کند؛ «هر ملتی سر ملت دیگر را به نام همان اصولی که نقاب منافع و غرایز قابیل است می‌بُرَد. هرکس از ناسیونالیست و فاشیست و ماتریالیست و غیره، و هر ملت و هر طبقه اعم از ستمکش و ستمگر حق زور گفتن به دیگران را که در نظر او حق جلوه می‌کند برای خود قائل است ولی به دیگران روا نمی‌دارد.»

می‌نویسد: «در این دنیای کهنه که در حال فروریختن است هیچ پناه و هیچ امیدی نیست و هیچ نور پرفروغی نمی‌تابد. کلیسا نصایحی به ظاهر مسکن و خداپسندانه و حساب‌شده می‌دهد و این نصایح تا آنجا احتیاط‌آمیز است که میانه او را با اقویا شکرآب نکند. از این گذشته کلیسا فقط موعظه می‌کند و عمل در کارش نیست. صلح‌جویان بی‌مزه با بی‌حالی تمام بع‌بع می‌کنند و پیداست که در قول خود مُرددند، چون از ایمانی صحبت می‌کنند که یقین ندارند خود واجد آن باشند. چه کسی می‌تواند این عقیده را برای آنان ثابت کند؟ آن‌هم وسط دنیایی که خود منکر آن است چگونه چنین کاری ممکن خواهد بود؟ آری، ایمان فقط با عمل اثبات‌پذیر است و بس!» در نظرش گاندی تجسم ایمان عملی به آینده بهتر برای نوع بشر بود. به همین دلیل هم تحسینش می‌کرد و در کنش و واکنش‌های او، حق و حقیقت را می‌دید.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها