سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، رمان نوجوان «من مهدی آذریزدی هستم» نوشته هادی حکیمیان است که در نشر صاد چاپ و منتشر شده است. این اثر در بخش «داستان تألیف» گروه کودک و نوجوان چهلویکمین دوره جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران نامزد شده است. به این بهانه با حکیمیان که کارنامهای خواندنی در حوزه داستان نوجوان دارد گفتوگویی درباره این اثر و جایزه کتاب سال کودک و نوجوان داشتهایم که در ادامه میخوانید:
- رمان «من مهدی آذریزدی هستم» چه ماجراهایی را در خود گنجانده است؟
کتاب، داستان دو شخصیت اصلی و نوجوان است که از شهرستان برای رساندن یک چمدان امانتی میآیند تهران و طی حوادثی با مهدی آذریزدی، نویسنده کودک و نوجوان آشنا میشوند. زمان داستان در دهه ۳۰ میگذرد؛ زمان میانسالی مهدی آذریزدی است و این دو نوجوان در تهران با مهدی آذریزدی آشنا میشوند و این مصادف است با زمانی که یکی از کتابهای آقای آذریزدی برنده کتاب سلطنتی سال شده است. او دعوت شده است که در ضیافت دربار شرکت کند و مانند بقیه برگزیدهها جایزهاش را از دست شاه بگیرد. رفتن به این مراسم و گرفتن جایزه سال شرایطی دارد؛ مثلاً اینکه لباس فراخ بپوشی و پاپیون بزنی و در ضیافت دربار شرکت کنی و از دست شخص شاه جایزه بگیری و مرحوم آذریزدی میگوید من نمیخواهم، نه لباس فراخ میپوشم، نه پاپیون میزنم، نه در دربار میروم و نه جایزه میخواهم. این یک حادثه واقعی است و براساس یک حادثه واقعی است. او حاضر نمیشود که جایزه سلطنتی کتاب سال را بگیرد و ماجراهای این داستان هم درباره این نویسنده و حاضر نشدن او به گرفتن کتاب از دست شاه است.
- اثر شما امسال در گروه کودک و نوجوان جایزه کتاب سال به عنوان یکی از نامزدها اعلام شده است. به طور کل، انتظارات شما به عنوان یک نویسنده از جایزه کتاب سال چیست؟
جایزه کتاب سال اگر به صورت یک رخداد فرهنگی باشد خیلی خوب است. مثلاً نگاه کنید به جشنواره فیلم فجر که دستکم یک هفته زمان دارد و آثار معرفی میشوند که یک فرصتی است منتقدان، بازیگران و آثاری در آن حضور دارند. جشنواره کتاب سال میتوانست دستکم دو روز در سال برگزار بشود نه اینکه دو ساعت. فکر نمیکنم دو سه ساعت بیشتر این مراسم طول بکشد. اگر کارگاههایی در کنارش برگزار میشد یا کتابهایی که برگزیده شدهاند از طریق مطبوعات به مخاطب معرفی میشدند بهتر بود. یک بخشی زحمتی است که شما انجام میدهید و این خیلی خوب است؛ ولی رسانهای مانند صداوسیما شاید نهایتاً یک خبر از آن پخش کند؛ درصورتی که میتوان این جشنواره را بهتر برگزار کرد. برای مثال ضمن معرفی کتابهایی که در جشنواره نامزد یا برگزیده شدهاند، در طول سال برای آنها جلسه نقدوبررسی بگذارند و حمایت کنند از ناشر و نویسنده. بین این آثار ممکن است کتابهای خوبی باشد که بتوانیم ترجمه کنیم برای جشنوارههای خارج از کشور. به نظرم این موارد کارهایی است که میتواند امتداد داشته باشد و در طول سال رها نشود. این مسئله سبب دلگرمی ناشر و نویسنده و کسانی میشود که در حوزه کتاب کار میکنند.
- این جایزه کلان در سطح ملی، غیر از مواردی که به آن اشاره کردید، چه کاربردهای دیگری میتواند داشته باشد که ظرفیت آن را گسترش دهد؟
اگر بازتاب خوب داشته باشد، حق چاپ کتابی که کتابِ سال میشود دستکم از طرف ارشاد و نهاد کتابخانههای عمومی خریداری میشود و در کتابخانههای عمومی در دسترس قرار میگیرد. در دورههای قبل بوده کتابهایی که در بخش کودک و نوجوان برگزیده شدند؛ ولی وقتی مراجعه میکنید میبینید در کتابخانههای عمومی نیست؛ درحالی که کتابهای ضعیفتر هست. دلیل آن را نمیدانم. وقتی از بودجه دولتی خریداری شده است میتواند با آموزش و پرورش مرتبط شود تا کتابهای سطح بالا معرفی شوند. بالاخره آن آثار برای مخاطب کودک و نوجوان نوشته شدهاند و از این طرف هم مدارس و آموزش و پرورش جامعه هدف بزرگ این کتابها هستند. بعضاً میبینم که کتابهای حاضر در کتاب سال در چرخه توزیع پخش نمیشوند، نهایتاً محدود میشود به تهران؛ این کتابها باید در سراسر کشور پخش شوند، جلسات نقد برای آنها برگزار شود و نویسندگانشان را به مراکز استانها دعوت کرد. میشود این کتابها را معرفی کرد و ترجمه کرد یا اگر کار خوبی است به سینماگران پیشنهاد شود به عنوان کار اقتباسی. الان مشکل اساسی ما این است که کارگردانها میگویند ما مشکل فیلمنامه داریم؛ خب این کتابها را میشود معرفی کرد که از آنها اقتباس کرده و فیلم و سریال تولید شود؛ حتی به کتاب صوتی تبدیل شود یا در بخش رادیونمایش میتوان آن را به صورت نمایش رادیویی درآورد. خیلی کارها میتوان انجام داد.
نکتهای که میخواستم بگویم این است که آقای آذریزدی عزیز به عنوان پایهگذار کتاب کودک و نوجوان در ایران شناخته میشود؛ عموماً تصاویری که از او ارائه میشود در مطبوعات و صداوسیما، دوران پیری و انزوای اوست. من سعی کردم در این کتاب از آنجایی که مخاطب کتاب نوجوان است، مقطع سنی جوانی و میانسالی او را انتخاب کنم؛ زمانی که او کار میکرد و کتابهایش منتشر میشد و جایزه میگرفت. تقریباً بهترین مقطع را انتخاب کردم؛ چون دوره کودکی و نوجوانی او در سختی گذشته است و همچنین دوره پیریاش. بهترین مقطع همان دوره میانسالی آذریزدی است که من انتخاب کردم. بخشهای زیادی از داستان برگرفته از واقعیات زندگی این نویسنده است. در جاهایی که مربوط به مرحوم آذریزدی است تلاش کردم به واقعیت وفادار باشم و چیزی از خودم تخیل نکنم؛ منتها سعی کردم با زبان ساده و طنزی که مخاطب نوجوان دوست داشته باشد و آن را بپسندد ارائه دهم. امیدوارم که کتاب به مخاطب نوجوان معرفی شود و این مخاطبان دربارهاش نظر دهند.
نظر شما