سرویس مدیریت کتاب خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) -معصومه رامهرمزی: اگر با گفتن این عبارت، متهم به نگاه آرمانی یا حرفهای کلیشهای نشوم، واقعیت این است که پس از گذشت دو دهه از پیروزی انقلاب، خانمهای ایرانی بهطور جدی و کوشا وارد فضای نشر کشور شدند. البته این ادعا نفیکننده تلاش چند بانوی ناشر همچون شهلا لاهیجی، منصوره اتحادیه، سیما کوبان و فریده خلعتبری در دهه شصت نیست؛ اما روشن است که ورود خانمها بهعنوان یک جریان پویا در فضای نشر، از دهه هفتاد بهبعد شکل گرفت. با اینحال، تحلیل عملکرد این جریان با توجه به عوامل پیشبرنده یا بازدارنده، موضوع دیگری است که بررسی بیشتری میطلبد.
پس از پایان جنگ و از دهه ۷۰، بانوانی که قبلاً در لایههای میانی صنعت نشر فعال بودند، به خودباوری رسیدند و در قامت ناشر به چاپ کتاب مشغول شدند. خانمها با پاگذاشتن در عرصهای بهظاهر مردانه که در آن سالها سروکارش بیشتر با کارگر چاپخانه و حروفچین بود، بهطور طبیعی از کلیشههای رایج و مقبول خود در نقش معلم و پزشک و استاد دانشگاه و… فاصله گرفتند. مسیر جدید چالشهای جدیدی بههمراه داشت که با سرسختی و صبر میشد از آنها عبور کرد.
بهدلیل پیوند ناگسستنی میان فضای نشر و اندیشه، از ناشران انتظار میرود که نقش نرمافزاری و سختافزاری را همزمان ایفا کنند. بهطبع این نوع فعالیت در این جایگاه، برای خانمها مشکلات بیشتری بههمراه دارد.
مراحل چاپ یک کتاب، پیچیده و گاه طاقتفرساست و بخش مهمی از حوزۀ فرهنگ را پوشش میدهد. در فرایند انتشار کتاب، زمان نقش اساسی را ایفا میکند. زمان همان مقولهای است که خانمها بهلحاظ تاریخی همواره با آن مشکل داشتند و چهبسا زنان فعالی که آرزو میکنند یک شبانهروز بهجای بیستوچهار ساعت، در صد ساعت تعریف شود تا آنها همۀ امور خود در عرصۀ خصوصی خانه و در عرصۀ عمومی جامعه را بهخوبی سامان دهند.
بعضی مشاغل مثل نشر، شبانهروزی است و در قالب زمان اداری نمیگنجد. نظارت بر کار مؤلف، مترجم، حروفچین، طراح، صفحهبند، لیتوگراف، چاپخانه و حتی توزیع و پخش کتاب و پس از آن تبلیغ و ترویج، زمان طولانی را طلب میکند و معمولاً نمیتوان بر این فرایند نقطۀ پایان گذاشت.
گاهی حجم سنگین فعالیتها و تلاش برای حضور مؤثر و موازی در خانه و جامعه، خانمها را در نسبت با آقایان، در جایگاه غیرحرفهای قرار میدهد. شاید یکی از دلایل مهم ایجاد تشکلهای صنفی خانمها در حوزۀ نشر، همراهی و مشارکت جمعی برای رسیدن به راهحل مسائلی است که با آن دستوپنجه نرم میکنند. تجربه ثابت کرده است که پذیرش نقشهای جدید، برای بهتثبیترسیدن نیاز به گذر از زمان دارد.
هدف اصلی از گفتوگو با خانم مریم جدلی، بررسی چرایی و چگونگی حضور ایشان در فضای نشر و تأثیر تشکلهای صنفی در تقویت و پویندگی نقش زنان در این عرصه است.
گفتوگو با خانم جدلی را از نقش خانواده و تأثیر تحولات تاریخی و اجتماعی در زندگی ایشان آغاز کردیم و با نگاه به مسائل بانوان ناشر و فعالیت صنفی آنان پیش برده و بهپایان رساندیم.
- خانم جدلی، کمی از خودتان بگویید. در کجا بهدنیا آمدید و بزرگ شدید؟ چه کسانی در زندگی شما بیشترین تأثیر را داشتهاند؟
من متولد تهران و بزرگشدۀ محلۀ قلهک هستم. لطف خدا شامل حالم بود. در محیطی سالم و شاد بزرگ شدم. با اینکه خانوادۀ متمولی داشتم، مرا مُرفه بیدرد تربیت نکردند. غم مردم غم ما بود و توجه به مشکلات دیگران و تلاش برای حل آن، راه و رسم پدر و مادرم در زندگی. شخصیت من تحتتأثیر منش و روش مادرم شکل گرفت. از کودکی تا جوانی و تا روزی که مادر شدم، او قهرمان زندگی من بود و تلاش میکردم مثل او باشم.
- چطور؟ مادر شما چه ویژگی داشت که توانست قهرمان زندگی دخترش باشد؟
ابعاد شخصیتی مادرم بهاندازه و بهجا بود؛ محبتش، مدیریتش و حتی زنانگی او. تعادل و توازن در زندگی، ویژگی شاخص او بود. از کنار مشکلات دیگران بیتفاوت عبور نمیکرد. وقت زیادی را به امور خیریه اختصاص میداد. بهمعنای متداول شاغل نبود. شبیه خانمهای معلم یا کارمند که ساعتی را خارج از خانه کار میکنند و حقوقی دارند. او بیشتر از یک زن شاغل فعالیت اجتماعی داشت و با طیب خاطر از داشتههای شخصی برای فعالیتهای خیریه هزینه میکرد. مردم را خوب میشناخت و به آنها علاقه داشت؛ بهخصوص به افراد نیازمند و محروم.
در کودکی بارها با او به مناطق حلبیآباد در حاشیه شهر رفتم تا مادرم کمکهای جمعآوریشده را به آنها برساند. برای زنهای بارداری که در محلههای فقیرنشین زندگی میکردند و توانایی خرید سیسمونی نداشتند، روزهای متمادی وقت میگذاشت، پشت چرخ خیاطی مینشست و با سلیقه و هنرمندی، سیسمونی آبرومندی آماده میکرد. باور داشت که حق هر نوزادی است در زمان تولد مورد احترام و لباس مناسبی به تن داشته باشد. تهیه جهیزیه برای دختران بیبضاعت از فعالیتهای همیشگی مادرم بود. تا بهیاد دارم، او برای حل مشکلات دیگران پیشقدم بود و هیچ وقت از این کار خسته نشد.
- پدر شما از این فعالیتها حمایت میکرد؟ مخالف رفتوآمد مادرتان به محلههای محروم در حاشیه شهر نبود؟
پدرم راضی بود و همیشه از مادرم حمایت میکرد؛ چون خودش هم غم دیگران را داشت. الان که سرد و گرم روزگار را چشیدم، فکر میکنم شاید یک دلیل مهم همراهی او، توانایی مادرم در ایجاد تعادل بین فعالیتهایش بود. برای زندگیاش کم نمیگذاشت. خوشسلیقه بود و با هنرمندی به امور خانه رسیدگی میکرد. به آشپزی اهمیت میداد و غذایی درخور و شایستۀ خانواده تدارک میدید. به آراستگیاش در خانه توجه داشت؛ انگار که قرار است به مهمانی برود. نظم او در کارها باعث موفقیتش شد. همۀ ما را از عشق و محبتش سیراب میکرد و حواسش به تربیت من و خواهر و برادرهایم بود. خُب با چنین زنی میشود مخالفت کرد؟ پدرم دست او را برای کمک به نیازمندان باز گذاشته بود و با توانایی مالیاش، از مادرم حمایت میکرد.
- دوران کودکی نقش مهمی در زندگی افراد دارد. شما چه تجربهای از آن دوره دارید؟
من دوران کودکی شادی را پشتسر گذاشتم. در کنار تفریح و سرگرمی، یادگیری جزو برنامۀ همیشگی ما بود. پدر و مادرم به تربیت دینی ما اهمیت میدادند. بعد از تمامکردن کلاس اول، مادرم مرا به جلسات آموزش قرآن بانوی نابینایی و دلآگاهی برد تا از او قرائت و صوت آیات را بیاموزم. صدای زیبا و دلنشین استادم، روح مرا با قرآن عجین کرد. البته پیش از آن هم بهدلیل نوای خوش قرائت قرآن پدرم در شبهای جمعه و ماه مبارک رمضان، با کلام الهی مأنوس بودم؛ اما استادم بهطور اصولی قرائت و صوت قرآن را به من آموخت.
به چهاردهسالگی که رسیدم، سه سال بهطور مستمر در کلاس مفاهیم قرآنی و نهجالبلاغه شرکت کردم. با یادگیری مفاهیم و معانی الهی، باورهای قلبی من به استدلال و منطق گره خورد. ریشه و عمق دستورات دین اسلام را درک کردم.
- برای رفتن به این کلاسها اجباری وجود داشت؟
روابط ما در خانه بهقدری صمیمی و دوستانه بود که نیازی به تحکم و اجبار وجود نداشت. پدرم مردی شوخطبع و خوشاخلاق بود و به تصمیمهای فردی ما احترام میگذاشت. راه را به ما نشان میداد. شرایطی ایجاد میکرد که به آگاهی برسیم؛ اما برای ما تعیین تکلیف نمیکرد. حتی انتخاب پوشش را به خودم واگذار کرد. من با میل و رغبت انتخاب کردم که محجبه باشم.
- نقطه تحول زندگی شما در چه زمانی بود؟
پیروزی انقلاب و سالهای دفاع مقدس نگاه نویی به من داد. در اوج جوانی بودم و شور زیادی داشتم. بهعلاوه درس و مدرسه، در دورههای مختلف فرهنگی و نظامی و امدادگری شرکت میکردم. در بیشتر فعالیتهای دوران انقلاب، دوست عزیزم تهمینه اردکانی کنارم بود.
- با شروع جنگ شما چند نوبت به جبهه اعزام شدید؟ در آن زمان مرسوم بود که دختری جوان به جبهه برود؟ از خانم زهرۀ فرهادی، مجروح جنگی روزهای مقاومت خرمشهر، شنیدم که شما امدادگر قطار بیمارستانی هلالاحمر بودید.
در آن زمان، رفتن یک دختر جوان از شهری مثل تهران به جبهه عادی نبود. از دوست و آشنا و همسایه، هرکس که میشنید قصد رفتن به جبهه را دارم، با تعجب میپرسید: «مگر زنها به منطقۀ جنگی میروند؟!» هیچکس انتظار نداشت که داوطلب رفتن به جنگ باشم. حتی پدرم از این تصمیم، نگران بود و دلش راضی به رفتن من نمیشد. اینجا بود که مثل همیشه مادرم وسط آمد! برای اینکه از نگرانی پدرم کم کند، در اولین اعزام با من به شوش دانیال آمد. او در روزهای انقلاب هم هر زمان که میدید قرار است به تظاهراتی بروم که احتمال حملۀ نیروهای امنیتی هست، با من میآمد و به پدرم میگفت: «نگران نباش! من همراهش هستم.»
در اولین اعزام، مادرم و دوستم تهمینه اردکانی با من بودند. البته تا سه سال بعد، رفتن من به جبهه ادامه داشت و پدرم با این مسئله کنار آمد.
من به همراه تهمینه مدتی امدادگر قطار بیمارستانی هلالاحمر بودیم. قطاری متفاوت که مسافرهایش مجروحین جنگی بودند. درواقع این قطار یک بیمارستان سیار بود. فکر می کنم این تنها قطاری بود که در معرض شیطنت بچههای کنار خط قرار نمیگرفت و هیچ وقت سنگی به شیشهاش نزدند. خیلی وقتها مردم عادی در ایستگاههای بین راهی با خوراکی و گل منتظر رسیدن قطار بودند تا به مجروحین جنگ ابراز محبت کنند. دوستم تهمینه اردکانی در روز ۲۶ اسفند ۱۳۷۲ بههمراه همسر و دو فرزندش در هواپیمای مسافربری سی ۱۳۰ از مسکو به تهران در پرواز بودند که هدف موشک نیروهای درگیر در جنگ قرهباغ قرار گرفتند و جان باختند.
من در همین قطار با خانم فرهادی آشنا شدم. او دختری کمسنوسال اهل خرمشهر بود که در روزهای مقاومت زخمی شد. خانم فرهادی در تهران غریب بود. به او پیشنهاد دادم که برای گذراندن دورۀ نقاهتش به خانۀ ما بیاید. مدتی در خانۀ ما بود و مادرم مثل دختر خودش از او مراقبت کرد.
- چطور در شرایط بحرانی جنگ تصمیم به ازدواج گرفتید؟ سخت نبود؟
تشکیل خانواده بخشی از زندگی ما در روزهای پرحادثۀ جنگ بود. همسرم رزمنده بود. در گفتوگویی که قبل از ازدواج داشتیم، به هم قول دادیم که زندگی مشترک، ما را از جبهه و جنگ دور نکند. شانس بزرگی آوردیم که توانستیم خدمت حضرت امامخمینی برسیم و ایشان ما را به عقد هم درآورد. حضرت امام توصیهای ساده، اما بسیار اثرگذار به هر دوی ما کرد که برکت زندگی ما شد. توصیۀ ایشان این بود که در زندگی گذشت داشته باشید. همین یک جمله اگر مدنظر زن و مرد قرار بگیرد، یک خانواده همیشه سر پا میماند.
- به قولتان وفا کردید و هر دو در جبهه ماندید؟
بله، هر دوی ما بر سر عهد خودمان ماندیم. زندگی ما در جنگ با زندگی زوجهای جوان در شهرهای دور از جبهه تفاوت زیادی داشت. بعد از ازدواج در یک مقطعی به ایلام اعزام شدم و در بیمارستان امامخمینی آنجا کار میکردم. در آن زمان، ارتش بعثی برای راهانداختن جنگ روانی ازطریق رادیو عراق اطلاعیه میداد که در فلان روز و فلان ساعت، شهر را با موشک میزند.
خیلی وقتها به وعدهاش عمل میکرد، گاهی هم اتفاقی نمیافتاد. قصدش از این اطلاعرسانی، ایجاد وحشت و ترس بین مردم شهرهای مرزی بود. مردم ایلام حاضر نبودند خانه و زندگیشان را ترک کنند و از منطقۀ جنگی بروند. گاهی که حملات دشمن به شهر زیاد میشد، مردم به کوهها و ارتفاعات جنگلی اطراف شهر پناه میبردند و در چادر زندگی میکردند؛ اما با آرامشدن اوضاع به شهر برمیگشتند.
در یکی از روزها رادیو عراق اعلام کرد که ساعت سه بعدازظهر شهر را میزند. در آن زمان، همسرم در جبهۀ جنوب بود و از من فاصله داشت. صبح با شنیدن این خبر با سرعت بهسمت ایلام حرکت کرد و کمی قبل از ساعت سه، خودش را به من رساند. همۀ بعدازظهر را کنار من ماند تا اگر تهدید ارتش بعثی عملی شود و تقدیر ما بر مرگ باشد، در کنار هم شهید بشویم. آن روز را هیچوقت فراموش نمیکنم. خیلی خوشحال بودم که همسری مهربان و همراه دارم. او خطر کرد و خودش را به من رساند تا در آن لحظات بحرانی در کنارم باشد.
روایت دنیای حرفهای نشر
- خانم جدلی، چرا تصمیم گرفتید که ناشر شوید؟ رسیدن به این حرفه، آرزویتان بود یا دست سرنوشت شما را به این سمت آورد؟
اگر واقعیتش را بخواهید، این مسیر برای من باز شد. من همیشه به کتاب و مقولۀ فرهنگ علاقهمند بودم؛ اما الزاماً همۀ علاقهمندان به کتاب، ناشر نمیشوند. ورود من به فضای نشر قصهای دارد.
در اوایل دهه ۷۰ در یک موسسه علمی نیمهخصوصی مشغول تحصیل شدم. با توجه به سوابق کاریام از من خواستند که مسئولیت آموزش موسسه را بر عهده بگیرم. در ضمن همکاری، متوجه برخی تخلفات قانونی در آن مجموعه شدم. یکی از اولویتهای مؤسسه، جذب دانشجویان خارجی و دریافت شهریههای سنگین از آنان بود. به دانشجوهای داخل کشور هم قولهایی فریبکارانه میدادند، مثل امکان تغییر رشتۀ دانشجو به رشتههای بالاتر و خاص یا ادعای وجود تفاهمنامه با ادارۀ استخدامی کشور برای اعطای مدرک تحصیل معتبر دانشگاهی به دانشجویان. همۀ این وعدهها برای فریب دانشجوها و جذب آنها به این مؤسسه بود.
بعد از افشای تخلفات مؤسسه، دانشجوها تازه فهمیدند چه کلاهی سرشان رفته. اعتراض چهارهزار دانشجو اوج گرفت؛ اما کسی پاسخگو نبود. من بهعنوان نمایندۀ دانشجوها وارد عمل شدم تا بتوانم صدای آنها را به گوش مسئولین برسانم. من هم یکی از آنها بودم با این تفاوت که در تهران زندگی میکردم و این اتفاق، زندگی مرا زیرورو نمیکرد؛ اما دانشجویی که از آن سوی کشور آمده بود و با هزارویک مشکل، شهریۀ سنگین مؤسسه را پرداخت میکرد، آیندهاش نابود شد. با مدارکی که در دست داشتم، برای احقاق حق دانشجوها به مراکز مختلفی مراجعه کردم. هرچه بیشتر پیگیری میکردم، کمتر جواب میگرفتم. تنها یک جا مانده بود که میتوانست مشکل را حل کند. به شورای عالی انقلاب فرهنگی رفتم و از آنها خواستم که به ما کمک کنند. کار به جایی رسید که هر روز مثل کارمند ثابت شورا از صبح به آنجا میرفتم و ساعتها منتظر مینشستم تا صدایم شنیده شود.
یک روز دکتر غفوریفر از من پرسید: «خانم جدلی، مگر شما خانواده نداری که تمام زندگیات را صرف پیگیری شکایت بر علیه این مؤسسه کردید؟» جواب دادم: «اتفاقاً خانواده و دو فرزند خردسال دارم؛ اما نمایندۀ چهارهزار دانشجو هستم که فریب مشتی کلاهبردار را خوردند!»
بعد از مدت طولانی رفتوآمد، شورای عالی انقلابفرهنگی خواستار انحلال موسسه متقلب شد. ازطرفی برای اینکه شاکیان آسیب بیشتری نبینند، قانونی را تصویب کردند که بهموجب آن، دانشجوها بهشرط قبولی در کنکور سال بعد، میتوانستند واحدهای درسی پاسشده در مؤسسه و دانشگاه را تطبیق بدهند و در مدت زمان کوتاهتری مدرک بگیرند.
با موفقیتی که بهدست آوردم، متوجه توانایی خودم در مدیریت و نمایندگی یک مجموعه شدم. در همین زمان بعضی گروههای فعال سیاسی به من پیشنهاد کردند که کاندیدای نمایندگی مجلس بشوم؛ اما من هیچ علاقهای به فعالیت سیاسی نداشتم.
- پس این پیشنهاد را رد کردید؟
بله، رد کردم و با همفکری دوست خوبم، خانم خدابخش که در جریان حقخواهی دانشجوها در کنارم بود، تصمیم گرفتیم برای ادامۀ فعالیت اجتماعی، یک مؤسسۀ فرهنگی تأسیس کنیم. در آن زمان راهاندازی مؤسسه کار راحتی نبود. مدتی وقت گذاشتیم و به وزارت ارشاد رفتوآمد کردیم تا موفق به دریافت مجوز مؤسسۀ فرهنگی شدیم. انتشارات یکی از فعالیتهای زیرمجموعۀ آن بود. بعد از دریافت مجوز نشر، اولین کتابهای انتشارات نغمه نواندیش را چاپ کردیم. بیستودو سال از آن زمان میگذرد.
- تجربۀ چاپ کتاب چه تأثیری بر شما داشت؟
انتشار اولین کتابها بهقدری مرا به وجد آورد که بعد از سالها فعالیت متنوع تازه فهمیدم برای چه کاری ساخته شدهام. چاپ کتاب، همان گمشدهام بود. با خودم گفتم: «این همان کاری است که باید بقیۀ عمرم را صرفش کنم و تمرکزم را روی آن بگذارم.»
- چرا چنین حسی پیدا کردید؟ مگر انتشار کتاب چه ویژگی دارد؟
بُرد اثرگذاری کتاب و ماندگاری آن در طول زمان این حس خوب را به ناشر میدهد.
- اولین کتابهایی را که چاپ کردید، بهخاطر دارید؟
بله، مگر میشود آن کتابها را فراموش کرد؟ دو کتاب در حوزۀ بزرگسال و چهار کتاب برای کودکان، اولین کارهای ما بود. دو کتاب بزرگسال را آقای حکیمپور به نگارش درآوردند. کتابی با عنوان حقوق زن در کشاکش سنت و تجدد و کتاب دیگری بهاسم شریعتی در زندان.
چهار کتاب کودک، ترجمه بود. کتاب های زبان اصلی را دوستان معتمد ما در خارج از ایران به ما معرفی کردند. یکی از این کتابها عنوان جذابی داشت که هیچوقت از یادم نمیرود: کتابی کوچک برای مادرم.
برای اولینبار در نمایشگاه کتاب شرکت کردیم و بهلطف خدا کتابهایمان فروش خوبی داشت. حضور در غرفه و ارتباط چهرهبهچهره با مخاطب و گفتوگو با مردم و شنیدن نظراتشان خیلی برای من جذاب و البته سازنده بود.
- تمرکز نشر شما بیشتر بر تألیف است یا ترجمه؟
برای من تألیف اولویت دارد؛ تألیفی که با فرهنگ ملی، اعتقادی و بومی همخوانی و مناسبت دارد. اما جامعۀ مخاطب را بینیاز از ترجمه نمیدانم. ناشر باید در انتخاب کتاب ترجمه دقت نظر داشته باشد و از نظرات کارشناسان استفاده کند.
- شما برای ترجمه چه کتابهایی انتخاب میکنید؟
در بعضی موضوعات، کشورهای دیگر جلوتر از ما حرکت کردند و تجربۀ بیشتری دارند. برای مثال، در موضوع پرورش خلاقیت، سالها کار کردند. در سال دوم فعالیت نشر، هفت کتاب برای پرورش خلاقیت کودکان ترجمه کردیم. یکی از کتابها، آموزش استفاده از ضایعات برای ساختن یک محصول جدید و کتاب دیگر، کار با کاموا و کاغذ بود. قبل از انتشار این کتابها، گروهی از خانمها در مؤسسه جمع میشدند و همۀ موارد آموزشی را یک دور اجرا میکردند تا از صحت نتیجهبخشی دستورالعملهای کتاب مطمئن شوند.
بعد از اطمینان از کارآمدی کتابها آنها را منتشر کردیم. این مجموعه مورد توجه خانوادهها و مهدهای کودک قرار گرفت.
- شما در دو رده سنی کودک و بزرگسال بهشکل موازی جلو رفتید؟
تا چند سال بله. اما بهمرور زمان نشر را بهشکل تخصصی در موضوع کودک دنبال کردیم که این تصمیم هم قصۀ خودش را دارد.
- روی داستان کودک کار کردید یا مهارتهای مربوط به کودکان؟
قبلاً مطرح کردم که مسئلۀ مهم برای من، رشد و پرورش خلاقیت کودک است. هر کتابی که بتواند این هدف را تأمین کند، مدنظر ما قرار میگیرد. گُل کار نشر ما یک مجموعه آموزش اوریگامی برای رشد خلاقیت است.
- اوریگامی چگونه روی خلاقیت کودک اثر میگذارد؟
هدف این هنر، آفریدن طرحهای جالب از کاغذ با کمک تاهای هندسی است. جالب است که در این کار نیازی به چسب و قیچی نیست. با قدرت فکر و تاکردن، شکلهای جدید را میتوان درست کرد. این هنر و مهارت در خارج از ایران در مهدکودک و خانۀ سالمندان آموزش داده میشود. اوریگامی هنری است که در آن خوبدیدن، تمرکز ذهن و استفاده از انگشتان تقویت میشود و قدرت خلاقیت ذهن را بالا میبرد. تا امروز، ۱۲ جلد کتاب اوریگامی بهشکل تألیفی منتشر کردیم.
- چرا انجمن فرهنگیهنری زنان ناشر را تأسیس کردید؟
در یک مرحلهای متوجه این موضوع شدم که خانمها در عرصۀ نشر دیده نمیشوند. آقایان بودجههای خوبی از مراکز مرتبط و مسئولین دریافت میکردند. مورد اعتماد بودند و به نسبت حمایتها، تولیدات بیشتری داشتند. درکل، از فرصتهای بهتری برخوردار بودند. به این نتیجه رسیدم که در یک انجمن صنفی شرکت کنم و راهورسم موفقیت در نشر را از زبان بزرگان بشنوم و بیاموزم.
در جلسات صنفیِ خانم شهلا لاهیجی شرکت کردم. ایشان از اولین بانوان ناشر هستند که سالها پیش از من وارد این حرفه شدند. بعد از چند جلسه متوجه شدم که در این جمع بیشتر مسائل سیاسی و انتقادی مطرح میشود تا موضوعات فرهنگی و صنفی. مسائل سیاسی دغدغۀ من نبود. البته در عین احترام به نظرات دوستان، بهدنبال یافتن راههایی برای موفقیت و حرفهایشدن بودم.
به فکر افتادم که همراه با افراد همافق و همنظر، انجمن فرهنگیهنری زنان ناشر را تأسیس کنم.
- آیا تأسیس یک انجمن صنفی کار دشواری است؟ میتوان اهداف آن را با یک نشر خصوصی مقایسه کرد؟
قطعاً قابل قیاس نیست. در یک انجمن صنفی ما بهدنبال مطالباتِ همکاران هستیم و در مقابل اعضای انجمن مسئولیت داریم. مشکلات ما از زمان دریافت مجوز شروع شد. رفتوآمد به مراکز ذیصلاح و ارائۀ مدارک و تأیید صلاحیت، زمان زیادی از من و دوستانم گرفت. طیکردن مراحل اداری صبر و حوصلۀ زیادی میطلبید. بعد از گرفتن مجوز، در نمایشگاه کتاب شروع به عضوگیری کردیم. خانمهای ناشر و نویسنده و مترجم امکان عضویت در انجمن را داشتند.
- چه اهدافی را در انجمن دنبال کردید؟
یکی از اهداف اولیه و مهم، کمک به خانمهایی بود که تجربۀ چندانی در عرصۀ نشر نداشتند و الزامات این حرفه را نمیدانستند. آنها مجبور بودند با آزمون و خطا این حرفه را یاد بگیرند و گاهی بهخاطر اشتباهات جبرانناپذیر، کارشان را از دست میدادند.
فعالیت در انتشارات، یک مسئولیت تماموقت است. من در ابتدای کارم، فعالیتهای دیگری داشتم مثل تدریس در دو مرکز آموزشی و همکاری با مرکز پژوهشهای مجلس بهعنوان کارشناس اجتماعی. بهمرور زمان متوجه شدم که باید فعالیتهای متفرقه را کنار بگذارم و روی این حرفه تمرکز کنم. خیلی از زمینخوردنهای افراد، در اثر بیتوجهی به همین اصل ساده بود. من و دوستانم با انتقال تجربیاتمان به افراد تازهکار به آنها کمک میکردیم که کمتر اشتباه کنند.
برنامهریزی آموزشی و برگزاری دورههای توانمندسازی اعضا، وظیفۀ دیگر انجمن است. خانم دکتر ژیلا فرخی در جلساتی به مباحث خانوادگی میپرداخت تا خانمها اهمیت خانواده را از یاد نبرند و با مدیریت زمان، خانواده و حرفۀ خود را در کنار هم حفظ کنند.
برگزاری همایشهای ملی به ما فرصت داد که مسئولین را به مشارکت خانمها توجه دهیم. در همایش بانوان و دفاع مقدس به این موضوع پرداختیم که دفاع از کشور بدون حضور و حمایت زنها معنی پیدا نمیکرد. در زمان صلح هم خانمها همین نقش را در عرصۀ فرهنگی و علمی بر عهده دارند. از نگاه ما، ارزشدادن به تجربۀ بانوان چیزی بیش از انتصابات ظاهری و تشریفاتی است.
- انجمن توانست جای خودش را در اتمسفر نشر باز کند؟
انجمن هر روز فعالتر از روز قبل شد. من برای پیشبرد اهداف مدنظرمان وقت زیادی گذاشتم. به همین نسبت انتشارات نغمه نواندیش بیشتر به حاشیه میرفت. یکی از فعالیتهای انجمن، همدلی و نوعدوستی با مردم کشور عزیزمان ایران است. در بحرانها و مشکلات بهقدر وسع و توان در کنار مردم بودیم.
بعد از وقوع زلزلۀ کرمانشاه، اعضای انجمن کارهای مربوط به نشر خودشان را زمین گذاشتند. مقدار زیادی وسایل موردنیاز زلزلهزدگان را تهیه کردیم و به منطقه رفتیم و مدتی در خدمت مردم مصیبتزده بودیم.
در زمان شیوع کرونا، با همکاری اعضا چندهزار جلد کتاب به مردم عزیز سیستانوبلوچستان اهدا و با کمک خیرین، کتابها را در استان توزیع کردیم.
- در سیر فعالیتهای انجمن با چه مسائلی روبهرو بودید؟
با اینکه ناشرها به لحاظ اقتصادی مستقل هستند اما به بعضی حمایتهای مالی و معنوی مسئولین فرهنگی نیاز دارند. یکی از این حمایت ها تایید و اجرای طرحهای فرهنگی است. این طرح ها اهداف ملی دارند و نفع شخصی من یا دیگری در آن نیست. بارها طرحهای فرهنگی به مدیران پیشنهاد دادیم؛ اما مورد توجه قرار نگرفته است. در یکی از دولتهای قبل، انجمن طرحی برای تجهیز کتابخانههای روستایی ارائه کرد. وزیر وقت موافقت کرد که برای انجام طرح، بودجۀ بسیار ناچیزی داده شود. بعد از چند ماه پیگیری دستور وزیر اجرایی نشد و همان بودجۀ اندک را به فعالیت دیگری اختصاص دادند که اثرگذاری چندانی نداشت.
یکی از مشکلات جدی ما، نداشتن محل و مکان ثابت است. سالهاست که با سرمایۀ شخصی، دفاتر انجمن را اجاره میکنیم. هر سال که میگذرد، پیداکردن محل مناسب دشوارتر از قبل میشود. این در حالی است که برخی مجموعههای فرهنگی با حمایت وزارت ارشاد یا شهرداری تهران، محل ثابتی در اختیار دارند و با آرامش به فعالیتهای خودشان میپردازند. این امتیاز اگر شامل حال ما میشد، روند فعالیتهای ما شتاب میگرفت.
برگزاری کارگاه نویسندگی، ترجمه، تصویرگری و کشف و پرورش استعدادهای خانمها از دغدغههای انجمن است؛ اما بهدلیل مشکلات مالی و نداشتن فضای مناسب هنوز بهخوبی ساماندهی نشده است.
- در حال حاضر چند عضو دارید و در چه ساختاری فعالیت میکنید؟
در حال حاضر ۸۰ عضو داریم. من و خانم نوبری و خانم ظهوریان در هیئتمدیره مسئولیت کار را بر عهده داریم. هشت نفر از خانمها هم در شورای سیاستگذاری فعالیت میکنند.
- انجمن فرهنگی زنان ناشر در نمایشگاههای کتاب شرکت میکند؟
نمایشگاه کتاب ویترین اصلی فضای نشر در جامعه است و شناخت ما را به وضعیت مطالعه و نظرات مخاطبان بهروز میکند. شرکت در نمایشگاه یک ضرورت است.
برخی امتیازات عمومی مثل برگزاری نمایشگاه جانبی در نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران به تشکلها کمک میکند تا ازطریق آموزش و سرگرمکردن مخاطبین، به درآمدزایی برسند. سالن غرفۀ جانبی هر سال به یک گروه اجاره داده میشود. این حقی است که میتواند شامل همۀ تشکلها شود. البته روش اجرای برنامه و موفقیت در این غرفه اهمیت دارد. از شروع فعالیت انجمن فرهنگیهنری زنان ناشر در طی پانزده سال گذشته، بعد از سنگاندازی زیاد، تنها یک بار این سالن در اختیار ما قرار گرفت! با وجود موفقیت انجمن در اجرای این برنامه و رضایت مدیران وقت، این تجربه تکرار نشد و مسئولین نمایشگاه با درخواستهای مکرر ما برای اجارۀ سالن جانبی در سالهای بعد مخالفت کردند.
- شرکت در نمایشگاه بینالمللی هم بهاندازۀ نمایشگاه داخلی اهمیت دارد؟
حضور در نمایشگاههای بینالمللی، برای ناشرین الهامبخش است؛ مثل نمایشگاه کتاب فرانکفورت. مواجهه با ناشرهای موفق سایر کشورها و کسب تجربه از آنها قطعاً در موفقیت ناشرین اثر دارد.
بسیاری از خانمهای ناشر تجربهای در این زمینه ندارند. مدیران فرهنگی برای سفر آنها به نمایشگاههای بینالمللی برنامه نداشته و ندارند. من و چند عضو انجمن با هزینۀ شخصی و همراه با تورهای مسافرتی، هفت سال پیدرپی در نمایشگاه کتاب فرانکفورت شرکت کردیم. در این نمایشگاه، یک غرفه با تابلوی انجمن فرهنگیهنری زنان ناشر زدیم و کتابهای اعضا را به نمایش گذاشتیم. در هر سفر در جلسات منظم و از پیش برنامه ریزی شده با ناشران کشورهای مختلف، به تبادل تجربه پرداختیم.
- در طی سالهای اخیر به موفقیتهای صنفی رسیدهاید؟
یکی از دغدغههای جدی ما یافتن راههایی است که زنان ناشر با وجود موانع پیشِ رو شکست نخورند و بتوانند به کارشان ادامه بدهند. موفقیت چند ناشر محدود، موجب جریانسازی حضور زنان در نشر کتاب نمیشود.
یکی از موفقیتهای ما هدایت بانوان ناشر بهسمت موضوعیشدن نشر است. با برگزاری جلسات تخصصی به این نتیجه رسیدیم که خانمها از پراکندهکاری بپرهیزند و بهشکل تخصصی کتاب چاپ کنند. بعضی از اعضا قبلاً هرچه به دستشان میرسید، منتشر میکردند؛ ولی با سیاستگزاری جدید، بهسمت تخصصیشدن رفتند.
وقتی نشر به یک موضوع خاص شناخته شود، خوانندۀ خود را پیدا میکند و تحقیق برای نیازسنجی مخاطب، بهتر به نتیجه میرسد. با پراکندهکاری، کتابها دیده نمیشوند و به فروش نمیرسند.
- انجمن فعالیت پژوهشی هم دارد؟ مثلاً پژوهشی که نشان دهد خانمها متناسب با مسائل روز به چه کتابهایی نیاز دارند؟
مشکلات و موانع بهقدری ما را درگیر مسائل پیشپاافتاده و حاشیهای کرده که از طرحهای مهمی مثل پژوهش دربارۀ میزان مطالعۀ زنان در مقیاس جهانی و برآورد نیازهای موضوعی زنان در حوزۀ نشر باز ماندهایم. وقتی بعد از ۱۵ سال، هنوز مکان ثابتی برای حضور کارشناسان و اساتید نداریم، بهطور طبیعی مسائل حاشیهای جای مسائل مهم و اصلی را میگیرد.
مشکلات دیگری مثل توزیع نامناسب کتاب، نداشتن فروشگاه برای عرضۀ آن و مشکلات مربوط به خرید کاغذ از مسائل عمومی همۀ ناشران است که خانمها نیز با آن مواجهاند.
- فرصتی پیش آمده که مسائل و مشکلات نشر را به مسئولین منتقل کنید؟
بارها صحبت کردیم. در یکی از جلسات، بهعنوان رئیس هیئتمدیرۀ انجمن، پنج دقیقه وقت داشتم که مشکلاتم را بیان کنم. در آنجا گفتم که همۀ ما میتوانستیم شغلی غیر از نشر کتاب را انتخاب کنیم. چون همه تحصیلکرده هستیم؛ ولی احتمالاً عاشق بودیم که ناشر شدیم. همه خندیدند که چرا عاشق؟! جواب دادم: «خدا رحمت کند پدرم را! او به من میگفت: یک کسی سرمایهای دارد، شب میرود طلا میخرد، صبح میبیند سرمایهاش چندبرابر شده. این چه کاری است که شما انجام میدهید؟ سرمایهتان را میدهید یک کتابی چاپ میکنید، بعد این کتاب را توی انبار و فروشگاه میگذارید تا زمانی که پولتان برگردد. پول نقد را میدهید و پول نسیه میگیرید.» در آن جلسه گفتم: «ما عاشق این حرفه هستیم؛ وگرنه پول نقد را نمیدادیم که بهجایش پول نسیه بگیریم.»
من ناشر تخصصی کتاب کودک و نوجوان هستم. قرار بود باغ کتاب تهران فضایی برای ارائۀ کتابهای کودک همۀ ناشران باشد؛ اما عملاً پنج نفر سهامدار، عمده کتابهایشان در باغ کتاب دیده میشود. سهامداران کوچکتر حقی از این فضا ندارند؛ حتی اگر کتابهایشان پرفروش باشد!
قرار بود باغ کتاب مجموعهای باشد برای رشد ناشرها؛ ولی اینطور نشد. این همان حمایتی است که باید شامل حال همۀ ناشران بشود: یک فرصت برابر و فضای برابر. مخاطب در این فضا انتخاب کند که چه کتابی را بخرد.
الان در باغ کتاب تا چشم کار میکند، کتابهای ترجمه است. کتاب ترجمه که چندبرابر کتاب تألیفی شود، حتماً چند جای کار میلنگد و نیاز به آسیبشناسی دارد. وقتی کتابی در حوزه کودک تألیف میشود، یعنی تصویرگر را تقویت کردیم، ویراستار را تقویت کردیم، صفحهآرا پای کار آوردهایم. همۀ اینها زنجیرۀ کارآفرینی در فضای نشر است. مهمتر از همۀ اینها، کتاب تألیفی، فرهنگ ملی و بومی را به مخاطب معرفی میکند.
- با وجود همۀ مشکلاتی که در انجمن فرهنگیهنری زنان ناشر تجربه کردید، هنوز تأثیر فعالیت این تشکل را باور دارید؟
بله، هنوز هم باور دارم که تأسیس چنین تشکلی ضرورت دارد. یک زمانی نشر را کاری کاملاً مردانه میدانستند و ناشران زن به تعداد انگشتان دست نمیرسیدند؛ اما امروز شاهد حضور جریانی پویا از خانمها هستیم.
مهمترین موضوع در کار فرهنگی، تغییر نگاه جامعه است. این اتفاق در عرصۀ نشر افتاده است. تغییر دیدگاه جامعه به این حرفه، خودباوری خانمها بعد از پیروزی انقلاب اسلامی برای پذیرش این مسئولیت و توانایی آنها در مدیریت زمان، تأثیرگذاری در تنوع موضوعات و ارتقای بصری کتابها، دستاورد زنان ناشر طی سالهای اخیر است.
نظر شما