به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، کتاب «پلاکِ پ» که از گنجینه خاطرات بانوان پشتیبانی جنگ شیراز پرده برداری کرد، مورد استقبال اهالی قلم و کتاب دوستان قرار گرفته است.
وجوه تمایز این کتاب که اواخر زمستان سال گذشته رونمایی شد، از جمله پرداختن به جنگ از زاویه دید زنانه و دور از خط مقدم، بازنمایی فضای شهری شیراز و مکانهای فعال در پشتیبانی جنگ، پرداختن به فعالان مردمی و میدانی به جای سطوح مدیریتی محبوبیت خاصی به این اثر بخشیده و واکنش اهالی قلم را به دنبال داشته است.
سبک نگارش خاص اسماء میرشکاری نویسنده این اثر که توانسته خاطرات را به صورت مینیمال و جدا از هم بازگو کند و در عین حال کل کتاب به گونهای ممزوج شود که گویا یک ماجرای واحد است نیز جذابیت کار را دوچندان کرده است.
طیبه فرید، نویسنده و استاد حوزه پس از مطالعه کتاب «پلاکِ پ» چند پرده از بی پلاک ها نوشته که شهروندان شیرازی و علاقمندان ادبیات پایداری را برانگیخته کرده که به پلاک پ سربزنند:
«بی پلاک»
بابا رفته بود جنگ. دیر به دیر می آمد. من اصلاً نمی شناختمش. او هم خیلی مرا ندیده بود. یکبار از کردستان که برگشت برایم شلوار صورتی خریده بود. آنقدر پیشمان نبود که نمی دانست چه اندازه ای شدیم. شلواری که بابا خریده بود آستین هایش کوتاه بود و هیچوقت نشد بپوشمش. مامان توی شهر غریب سه تا بچه قد و نیم قد داشت. گاهی می رفت ستاد پشتیبانی و ما را می گذاشت توی خانه. تَه خلافمان این بود که قابلمه ای بگذاریم زیر پایمان جلوی اجاق گاز تا قدمان بالا بیاید و آلو دوپیازه درست کنیم. دوپیازه ای که پیازهایش سوخته بود و بوی زردچوبه می داد و نصفش می چسبید به بشقاب. مادرم زن خلّاقی بود. هنوز هم هست. صبحی که خواهرم را برده بود مدرسه مشتاقیان، خانم جعفری معلم بلاتکلیف نهضت سواد آموزی را آنجا دیده بود که از بی جایی گلایه می کرد. مادرم گفته بود اتاق بزرگ خانه ما هست میایی آنجا؟ خانم جعفری هم از خدا خواسته گفته بود برایم شاگرد هم پیدا می کنی؟ و مادرم از بین زن های همسایه ها شاگردهای خانم جعفری را پیدا کرده بود و اتاق بزرگ خانه را کرده بود کلاس نهضت. خلاقیت های مادرم به همینجا ختم نمی شد. شاید هم غربت در نقش آفرینی اش بی تاثیر نبود. چیزی نگذشت که خانم جعفری و زنهای کلاس نهضت را به کار گرفت و با تیر و تابه نان پزی که از همسایه ها قرض گرفته بود اتاق کلاس نهضت را کرد محلِ پخت نان تیری برای رزمنده ها. صبح ها نان می پختند و عصرها می نشستند پای درس و مشق. بعد از دو هفته یک عالمه کارتون نان انبار شده بود توی خانه خودمان و خانه در و همسایه. روز آخر ماشین بزرگی آمد که نانها را بار بزند و ببرد جبهه. از صدا و سیما آمده بودن فیلم بگیرند. اهالی کوچه دور ماشین جمع شده بودند و گریه می کردند...
بعد از قصه نان مادرم به فکرش رسیده بود با بچه های کلاس نهضت برای رزمنده ها شال و لباس و کلاه ببافند! اگر صدام از جنگ خسته نمی شد مادرم وِل کُن خلاقیت هایش نبود.
«کتاب پلاک پِ» نوشته اسماً جان میرشکاری را خواندم. دَمِ برو بچه های دفتر تاریخ شفاهی شیراز گرم. این اثر برای آدم خاطره بازی مثل من یادآور روزهایی بود که وسط آرمان مادرهایمان توی خانه هایی که رنگ پدر نمی دید با قرقره و خمیر نان، بازی می کردیم و خورده کامواها را می پیچیدیم دور انگشتهایمان.روزهایی که کوچه های مان اسم نداشت و خانه هایمان پلاک.
کتاب «پلاک پ» روایت آدم هاییست که از پشتیبانی جنگ کلی جزئیات یادشان مانده، کلی خاطرات قشنگ دارند. اگر گریه می کنند می دانند چرا اگر می خندند می دانند برای چه! آرمانهای مشترک دارند. کتاب «پلاک پ» را بخوانید و بدهید بچه هایتان هم بخوانند. حب وطن از ایمان آدم است.
راستی یادم رفت بنویسم که وقتی بابا برگشت چقدر شگفت زده بود که مامان کولاک کرده.....
به گزارش ایبنا، کتاب «پلاکِ پ» با شمارگان ۱۰۰۰ نسخه توسط انتشارات راه یار با ۲۲۵ صفحه و قیمت ۱۲۰ هزار تومان منتشر شده است.
نظر شما