سرویس مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): با توجه به اهمیت معرفی و الگوسازی شهدای نخبه، «دفتر تکریم و الگوسازی نخبگان» با همکاری «خبرگزاری ایبنا» به تهیه مقالاتی به قلم جواد کامور بخشایش اقدام کرده است. در هر شماره به معرفی یکی از شهدای نخبه پرداخته خواهد شد.
پویایی و تکامل جوامع در همۀ دورههای تاریخی در گرو دگرگونیها و تغییرات اساسی و ساختاری بوده است و این دگرگونیها عمدتاً سرنوشت جوامع بشری را در فرازوفرودهای گوناگون دورانها دچار تغییرات جدی کرده و جهت حرکت ملت و قومی را به سمت و سوی کمال و سعادت سوق داده است. میتوان گفت موتور محرکه توسعه یافتگی در هرکشوری نتیجه عمل و فکر نخبگان است وآنچه که در این دگرگونیها نمود جدی دارد نقشی است که نخبگان آن جامعه در هدایت و سازندگی ایفا میکنند. آنان با صداقت، سلامت نفس، تعهد و بینش روشن میکوشند سلامت و قوت و تکامل جامعه را تضمین نمایند.
اینان کسانی هستند که از قدرت و توانایی ویژهای برخوردارند و آهنگ تحولات را عمیقاً تحتتأثیر خود قرار میدهند. سیری در بررسی تاریخ ملتها و اقوام نشان میدهد کنشها و اثرات نخبگان آنان در تغییر و پویایی و تحولات جامعهشان تا چه حد اثرگذار بوده است.
اصولاً نخبگان جوامع در جریان توسعه دانشها و علوم گوناگون بشری، هدایت و راهنمایی نسل بشر و نیز رخدادها و تحولات و دگرگونیهای اساسی بهتر شناخته میشوند و تأثیرگذاریشان نمود بیشتری مییابد؛ تحولات و رخدادهایی چون تغییر و دگرگونی حکومتها و تجاوز و هجوم بیگانگان به سرزمینها، یعنی جنگها تاریخ چند هزار سالۀ ایرانی مشحون از اثرگذاری نخبگان در سرنوشت خود بوده است. این نخبگان و اثرگذاران از دوران حکومت هخامنشیان تا به امروز، در هر برههای از زمان در خدمت جامعۀ ایرانی بوده و سرنوشت انسان ایرانی را دگرگون کرده و در رساندن او به کمال و سعادت بشری کوشیدهاند.
در مقطعی از این تاریخ چند هزار سالۀ این کشور پهناوز و در جریان تجاوز کشور همسایه به آن، ستارگانی درخشیدند و سرنوشت ایران اسلامی را تغییر دادند که تا ابد نامشان بر تارک این سرزمین خواهد درخشید. این نخبههای ستاره با درخشش خود و تاباندن نور و روشنی مسیر درست را پیش روی آحاد جامعه قرار دادند و در هدایت ملت و روشنگریِ تشخیص حق و باطل ایفای نقش کردند.
شاید بیاغراق نباشد اگر گفته شود همان گونه که ایران در این دورۀ خاص تاریخی ملتِ خاص را به چشم دید، ملتِ خاص هم با نخبۀ خاصی برخورد کرد که نه تنها در عرصه علم و دانش سرآمد بود در عرصۀ عمل و امتحان هم پا پس نکشید و وارد گود شد و با جانفشانی خویش، چراغ هدایت را روشن نگه داشت و با نثار خون خود از ناموس و جان و سرزمین ملتی به معنای واقعی کلمه دفاع کرد.
این نخبههای خاص شاید اگر جنگی اتفاق نمیافتاد، هریک، در گوشهای از این آب و خاک، در عرصههای تخصصیشان در خدمت ملت بودند و تأثیر خودشان را در فرازوفرودهای تاریخی سرزمینشان میگذاشتند اما تقدیر آن بود که آنان همگی در امتحان بزرگتری آزموده شوند و آنچه از نور و روشنی را که قرار بود در طول سالیان بر ملت و سرزمینشان ببخشد نه یکباره، در آنی و لحظهای تقدیم کنند و جانشان را فدای ماندگاری و عزت و سرافرازی ایران اسلامی بنمایند و با این فداکاری نامشان را برای همیشه در صفحۀ تاریخ ماندگار سازند.
سخن امروز ما، سخن از نخبگانِ دیروز دفاع مقدس و عرصۀ ایثار و شهادت است. بنا داریم در این سلسله یادداشتها از نخبههای شهید بنویسیم. از نخبههایی چون شهید احمدرضا احدیها و چمرانها و فخریزاده ها.
مجید بقایی معروف به عبدالمجید اول بهمن ماه سال ۱۳۳۷ در خانوادهای مذهبی در شهر بهبهان زاده شد. بنیان این خانواده به سبب مذهبی بودنش تأثیر خود را از همان کودکی روی مجید گذاشت و او همواره در خانواده ای مذهبی و معتقد نفس کشید و رشد کرد. در کودکی به همراه پدر در مسجد محل حاضر میشد و به سبب علاقهاش به مکبری مدت کوتاهی مکبر مسجد محلهشان شد.
مجید با هوش سرشار و استعداد خوبی که داشت زودتر از آنکه وارد مدرسه شود با قرآن و علوم دینی آشنا شد و پس از ورود به مدرسه، مقاطع تحصیلی را با موفقیت طی کرد. او حتی تحصیلات کلاس پنجم و ششم (نظام قدیم) را در عرض یک سال در یکی از مدارس بهبهان گذراند و سپس رشته ریاضی را برای ادامه تحصیل در دبیرستان انتخاب کرد. همه این اتفاقات نشاندهنده هوش بالای او در درس و تحصیل بود. علاوه بر درس، مجید را میتوان یکی از فعالترین دانشآموزان دبیرستان در زمینههای مختلف ورزشی، سیاسی، دینی و اجتماعی دانست.
او پس از سپری کردن تحصیلات دبیرستان و گذراندن کنکور، در رشته مهندسی شیمی دانشگاه جندی شاپور اهواز پذیرفته شد، اما این رشته نظرش را تأمین نکرد. به همین دلیل سال آخر دبیرستان را دوباره طی کرد و دیپلم رشته طبیعی را گرفت و این بار پس از شرکت در کنکور، در رشته فیزیوتراپی دانشگاه اهواز قبول شد. او معتقد بود باید کاری را به عهده بگیرد که واقعاً بتواند به مردم سرزمینش خدمت کند.
مجید علاقه خاصی به ورزش فوتبال داشت و خودش هم از بهترین بازیکنان محلات شهر به شمار میرفت. او در سال ۱۳۵۳ به همراه یکی از دوستانش، حمید تنهاییان، پس از دادن امتحانهای متوالی عملی و تئوری، به عضویت تیم فوتبال منتخب جوانان شهر بهبهان درآمد و مدتی با این تیم همراهی کرد.
سال ۱۳۵۴ را میتوان سال فعالیتهای او در دانشگاه عنوان نهاد که به مرور ارتباطاتش هم تشکیلاتی شد. وی در جریان مبارزه با رژیم پهلوی نقش تعیین کنندهای را در رهبری مبارزات دانشجویی دانشگاه اهواز و غیر دانشگاهیان به عهده گرفت. در سالهای ۵۵ و ۵۶ که مبارزات ملت مسلمان به اوج خود نزدیک میشد او از عناصر هدایت کننده تظاهرات علیه رژیم بود. او در جریان مبارزات مردمی علیه رژیم پهلوی نقش عمدهای داشت و در اغلب تظاهرات و راهپیماییها شرکت میجست.
آشنایی و عضویت او در گروه منصورون دنیای تازهای از مبارزه با رژیم را به رویش گشود و او ارتباطش را روز به روز با این گروه بیشتر کرد. فعالیتهای این گروه در بهبهان عبارت بود از: آگاهی دادن به مردم، متشکل کردن مبارزان، انجام عملیات نظامی علیه عمال رژیم محمدرضا پهلوی و...
مجید به سبب علاقهمندیاش به عرصه نظامی، از بدو ورود به گروه منصورون وارد شاخه نظامی شد و رهبری برخی عملیات مسلحانه را هم در آن زمان به عهده گرفت.
گروه منصورون در کنار دیگر گروههای مذهبی نقش شایانی در جریان مبارزه با رژیم پهلوی ایفا کرده است. به طور کلی میتوان گفت که گروههای هفتگانه، که منصورون یکی از آنها بود، در پیشبرد اهداف مبارزه و هدایت حرکتهای مردمی از مؤثرترین گروهها و تشکلهای مردمی بودند.
مجید بقایی در سال ۱۳۵۷ و در اوج مبارزات مردمی و حکومت نظامی رژیم پهلوی به همراه تعدادی از دوستانش در صحن امامزاده ابراهیم گرد آمدند و پس از بستن عهدی محکم به خیابانها ریخته و از خیابان جوانمردی (ششم بهمن) تا محله پهلوانان به تظاهرات و راهپیمایی پرداختند. عوامل رژیم آن روز هم در بهبهان برای از هم پاشیدن این راهپیمایی جنایتهای بیشماری انجام دادند.
او مدتی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی تیمهای گشتی را برای حفظ و امنیت شهر و مردم سازماندهی کرد و با همکاری دوستانش طرح تشکیل تعاونیهای امام را برای تأمین مایحتاج مردم ارائه داد.
کار نظامی او پس از پیروزی انقلاب اسلامی هم ادامه داشت و او فعالیتش را در این زمینه با حضور در کمیته و شهربانی آغاز کرد و اقدامات همه جانبهای را در جهت دستگیری عوامل رژیم پهلوی انجام داد.
مجید بقایی در خنثی کردن و سرکوبی توطئه آمریکایی خلق عرب (که در خوزستان راه انداخته بودند) نقش چشمگیری داشت، به طوریکه با زحمات و فداکاریهای او، ضربات شدید و مهلکی به این گروه دستنشانده وارد شد. او مدتی هم در دادگاه اهواز مشغول فعالیت شد.
در کنار این فعالیتها او معتقد بود که جامعه بعد از پیروزی انقلاب احتیاج به کارهای فرهنگی دارد. به همین خاطر به تشکیل کانون نشر فرهنگ اسلامی در بهبهان پرداخت، که فعالیتهای این کانون در زمینههای فرهنگی – تبلیغی شهر بسیار مؤثر بود.
بقایی به علت تبحر و ذوقی که به کارهای تبلیغاتی داشت در زمینه تهیه پوستر، نوار سخنرانی، فیلم، ویدیو، طراحی، نقاشی و خطاطی وارد عمل شد و نمایشگاهی از جنایات رژیم شاه و اسناد ساواک در شهر بهبهان را به نمایش گذاشت. او خود طراح و خطاط زبردستی بود و با خط زیبایش، احادیث اهل بیت عصمت و طهارت (ع) را مینوشت و بر در و دیوار شهر نصب میکرد.
با گذشت مدتی از پیروزی انقلاب اسلامی به دانشگاه رفت و هنگامی که بنا به فرمان حضرت امام (ره) در خرداد سال ۱۳۵۸ جهاد سازندگی تشکیل و به عضویت جهاد بهبهان درآمد و مدتی در آنجا مشغول فعالیت بود. او در دوره همکاری با جهاد از هیچ کوششی در خدمت به مردم شهر و روستاهای اطرافش دریغ نمیکرد.
وی تا اوایل جنگ تحمیلی تقریباً با همه ارگانهای انقلابی در ارتباط بود و با حضور فعالانه خود و ارائه راه حلهای ابتکاری باعث حفظ روح امید، تحرک و نشاط در همگان میشد.
پیش از آغاز جنگ تحمیلی به توصیه سردار محسن رضایی (فرمانده کل سپاه) به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و در واحد روابط عمومی (تبلیغات – انتشارات) سپاه امیدیه به فعالیت مشغول شد. با تشکیل دفتر هماهنگی و تحقیق و بازرسی در سپاه خوزستان و انتخاب شهید دقایقی به عنوان مسوول این دفتر، وی جهت همکاری با ایشان به اهواز منتقل شد.
ماههای اول جنگ بود که وی از طرف فرماندهی کل سپاه به عنوان نماینده سپاه در اتاق جنگ (که در آن زمان جلساتش در لشکر ۹۲ زرهی اهواز تشکیل میشد) معرفی شد.
یکی از فعالیتهای مهم او تلاش در جهت هماهنگی بین سپاه و ارتش بود. با اینکه بنیصدر در این مورد به انحای گوناگون کارشکنی میکرد اما او در این مأموریت، به خوبی کارها و وظایف محوله را پیگیری مینمود.
اواخر آبان ماه سال ۱۳۵۹ به وی مأموریت داده شد برای جلوگیری از هجوم دشمن که قصد تسخیر جاده شوش را داشت و در آن موقع در ۳ کیلومتری آن مستقر شده بود، به شهرستان شوش برود. ابتدا در کنار مرتضی صفار، سپاه آنجا را سازماندهی کرد و مدتی بعد مسئولیت سپاه شوش به عهده ایشان گذاشته شد. در این مسئولیت وی علاوه بر طراحی عملیات و نبردهای موفق علیه دشمن که در قالب گروههای رزمی کوچک به اجرا در میآمد، به برادر دقایقی نیز در تشکیل آموزشگاه فرماندهی دسته، گروهان و گردان کمک میکرد.
همان سال، زمانی که مجید فرماندهی سپاه شوش را داشت در دیداری با شهید سیدمحمد کاظم دانش (نماینده مردم شوش و اندیمشک) وقتی از وی سوال شد که چه چیزی لازم دارند گفت به ما نان خشک هم بدهید قانعیم اما تقاضا داریم ما را در حد توان به سلاح مجهز کنید چون با اسلحه ام-یک توان مقابلهمان بالا نیست. این حرفها نشان میداد فرماندهان نظامی چه سختیهایی در آن اوایل جنگ متحمل میشوند.
بهتدریج که سیاست جنگی نیروهای خودی از حالت تدافعی به تهاجمی تغییر یافت، به همین نسبت نیز نقش ایشان در صحنههای نبرد جدیتر از هر زمان شد و در مقاطعی از جمله عملیات طریقالقدس (فتح بستان) وی مانند یک رزمنده تکاور وارد عمل گردید.
از آن پس به دلیل روح بلند و اشتیاق فراوانش برای درگیر شدن مستقیم با دشمن و لیاقت و شایستگیهایی که در زمان فرماندهی سپاه شوش از خود نشان داده بود، از طرف فرماندهی کل سپاه به عنوان فرمانده قرارگاه لشکر فجر برگزیده شد.
مجید بقایی در عملیات فتحالمبین به عنوان فرمانده قرارگاه فجر در طرحریزی و هدایت یگانهای عمل کننده جهت آزادسازی ارتفاعات ابوصلبی خات (سایت رادار) نقش بسیار مؤثر و مهمی داشت. در واقع آزادسازی این محور حساس و با اهمیت با همکاری و هماهنگی و هدایت مناسب این شهید بزرگوار و شهید حسن باقری در فرماندهی قرارگاه نصر محقق شد.
در شناسایی و طراحی عملیات بیتالمقدس در کنار حسن باقری همچون دیگر نبردها نقش بهسزایی داشت. در این عملیات او با برنامهریزی دقیق و هماهنگ، توانست نیروهای تحت امر خود را با همیاری برادران جان برکف هوانیروز از شمال فکه به جنوب انتقال داده و به علت شایستگی بالایی که از خود در سمت فرماندهی لشکر نشان داد، قرارگاه تحت فرماندهی ایشان (فجر) در کنار قرارگاههای نصر و فتح، مسئولیت شکستن حصر دفاعی خرمشهر را به عهده گرفت و با عنایت الهی هر سه قرارگاه با نبرد دلاورانه تاریخی و با هماهنگی کامل، خونین شهر را به دامان میهن اسلامی بازگرداند.
به خاطر لیاقتهای فراوانی که در هنگام فرماندهی سپاه شوش از خود نشان داده بود به فرماندهی لشکر فجر برگزیده شد و در عملیات فتحالمبین، بیتالمقدس و رمضان به سمت معاونت حسن باقری (فرمانده قرارگاه کربلا) منصوب شد و پس از عملیات محرم و به دنبال آنکه باقری جانشین یگان نیروی زمینی سپاه گردید، مسئولیت قوای یکم کربلا را به عهده گرفت. تشکیل اتاق جنگ و فعال شدن اطلاعات و عملیات، اعزام نیرو و تشکیل واحدهای جنگ و حضور مسئولان نظام از مشخصات اصلی پایگاه منتظران شهادت (قرارگاه کربلا) بود. فرماندهی این قرارگاه در شش ماه اول جنگ بر عهده شهید داوود کریمی و شهید حسن باقری و در ۶ ماه دوم بر عهده رحیم صفوی و از سال دوم بر عهده غلامعلی رشید و به جانشینی شهید حسن باقری بود. فرماندهان محورهای عملیاتی سپاه روزهای چهارشنبه به این پایگاه میآمدند و در جریان آخرین اطلاعات قرار میگرفتند و در خصوص هدایت جنگ در جنوب به تبادل نظر میپرداختند.
اولین گزارشهای اطلاعات و عملیات جنگ توسط شهید حسن باقری که مسئول اطلاعات و عملیات جنوب بود، در این پایگاه منتشر شد که در تغییر استراتژی و تحول جنگ تأثیر بهسزایی داشت.
شهید بقایی علاقه عجیبی به نیروهای بسیج مردمی داشت و هرجا مشکلی پیش میآمد از آنها دفاع میکرد. رفتار او با نیروهای بسیجی آمیخته با ملاطفت و مهربانی بسیار بود. با آنها نشست و برخاست میکرد و با آنها غذا میخورد. بارها مشاهده میشد وقتی در مسیرش بسیجیها را میدید، از ماشین پیاده شده و با آنها مصافحه میکرد. او میگفت: یکی از رمزهای موفقیت ما قدردانی از نیروهای مردمی است.
پیش از عملیات والفجر مقدماتی قرار بود تعدادی از فرماندهان نظامی جنگ، دیداری با امام خمینی داشته باشند، اما مجید بقایی نظرش این بود که باید برای شناسایی این عملیات در منطقه بمانند. همین امر سبب شد او به همراه عدهای دیگر از جمله حسن باقری در منطقه عملیاتی ماندند و صبح روز بعد به اتفاق ایشان و چند تن از فرماندهان دیگر با دو دستگاه جیپ با تعدادی وسیله شناسایی از جمله قطبنما و نقشه با هدف شناسایی منطقه به طرف محل مورد نظر حرکت کردند.
مجید بقایی در طول مسیر مشغول تلاوت قرآن و حفظ سوره والفجر بود. او به کمک یکی از دوستانش این سوره را از حفظ میخواند. به گفته مرتضی صفاری، او آیات را تلاوت میکرد و از صفاری میخواست اِعراب را دقت کند تا اشتباه خوانده نشود. اما وقتی به آیه یا ایتها النفس المطمئنه إرجعی إلی ربک راضیه مرضیه. فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی رسید چندبار آن را تکرار کرد. این تکرار برای دوستانش پرمعنا بود. پس از رسیدن به مقصد، همگی از ماشین پیاده شده و به طرف سنگر دیدهبانی رفتند.
هنگامی که این گروه شش نفره یعنی حسن باقری، مرتضی صفاری، توکل قلاوند، مجتبی مومنیان، محمدتقی رضوانی و محمد باقری برادر حسن وارد منطقه شدند دشمن در آن سوی دیدگاه منطقه حضور این فرماندهان را به طور مداوم زیر آتش توپخانه خود قرار داده بود. آنان پس از مدتی بررسی و شناسایی شرایط منطقه به نماز ایستادند. آتش دشمن اما متوقف نشده بود. با این حال این فرماندهان نماز را زیر آتش خواندند. سپس تصمیم گرفتند موقعیت خود را تغییر ندهند و از همان جا به رصد و شناسایی منطقه بپردازند.
در آن لحظههای سخت و نفسگیر، حسن باقری به برادرش محمد دستور داد به سنگر خمپاره رفته مختصات تپهای را که در آن مستقر بودند شناسایی کند. با این اتفاق، شناسایی آنها تکمیل میشد. محمد باقری برای اجرای دستور برادرش از سنگر خارج شد و هنوز چند قدم از سنگر دور نشده بود که دشمن سنگر فرماندهان را با توپ مورد اصابت قرار داد و هر پنج فرمانده را به شهادت رساند. محمد از دور شاهد این اتفاقات تلخ بود. به روایت شاهد عینی، مجید هر دوپایش قطع شده بود و مدام ذکر أشهد أن لا اله الله را تکرار میکرد. تقاضای آمبولانس شد اما چون فاصله آمبولانس با صحنه حادثه زیاد بود شهدا و مجروحان را با دو دستگاه جیپ به عقب منتقل کردند. مجید هم بین راه به شهادت رسید.
آن روز نهم بهمن ۱۳۶۱ و منطقه فکه بود. تاریخ آن روز را هم در سینه خود حک خواهد کرد. او در بهمن ماه به دنیا آمد و در همان ماه به شهادت رسید. مجید را یکی از بهترین و وفادارترین یاران حسن باقری برمیشمارند.
به یاد این شهید والامقام بیمارستانی در اهواز نامگذاری شده است.
منابع:
- اطلاعات، «تصویر دو لاله»، شماره ۱۹۲۵۳( ۹ بهمن ۱۳۶۹)، ۶
- تا چشمه بقا، زندگی و خاطرات پاسدار شهید سردار سرلشکر دکتر مجید بقایی، دکتر عزیزالله سالاری، تهران، نیلوفران، ۱۳۹۰
- بعد از عشق، ویژهنامه کنگره بزرگداشت سردار سرلشکر پاسدار شهید دکتر مجید بقایی، تهران، جنات فکه ،۱۳۹۱
- سیرت سرداران، شهید مجید بقایی، تهران، انتشارات سپاه پاسدارن ،۱۳۶۶
- چهلمین نفر، بر اساس زندگی شهید مجید بقایی، اصغر فکور، تهران، سوره مهر ،۱۳۸۳
نظر شما