جمعه ۱۱ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۲:۲۸
تارزنی که مدرس حکمت و فلسفه شد

مرد صاحب نفس نگاهی به او کرد و گفت: یحیی ارمنی، تارساز معروف جلفا درست می‌کند! حالا گیرم که در این فن، فارابی وقت شدی! باز مطربی بیش نیستی! کی می‌خواهی تار دلت را راست کنی؟

سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - مرضیه نظرلو: مردی که به نظر می‌آمد چهل ساله باشد در بازار اصفهان می‌چرخید. لباس ایلی به تن داشت. معلوم بود از طوایف قشقایی است. تابستان بود. فصلی که ایل قشقایی به ییلاق سمیرم می‌رفت. مرد با موهای بلندی که از زیر کلاه پوستی‌اش بیرون زده بود؛ به دنبال کسی می‌گشت. غریبه بود. هر چند قدم که می‌رفت روبروی حجره‌ای می‌ایستاد و سوالی می‌پرسید. سه‌تاری دستش بود که نشان می‌داد به جانش بند است و ناکوک شده. به دنبال تارسازی می‌گشت تا ساز دلش را کوک کند.

بازار اصفهان فقط محل کسب نبود. مسجد بزرگ و مدرسه علمیه وسط آن بزرگان و صاحب نفسان بسیاری را هر روز به میانه بازار می‌کشاند. مرد صاحب نفسی که می‌گفتند از بزرگان اصفهان است، مرد قشقایی را دید و پرسید: «دنبال چه می‌گردی؟» جواب داد: «تارم خراب شده گفتند تارساز ماهری در این بازار است». مرد صاحب نفس نگاه معناداری به او کرد و گفت: «تارت را یحیی ارمنی، تارساز معروف جلفا درست می‌کند! حالا گیرم که در این فن، فارابی وقت شدی! باز مطربی بیش نیستی! کی می‌خواهی تار دلت را راست کنی؟»

مرد یک دفعه جا خورد. انگار از نفس افتاد. به پیرمرد که با نگاه نافذش به او خیره شده بود، با تعجب نگریست. پیرمرد که می‌گفتند همان همای شیرازی معروف است آثار هوش و ذکاوت را در مرد جوان دیده بود و بعد از چند سوال و جواب به او گفت: «تو با استعدادی! حیف است ضایع شوی! می‌خواهی درس دین بخوانی؟»

مرد جوان که تا آن روز جهانگیر صدایش می‌کردند، دلش را به جذبۀ همای شیرازی سپرد و گفت: «نیکو گفتی و مرا از خواب غفلت بیدار کردی! بگو چه کنم که خیر دنیا و آخرت در آن باشد؟»

همای شیرازی نیز که مرد مستعد قابلی را یافته بود او را به مدرسه صدر اصفهان راهنمایی کرد تا جهانگیرخان در سرآغاز چهل سالگی تازه بر سفره طلبگی بنشیند و مسیری جدید را بپیماید.

جهانگیر در سال ۱۲۰۶ خورشیدی به دنیا آمد. پدرش محمدخان از ایل قشقایی، طایفه دره شوری، تیره جانبازلو و از ساکنان وردشت سمیرم و مادرش اهل دهاقان سمیرم بود و به همین سبب مردم اصفهان، جهانگیرخان را دهاقانی نامیده‌اند. دوران کودکی را به سنت طایفه از کوچ تابستانی و زمستانی ممنوع بود و در روستا به مکتب می‌رفت. کمی که بزرگتر شد با ایل ییلاق و قشلاق می‌کرد. صحرا و طبیعت برایش معلم اول بود اما او شوق آموختن مطالب بیشتری را داشت. پدرش برای او معلم خصوصی گرفت. معلم در سفر و حضر به جهانگیر نوجوان آموزش می‌داد و او با اشتیاق می‌آموخت.

به زندگی ایلی خو گرفته بود. خانواده‌اش متمول بودند و عنوان خان را یدک می‌کشیدند. مثل تمام مردان ایل و به شیوه خان‌زاده‌ها زندگی می‌کرد اما در سطح سواد و فرزانگی سرآمد بقیه بود. هر چند که در میان اطرافیان و زندگی ایلی این اوصاف چندان به چشم نمی‌آمد تا این‌که سه تارش را برای تعمیر به بازار اصفهان برد و فصل تازه‌ای در زندگی‌اش آغاز شد.

جهانگیرخان قشقایی در قسمت شرقی مدرسه صدر بازار اصفهان، در حجره شماره دوم بعد از ایوان ساکن شد. کم‌کم یار غارش را پیدا کرد. آخوند کاشی که از دنیا گریزان بود و هیچکس به درستی نمی‌دانست حسب و نسبش چیست! حجره آخوند کنار حجره جهانگیرخان قرار داشت و خیلی زود هم‌مباحثه شدند. هر دو از شاگردان آقا محمدرضا قمشه‌ای بودند و در ریاضات شرعی گوی سبقت از هم می‌ربودند. جهانگیرخان و آخوند آن چنان غرق مباحث علمی و کسب معارف دینی بودند که تمام اوقات را در مدرسه می‌گذراندند و تا پایان عمر ازدواج نکردند.

جهانگیرخان از محضر استادان به نامی بهره برد و از دامن هر یک خوشه‌هایی در علم و عرفان چید. در فلسفه و حکمت سال‌ها پای درس محمدرضا صهبا قمشه‌ای نشست و وقتی استادش از اصفهان به تهران هجرت کرد به شوق استفاده از محضر وی مدتی به تهران رفت تا همچنان از آن دریای علم بهره‌مند شود. جهانگیرخان درباره استادش حکیم قمشه‌ای گفته است: «همان شب اول خود را به محضر او رساندم. وضع لباس‌هایش علمایی نبود، به کرباس فروش‌های سِدِه می‌مانست. حاجت خود را به او گفتم؛ گفت: «میعاد من و تو فردا در خرابات» خرابات محلی بود در خارج خندق قدیم تهران که در آن‌جا قهوه‌خانه‌ای بود و درویشی آن را اداره می‌کرد. روز بعد اسفار ملاصدرا را با خود بردم. استاد را در خلوتگاهی دیدم که بر حصیری نشسته بود. اسفار را گشودم. او آن را از بَر می‌خواند. سپس به تحقیق مطلب پرداخت و مرا چنان به وجد آورد که از خود بی‌خود شدم تا حدی که می‌خواستم دیوانه شوم. استاد که حالت مرا دریافت؛ گفت: «آری! قوت می، بشکند ابریق را!»

حکیم جهانگیرخان در فقه و اصول و ادبیات عرب شاگردی محمدحسن نجفی اصفهانی، محمد باقر نجفی اصفهانی و ملا حسین‌علی تویسرکانی را در کارنامه‌اش داشت. مدتی در خدمت ملا عبدالجواد، طبیب معروف اصفهان درس طب آموخت و در ریاضیات، هیئت و نجوم نیز از استادان سرشناس آن زمان کسب فیض کرد. سال‌ها استفاده از محضر بزرگان، جهانگیرخان قشقایی را که روزی به نیت تعمیر سه‌تار پا در بازار اصفهان نهاده بود؛ زیر و زِبَر کرد. او از گذشته خود فقط لباسش را داشت. به او حکیم قشقایی می‌گفتند اما به همان سنت دیرین ایل؛ کلاه پوستی بر سر می‌گذاشت و پالتو پوست می‌پوشید. می‌گفتند استادش، آقا محمدرضا قمشه‌ای نیز به همین شیوه لباس می‌پوشید و شاید جهانگیرخان به او تأسّی کرده باشد. فقط در هنگام نماز بود که کمی از عادت مألوف چشم می‌پوشید و به علت استحباب گذاشتن عمامه، کلاه از سر بر می‌داشت و با شال کمر عمامه‌ای درست می‌کرد و بر سر می‌گذاشت. بعد از سال‌ها ممارست و سیر در عالم معنا زمان آن رسیده بود که حکیم جهانگیرخان بر کرسی استادی تکیه زند. در همان مدرسه‌ای که تحصیل می‌کرد به تدریس پرداخت. مدرسه صدر اصفهان در آن سال‌ها مروّج فلسفه صدرایی بود و حکیم نیز در تدریس علوم عقلی زبردست می‌نمود. درس حکمت او چنان رایج و مطلوب طلاب شد که درسِ شرح منظومه ملا هادی سبزواری‌اش، به سبب کثرت شاگردان، در خارج از حجره مدرسه صدر و در شبستان مسجد چارچی تشکیل می‌شد.

او روزهای پنجشنبه و جمعه نیز به تدریس ریاضی و هیئت می‌پرداخت وگاهی شرح نهج‌البلاغه می‌گفت و خطبه‌های امیرالمؤمنین علی (ع) را با حکمت، تحلیل می‌کرد. جهانگیرخان کتاب‌های اسفار و شفا و شرح منظومه را با بیانی شیوا تدریس می‌کرد و بزرگان بسیاری در مکتب وی شاگردی کردند. آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی و آیت‌الله بروجردی در درس خارج او شرکت می‌کردند. مدتی نیز در تهران به تدریس پرداخت و جزء نامدارترین مدرسان حوزه علمیه تهران شد. در مدرسه سپهسالار تهران مشهور بود که در مدرسه صدر اصفهان، دو نفر فاضل معمر بی‌نظیر ایران، آخوند ملا محمد کاشی و جهانگیرخان قشقایی هستند. شیخ عباس قمی در این باره می‌نویسد: «جهانگیرخان در علم و عمل به جایی رسید که از اقطار بلاد به حوزه درسش آمدند.»

بسیاری از اندیشمندان درباره مقام علمی و اخلاقی جهانگیرخان قشقایی، سخن گفته و او را ستوده‌اند. شهید مرتضی مطهری، حکیم قشقایی را استاد مسلّم فلسفه در اصفهان دانسته و گفته است: «او علاوه بر مقام علمی و فلسفی، در متانت و وقار و انضباط اخلاقی و تقوا نمونه بود و تا آخر عمر در همان لباس عادی اول خود باقی ماند و فوق‌العاده مورد توجه شاگردان و آشنایان بود.»

جلال‌الدین همایی نیز چنین می‌گوید: «مرحوم جهانگیرخان، فلسفه را در اصفهان از تهمت خلاف شرع و بدنامی کفر و الحاد نجات داد. سهل است که چندان به این علم رونق بخشید که فقها و متشرّعان نیز آشکارا با میل و علاقه روی به درس فلسفه نهادند و آن را مایه فضل و مفاخرت می‌شمردند.»

کتابی به نام شرح نهج‌البلاغه را بر جهانگیرخان نسبت می‌دهند که در تأیید آن سندی در دست نیست و فقط جابری انصاری که از شاگردان جهانگیرخان بوده، در این باره می‌نویسد: «در مدرسه صدر خدمت آن بزرگوار نهج‌البلاغه می‌خواندم و شرحی بر آن کتاب مستطاب می‌نوشت.»

دیوان شعری نیز به حکیم قشقایی نسبت می‌دهند که این ابیات از آن دیوان است:

دوش عشقت برد آرام از دل و از چشم، خواب

یاد رویت بود کارم تا برآمد آفتاب

دل گرفت از مدرسه یاران کجا کوی حبیب

جان فسرد از وسوسه، ساقی بده جام شراب

آیت‌الله جهانگیرخان قشقایی علاوه بر مقام علمی و فلسفی، در متانت، وقار، انضباط اخلاقی، تقوا، اخلاق، رعایت آداب معاشرت، حلم، تواضع، سنگینی و وقار، مسالمت، مهربانی و خوش‌زبانی با عموم طبقات اسوه‌ای کم‌نظیر، نمونه و یکتا به شمار می‌رفت. هیچ فردی در تمام عمر از وی حالت تندی و خشم ندید و یک سخن زشت و ناهنجار از زبانش نشنید. وقتی می‌دید فردی از جاده دین و مذهب و اخلاق خارج شده، با زبانی نرم و دلسوزانه از سرِ خیرخواهی او را دلالت و هدایت می‌کرد و از قضا اکثر دلالت‌هایش مؤثر واقع می‌شد.

یک بار که شارب‌الخمری را به مدرسه صدر آوردند؛ گفت تا زمانی که به هوش آید؛ حبسش کنند. پس از چند ساعت که شراب‌خوار به هوش آمد؛ خودش به سراغ او رفت و به اندرز حکیمانه و موعظه و امر به معروف و نهی از منکر پرداخت و راه صحیح را نشانش داد. آن‌چنان ناصحانه با مرد گنهکار برخورد کرد و با گفتار خوش، زمینه توبه و بازگشت او را فراهم کرد که شارب مسکر در حالی از مدرسه بیرون رفت که از فعل ناپسند خود توبه کرده و نادم و پشیمان شده بود.

حکیم جهانگیرخان قطعه زمینی داشت که از مال‌الاجاره آن روزگار می‌گذراند و نیازی به شهریه نداشت. از مال‌الاجاره زمین کشاورزی شهر دهاقان سالی چهل تومان و از زمین روستای آغداش، پانزده تا بیست تومان، برایش می‌فرستادند. در جریان مشروطیت که تمام کشور تحت تأثیر فرمان مشروطیت مظفرالدین شاه قاجار قرار گرفته بود و مخالفین و موافقین زیادی رو در روی هم قرار گرفتند؛ علما نیز نظرات متفاوتی ایراد می‌کردند.

آیت‌الله حاج آقا رحیم ارباب در این باره می‌فرمودند:

«پس از اعلام مشروطیت، در جلسه علمای اصفهان، مخصوصاً روحانیون مسجد شاهی مثل حاج نورالله و برادرش؛ جهانگیرخان مشروطه را از اصالت مبرّا دانست و آن را تا حدودی زاییده دسیسه‌های استعمارگران فرنگ خواند. تا جایی که فرمود: «اگر چه توده مردم به مشروطه دل بسته‌اند و جان‎‌ها باخته‌اند؛ ولی این ریشه در استبداد دارد. شاید هم می‌خواهند دین مردم را بدزدند!» و سپس رو به من کرد و پرسید: «آقا رحیم چنین نیست؟» من سکوت کردم. فرمود: «آقا رحیم سکوت کن، سکوت اسلم است.»

حکیم جهانگیرخان قشقایی تا پایان عمر هرگز روحیات جوانی را از یاد نبرد. او در ایل سوارکاری می‌کرد و تیر می‌انداخت. در ایام کهولت نیز هم‌چنان به سوارکاری، تیراندازی و نشانه‌زنی علاقه نشان می‌داد؛ به سلامت جسم اهمیت می‌داد و هر روز مقداری پیاده‌روی می‌کرد. در اواخر عمر که بیرون رفتن از مدرسه برایش مشکل شد، در همان اطراف مدرسه کمی قدم می‌زد.

او عمر شریف خود را صرف تربیت شاگردان بزرگی کرد که هر کدام در بلاد خود درخشیدند و منشأ اثر و مایه مباهات شدند. از جمله شاگردان حکیم قشقایی می‌توان به ملامحمدجواد آدینه‌ای؛ سید محمدعلی ابطحی سدهی؛ میرزا محمود ابن‌الرضا؛ آقا ضیاءالدین عراقی؛ آیت‌الله حاج آقا رحیم ارباب؛ آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی؛ شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی؛ میرزا محمدباقر امامی؛ اسدالله ایزد گشسب؛ آیت‌الله سیدحسین بروجردی؛ میرزا مهدی بیدآبادی اصفهانی؛ میرزا حسن‌خان جابری انصاری؛ حاج میرزا محمدعلی حکیم‌الهی سلطان‌آبادی؛ محمدعلی زاهد قمشه‌ای و دیگران اشاره کرد.

حکیم هشتاد و پنج سال زندگی کرد. چهل سال در ایل و چهل و پنج سال در مدرسه صدر بازار اصفهان. چهل سال در عالم فانی و چهل و پنج سال در تدارک عالم باقی. او هر چند دیر در مسیر تقرب الهی افتاد اما به مدد قدرت ایمان و پشتکار فراوان به سرعت منازل قرب را یکی پس از دیگری پشت سر نهاد.

سر پا بود اما بیماری کبد او را از پا انداخت. میرزا مسیح‌خان دکترش بود و وقتی بیماری‌اش شدت گرفت خادمش به سراغ دکتر رفت. دکتر گفت: «من نمی‌آیم. خان آدم کوچکی نیست. من برای عیادت می‌آیم» خادم پیغام دکتر را به جهانگیرخان رساند. حکیم متوجه موضوع شد و به خادمش گفت: «برو بگو برای عیادت بیاید.» آن‌گاه دکتر برای عیادت آمد. وقتی به خدمت خان رسید؛ جهانگیر تبسمی کرد و به او گفت: «هر چه تو میدانی، من هم می‌دانم. من می‌دانم خوب شدنی نیستم!» میرزا مسیح رفت و دکتر شافتر را آورد. دکتر شافتر نسخه نوشت و داروها را از مریض‌خانه انگلیسی‌ها گرفتند ولی جهانگیرخان لب به آن داروها نزد.

سه چهار ساعت از شب سیزدهم ماه رمضان سال ۱۳۲۸ قمری گذشته بود که گفت رختخواب را رو به قبله کنند. سپس یک لیوان آب خوردن خواست. پس از نوشیدن آب به ذکر حق مشغول شد و لحظاتی بعد چشم از جهان فرو بست.

طلاب مدرسه صدر که او را چون پدری مهربان دوست داشتند؛ گِرد او جمع شدند و به شدت گریستند. تمام علما در همان شب بر پیکرش حاضر شدند. جماعت انبوهی آمد و آقا شیخ محمدتقی نجفی بر پیکرش نماز خواند. بنا بر وصیت امور کفن و دفن را به آخوند کاشی واگذار کرده بود. آخوند مریض احوال بود اما به کمک شاگردان سر پا ایستاد و کارها را سر و سامان داد. هر چند؛ گاه و بی‌گاه در گوشه‌ای از مدرسه صدر می‌نشست؛ آه می‌کشید و با ناله می‌گفت: «کمرم شکست!»

بالاخره پیکر مبارک جهانگیرخان قشقایی را در تکیه آقا سید محمد ترک تخت پولاد اصفهان به خاک سپردند. درحالی‌که چشم‌ها گریان بود و مردم زیر لب زمزمه می‌کردند: «از شمار دو چشم یک تن کم وز شمار خرد هزاران بیش»

سه شب از رحلت حکیم گذشته بودکه به خواب یکی از شاگردانش آمد. در خواب جهانگیرخان به شاگردش گفت: «از آخوند تشکر کن که به مشایعت جنازه‌ام آمد؛ اذکاری که او دنبال جنازه‌ام گفت موجب نجات من شد.»

نظر به اهمیت معرفی و الگوسازی شخصیت های معنوی و دینی اثرگذار، «دفتر تکریم و الگوسازی نخبگان» با همکاری «خبرگزاری ایبنا» برای تهیۀ مقالاتی به‌قلم پژوهشگر و نویسنده، مرضیه نظرلو، اقدام کرده است. در هر شماره به معرفی یکی از این مفاخر دینی پرداخته می‌شود.

منابع:

آقابزرگ طهرانی‌، محمدمحسن، طبقات اعلام الشیعه‌: نقباء البشر فی القرن الرابع عشر، مشهد، ۱۴۰۴ ق.

مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، تهران و قم، انتشارات صدرا، ۱۳۹۰ ش

دانشنامه جهان اسلام، ۱۳۸۶، ج ۱۲، ص ۴۹۴-۴۹۵

زندگینامه و خدمات علمی و فرهنگی میرزا جهانگیرخان قشقایی، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ،۱۳۹۸، تهران

قرقانی، مهدی، خورشید پنهان، فرهنگسرای ولاء، خرداد ۱۳۸۲

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط