یکشنبه ۱۳ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۱:۴۳
توجیه شَرّ با لجاجت‌های کودکانه

مسئله، نه خشونت، نه ایران، نه دور و نزدیکی جغرافیای ستم و نه چیز دیگری است؛ مسئله جوشش فاشیسم در رگ‌های بخشی از روشن‌فکری ایرانی است که برای مرتضی مردیها در به سخرۀ گرفتن کودک‌کشی و سلطنت‌خواهی بعد از عمری «لیبرالیسم‌بازی» و برای مسعود حسینی هم در قالب لج‌بازی کودکانه و خامِ «حالا که ما نه، پس دیگه هیچ‌کس نه!» متبلور می‌شود.

سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - کیاوش کلهر: هانا آرنت، ۱۹۴۶، جستاری انتقادی با نام «تصویر دوزخ» در نشریه «کامنتری» منتشر کرد و در آن جستار، ایده او این بود که نشان دهد چگونه برخی از دانشگاهیان آلمانی، «شرّ» را توجیه کردند. او در این جستار انتقادی می‌نویسد:

«…چنان درگیر «حیات عمیق ذهنی» بود و چنان مشغول اجتناب از «خسارت ناگزیر بزرگ‌شدن بسیار» و چنان معتقد به بخت خود برای «انتشار دیدگاه‌های مستقل درخصوص مسائل تاریخی و سیاسی» بود که درعین شگفتی، گشتاپو تصمیم گرفت از او برای تبلیغات برون مرزی استفاده کند.»

آرنت در آن جستار تلاش می‌کند تا نشان دهد که این گزاره که «مجهز شدن به فلسفه موجب می‌شود تا همواره اخلاقی عمل کرد»، تا چه میزان می‌تواند ره به بیراهه داشته باشد. در بسیاری از مواقع، مواجهه با واقعیت، به خوبی می‌تواند نابسندگی‌های اخلاقی فیلسوفان را آشکار کند؛ آنان که فیلسوف بودند، سر از بیراهه‌ی کُرنش در برابر شرّ درآوردند، چه رسد به مترجمان فیلسوفان در عصر ما که قرار است مواضع آنان در رابطه با امر انسانی و اخلاقی را به بوته نقد بگذاریم. مناسبت خطوط پیش‌رو، بحث از واکنش تعدادی از مترجمان و نویسندگان حوزه فلسفه و سیاست در رابطه با مسائل فلسطین و به صورت خاص، مواضع آنان در رابطه با آغاز قتل عام رژیم اسرائیل در رفح است. مواضعی که در بهترین حالت بتوان نام آن را «لجاجت‌های کودکانه در برابر پذیرش امر اخلاقی، با روتوش شووینیسم خام» دانست.

چشم‌ها بر ناکجا!

پویش چند میلیونی «All eyes on rafah»، بر بستر استوری اینستاگرام، پویشی بود که هم‌زمان با مخابره تصاویر حمله وحشیانه رژیم اسرائیل به چادرهای آوارگان فلسطینی در رفح آغاز شد. این پویش به محض آنکه به کاربران فارسی‌زبان اینستاگرام رسید، توانست معجزه‌ای در نابودی امر اخلاقی و وارونه‌نمایی از امر انسانی در مواجه با شر بیافریند. تعدادی از کاربران با تغییر عبارت «تمام چشم‌ها بر رفح است» به «چشمان من بر ایران است» فلسفه مشروع و اخلاقی دفاع از فلسطینیان در مواجه با شر اسرائیل را به لجاجتی کودکانه تغییر دادند. مشخصاً تعدادی از مترجمان و مولفان صاحب‌نام ایرانی، مانند مسعود حسینی و مرتضی مردیها و در مرتبۀ بعدی، مترجم متوسطی مانند سودابه قیصری، نه تنها که پیش‌تاز این قلب اخلاقی بودند، بلکه برای آن توجیه نظری نیز آفریدند تا صدق عبارتی که از آرنت در ابتدای این نوشته ذکر شد، به روشنی نشان داده شود که گویی چنان درگیر «حیات عمیق ذهنی» بودند یا سرشان با «پدیدارشناسی روح» گرم بود که شرّ برایشان رنگ‌باخته شد.

هرکدام از آن مترجمان و مولفان که این پویش جعلی «چشمان من بر ایران است» را به راه انداخت، برای توجیه اخلاقی این کار، استدلال‌هایی داشت؛ اما میان آن کم‌شمار استدلال‌ها و رقیق منطق‌های شناور در میان عباراتی که برای توجیه آن پویش به کار بردند، مخرج‌های مشترکی می‌توان یافت.

منطق مشترک بسیاری از آنان این بود که «آن زمان که جوانان ما در کف خیابان‌ها، تا متلاشی شدن بدنشان مقاومت می‌کردند، حضرات دغدغه‌مند حقوق بشر کجا بودند؟»

توجیه شَرّ با لجاجت‌های کودکانه

عالی است! منطق نهفته در این مخالف چشم‌نواز و حیرت‌انگیز است؛ چون به قول این مترجم، یعنی مسعود حسینی، کسی از دغدغه‌مندان حقوق بشر، صدایش برای معترضان ایران درنیامد، پس منطقی به‌نظر می‌رسید که برای محکوم نکردن نسل‌کشی در فلسطین، دلیل کافی وجود دارد! سوال مهم‌تر آن است که اصلاً مخاطب او چه کسی است یا به عبارتی، او از چه کسی یا کدام نهادی طلبکار است؟ کدام نهاد بین‌المللی یا شخصیت‌ها اپوزیسیون، برای اعتراضات سال گذشته در ایران، برای فشار به جمهوری اسلامی ایران ردیف نشد؟ کمی بامزه‌تر هم می‌توان این سوال را طرح کرد که مثلاً این مترجم، تنها یک‌بار زندگی‌اش حق موضع‌گیری دارد؟ مثلاً نمی‌توانست ضمن اعتراض به شرایط به قول او «حضرات دغدغه‌مند حقوق بشر» در رابطه با اعتراضات در ایران، نسل‌کشی در اسرائیل را هم محکوم کند؟ اگر چنین می‌کرد، چراغ سبز او برای موضع‌گیری‌های بعدی می‌سوخت؟ چیزی که در این نوع موضع‌گیری به چشم می‌آید، بیش از آنکه برآمده از نوعی دل‌سوزی یا دغدغه‌مندی برای وضعیت ایران باشد، نوعی شوونیسم خام است که در بهترین و مودبانه‌ترین حالت ممکن، تنه به تنه لجاجت‌های گروه سنی الف می‌زند و هیچ نوعی از منطق یا فلسفه موجه اخلاق، از آن پشتیبانی نمی‌کند.

چراغی مسجد و خانه

سودابه قیصری اما سبک جدیدی از «نااستدلال» برای این حمایت از این کمپین داشت؛ او با نشان دادن حجم تمرکز اخبار بر فلسطین در مقایسه دیگر نقاط ملتهب‌تر جهان، مانند سودان یا چین، گفت :«از هر هشت آواره امروز در جهان، یکیش سودانیه. خبر دارید؟ چرا عرب‌ها دارن سیاه‌ها رو اینطوری قتل‌عام می‌کنن؟ مهمه و براشون چفیه می‌ندازین؟» و در ادامه استدلالش، در کانال تلگرامش، با تقلیل مسئله و موضع‌گیری‌های جهانی در رابطه با فلسطین، به سلبریتی‌ها، نوشت: اگر در خیزش‌های چند سال اخیر با مردم ایران همراه بودند و در کنارش به نابودی حقوق ایغورها در چین، کشتار مسلمان در میانمار، جنگ روسیه در اوکراین و سوریه، کشتار سیاه‌پوستان در سودان و اتیوپی و کنگو هم اعتراض می‌کردند، حالا all eyes on rafah را ازشان می‌پذیرفتم. اما شرمنده که به راحتی فریب این اداها را نمی‌خورم.»

توجیه شَرّ با لجاجت‌های کودکانه

زیر این لعاب محکوم کردن «فریب‌خوردگان رسانه» که چشمانشان تنها از دریچه رسانه می‌بیند، پایین‌تر از آن دل‌سوزی میهن‌دوستانه و برخلاف ادعای مساوات جهان‌شمول در ابراز نفرت و خشم از نسل‌کشی، اتفاقاً انرژی‌ای در جریان است که می‌توان آن را با انرژی موسس فاشیسم مقایسه کرد. عادی کردن جنایت، از اعتبار اخلاقی انداختن توحش و گزینشی دیدن آن، همان نیروی بزرگ موسس فاشیسم است. بنابراین، زیر این برکه آرام با ویترین اخلاق‌مداری، اتفاقاً نیروی مهمی از فاشیسم در غلیان و جوشش است؛ کافی است سنگی به این ویترین بیاندازید تا از جوشش انرژی فاشیستی آن وحشت کنید.

دور و نزدیک

مرتضی مردیها که به این ماجرا پیوست، شنیع‌تر با آن مواجه شد. او که سال‌ها است مانند دایی‌جان ناپلئون، جهان را «تک مصدر صدور» می‌فهمد. هیچ اهمیتی ندارد که چه کاری در کدام نقطه جهان اتفاق افتاده باشد، از جیب پشتش، یک برچسب «چپ جهانی» بیرون می‌کشد، بر پیشانی موضوع می‌کوبد و خلاص! خوش به حالش، مسیر استدلال ذهنش تک‌بانده و بی دست‌انداز است و زحمت پیچیده کردن مسائل را به خود نمی‌دهد، تنها با یک برچسب، تکلیف اندیشیدن و قضاوت اخلاقی را از خودش ساقط می‌کند. منطق مردیها، از دو تن دیگر دریده‌تر و زننده‌تر است: «مگر طرف مقابل آنها کمتر اهل خشونت و رادیکالیسم است؟ و از این چیزها. گویا کار گیر کرده. ولی معجزه‌ای نازل می‌شود. چیزی که مثل سیل خروشان هر مانعی را از سر راهش می‌شورد و می‌برد. کودکان! دیگر هیچ چیز مهم نیست. همین‌که کودک‌کشی شده، تمام است. همه چیز برای اشد اعتراض فراهم است. کسی جرأت دارد بگوید نه!؟ مثل ماهیچه می‌اندازندش توی چرخ گوشت. حالا ممکن است این وسط کسانی بگویند حضرات! آخه اینجا که خیلی بدتر بوده. ولی مشکلی نیست. فریاد بزن ای بر خرمگس معرکه لعنت! ما خودپرست و ملی‌گرا نیستیم! ستم هر جا که باشد محکوم است. کودکان! کودکان!»

توجیه شَرّ با لجاجت‌های کودکانه

جملات مردیها، مطلقاً، بهترین تاییدکنندۀ نکته‌ای است که پیش‌تر گفته شد. مسئله، نه خشونت، نه ایران، نه دور و نزدیکی جغرافیای ستم و نه چیز دیگری است؛ مسئله جوشش فاشیسم در رگ‌های بخشی از روشن‌فکری ایرانی است که برای مرتضی مردیها در به سخرۀ گرفتن کودک‌کشی و سلطنت‌خواهی بعد از عمری «لیبرالیسم‌بازی» و برای مسعود حسینی هم در قالب لج‌بازی کودکانه و خامِ «حالا که ما نه، پس دیگه هیچ‌کس نه!» متبلور می‌شود.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط