سرویس مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): پویایی و تکامل جوامع در همۀ دورههای تاریخی در گرو دگرگونیها و تغییرات اساسی و ساختاری بوده است و این دگرگونیها عمدتاً سرنوشت جوامع بشری را در فرازوفرودهای گوناگون دورانها دچار تغییرات جدی کرده و جهت حرکت ملت و قومی را به سمت و سوی کمال و سعادت سوق داده است. میتوان گفت موتور محرکه توسعه یافتگی در هرکشوری نتیجه عمل و فکر نخبگان است وآنچه که در این دگرگونیها نمود جدی دارد نقشی است که نخبگان آن جامعه در هدایت و سازندگی ایفا میکنند. آنان با صداقت، سلامت نفس، تعهد و بینش روشن میکوشند سلامت و قوت و تکامل جامعه را تضمین نمایند.
اینان کسانی هستند که از قدرت و توانایی ویژهای برخوردارند و آهنگ تحولات را عمیقاً تحتتأثیر خود قرار میدهند. سیری در بررسی تاریخ ملتها و اقوام نشان میدهد کنشها و اثرات نخبگان آنان در تغییر و پویایی و تحولات جامعهشان تا چه حد اثرگذار بوده است.
اصولاً نخبگان جوامع در جریان توسعه دانشها و علوم گوناگون بشری، هدایت و راهنمایی نسل بشر و نیز رخدادها و تحولات و دگرگونیهای اساسی بهتر شناخته میشوند و تأثیرگذاریشان نمود بیشتری مییابد؛ تحولات و رخدادهایی چون تغییر و دگرگونی حکومتها و تجاوز و هجوم بیگانگان به سرزمینها، یعنی جنگها تاریخ چند هزار سالۀ ایرانی مشحون از اثرگذاری نخبگان در سرنوشت خود بوده است. این نخبگان و اثرگذاران از دوران حکومت هخامنشیان تا به امروز، در هر برههای از زمان در خدمت جامعۀ ایرانی بوده و سرنوشت انسان ایرانی را دگرگون کرده و در رساندن او به کمال و سعادت بشری کوشیدهاند.
در مقطعی از این تاریخ چند هزار سالۀ این کشور پهناو و در جریان تجاوز کشور همسایه به آن، ستارگانی درخشیدند و سرنوشت ایران اسلامی را تغییر دادند که تا ابد نامشان بر تارک این سرزمین خواهد درخشید. این نخبههای ستاره با درخشش خود و تاباندن نور و روشنی مسیر درست را پیش روی آحاد جامعه قرار دادند و در هدایت ملت و روشنگریِ تشخیص حق و باطل ایفای نقش کردند.
شاید بیاغراق نباشد اگر گفته شود همان گونه که ایران در این دورۀ خاص تاریخی «ملتِ خاص» را به چشم دید، «ملتِ خاص» هم با «نخبۀ خاصی» برخورد کرد که نه تنها در عرصه علم و دانش سرآمد بود در عرصۀ عمل و امتحان هم پا پس نکشید و وارد گود شد و با جانفشانی خویش، چراغ هدایت را روشن نگه داشت و با نثار خون خود از ناموس و جان و سرزمین ملتی به معنای واقعی کلمه دفاع کرد.
این «نخبههای خاص» شاید اگر جنگی اتفاق نمیافتاد، هریک، در گوشهای از این آب و خاک، در عرصههای تخصصیشان در خدمت ملت بودند و تأثیر خودشان را در فراز و فرودهای تاریخی سرزمینشان میگذاشتند اما تقدیر آن بود که آنان همگی در امتحان بزرگتری آزموده شوند و آنچه از نور و روشنی را که قرار بود در طول سالیان بر ملت و سرزمینشان ببخشد نه یکباره، در «آنی» و «لحظهای» تقدیم کنند و جانشان را فدای ماندگاری و عزت و سرافرازی ایران اسلامی بنمایند و با این فداکاری نامشان را برای همیشه در صفحۀ تاریخ ماندگار سازند.
سخن امروز ما، سخن از نخبگانِ دیروز دفاع مقدس و عرصۀ ایثار و شهادت است. بنا داریم در این سلسله یادداشتها از نخبههای شهید بنویسیم. از نخبههایی چون شهید احمدرضا احدیها و چمرانها و فخریزاده ها و طهرانی مقدم ها.
حسن طهرانی مقدم، پدر موشکی ایران، ۶ آبان ۱۳۳۸ در محله سرچشمه تهران دیده به جهان گشود. پدرش محمود و مادرش مهری جلیلی نام داشت. محمود به شغل خیاطی اشتغال داشت و مهری خانه دار بود.
خانواده طهرانی مقدم این فرزند را که در شناسنامه حسن نام داشت سیامک صدا میزدند. او در همان کودکی دچار بیماری سختی بود. نافش مدام عفونت میکرد و تحمل این درد برای کودک و خانواده بسیار سخت بود به ویژه برای فریده خواهر حسن که سخت دلبسته او شده بود.
درمانهای معمولی روی کودک اثر نمیکرد. لذا آنها به توصیه همسایه هایشان حسن را به شمال برده و روی شکم کودک ماسه ساحلی میریختند تا عفونت را از بین ببرد. باوری که اغلب ساکنان شمال به آن اعتقاد داشتند و درباره حسن هم جواب داد و عفونت ناف او را از بین برد. با این حال، حسن در دوران کودکی همیشه از برخی بیماریهای مزمن رنج می برد.
خانواده طهرانی مقدم به علت شغل پدر، مدتی را در محله شکوفه و مدتی را در محله بهارستان گذراندند و همین امر سبب شد حسن تحصیلات دوره ابتدایی و دبیرستان را در همین مناطق بگذراند. حسن در بین برادرانش کیومرث و علی بچه آرام و باهوش و سر به زیری بود ودر طول تحصیل هیچگاه خواهرش فریده را که معلم و مسئول کنترل درسهای برادرانش بود آزار نداد.
محمود طهرانی مقدم در چهار راه سرجشمه، طبقه بالای لاستیک فروشی کنگرلو را اجاره کرده و مغازه خیاطی اش را راه انداخته بود. فرزندانش کیومرث و علی و حسن هم در اوقات فراغت به عنوان وردست پدر به او کمک می کردند.
در همین ایام بود که فریده، خواهر بزرگ حسن، از دانشسرای عالی لیسانس گرفت و برای انجام تعهد پنج سالهاش مجبور شد به عنوان معلم شیمی راهی بندرعباس شود. خانواده طهرانی مقدم برای اینکه دخترشان در شهر دور غریب نماند حسن را هم با او فرستادند. این گونه بود که حسن در ۱۳۵۲ با خواهرش راهی بندرعباس شد و در یکی از مدارس آن شهر ثبت نام کرده یک سال در آن شهر به تحصیل خود ادامه داد و به دنبال ازدواج خواهرش دوباره به تهران بازگشت.
حسن از نوجوانی عاشق فوتبال بود و مدام با دوستان و همکلاسیهایش توی کوچه و مدرسه فوتبال بازی میکرد. او فوتبال را به صورت حرفهای هم ادامه داد و جذب تیم آپولو سپس تیم کارگران شد و در ایامی که نزدیک میدان توپخانه در دبیرستان بزرگ تهران به تحصیل در رشته راضی مشغول بود عشق رسیدن به تیم ملی فوتبال کشورش را در سر می پروراند.
حسن در خانواده ای مذهبی رشد میکرد. او از همان سن نوجوانی در مسجد زینب کبرای سرچشمه زیر نظر آیت الله سید علی لواسانی، امام جماعت و مدیر مسجد تعلیمات دینی و مقدمات آشنایی با اسلام را فراگرفت. آیت الله لواسانی دقت بی نظیری در روش تربیت بچه های مسجد به ویژه برادران طهرانی مقدم داشت. برگزاری کلاس های دینی، انجام برنامه های فرهنگی، برگزاری جشن های مذهبی، برگزاری نماز جماعت، برگزاری اردوهای تفریحی مذهبی و ایجاد گروه سرود از جمله برنامههای آیت الله لواسانی بود و همین امر سبب می شد حاضران در آن مسجد به شیوه متفاوتی تربیت بشوند. حسن هم خارج از این قاعده نبود. او به همراه برادرانش در گروه سرود مسجد شروع به فعالیت کرد. این گروه سرود، هسته اصلی گروه سرودی بود که در بهمن ۵۷ در فرودگاه مهرآباد و در مراسم استقبال از امام خمینی به اجرای برنامه پرداخت و سرود خمینی ای امام را اجرا کرد.
حسن همزمان با اوجگیری فعالیتهای انقلابی، تحت تأثیر برادرش (محمد) به صف انقلابیون پیوست. برادرش در نشر و پخش اعلامیهها، فعالیتهای مسلحانه و دیگر امور انقلاب نقش مهمی داشت. همین امر سبب شد حسن هم به فعالیتهای انقلاب کشانده شود. البته نقش مسجد هم در این مسأله بسیار جدی بود. او در روزهای منجر به پیروزی انقلاب به اتفاق دوستانش در فعالیتهای زیرزمینی، نارنجکهای دستی میساخت که با استفاده از سهراهی لوله آب تولید میشد. آنها چند بار برای آزمایش کردن و سایل دست ساز خودشان به تپه های اطراف تهران میرفتند.
در یکی از روزهای پیروزی انقلاب اسلامی، هنگامی که مردم از میدان شهدا به سمت تسلیحات ارتش در خیابان نیروی هوایی راهپیمایی میکردند با انبوهی از سربازان نیروی هوایی ارتش روبرو شدند. در همین حین انفجار یکی دو نارنجک دست ساز حسن و دوستانش موجب فرار سربازان و باز شدن راه برای مردم شد. آنها همچنین شب ۲۲ بهمن در میدان امام حسین علیه السلام (فوزیه سابق) با پرتاب نارنجک دستی یک خودروی نظامی ارتش را تسخیر کردند.
حسن طهرانی مقدم پس از پایان دوره تحصیلات متوسطه در رشته صنایع (برش قطعات صنعتی) در مقطع فوق دیپلم مدرسه عالی تکنیکیوم نفیسی پذیرفته شد. او در سال ۱۳۵۸، در مقطع لیسانس رشته مهندسی صنایع پذیرفته شد و مدرک مهندسی در این رشته را اخذ کرد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی برادران طهرانی مقدم در نهادهای نوپا و تازه تأسیسی مثل جهاد سازندگی و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی همکاری کردند. محمد طهرانی مقدم اواخر سال ۱۳۵۸ و در ابتدای شکلگیری رسمی سپاه پاسداران، به عنوان مسئول اطلاعات امنیتی و بررسیهای سیاسی منطقهی ۳ سپاه شمال، مشغول به فعالیت شد و مدتی در این سمت باقی ماند. او در آن ایام بود که تعداد زیادی از دوستانش را به همکاری با سپاه دعوت کرد. حسن هم به عنوان نیروی کمکی در خدمت برادر قرار گرفت.
وقتی نیروهای آموزش دیده محمد در شمال مستقر شدند حسن در زمره افرادی بود که برای کمک به آنها راه تهران تا چالوس را با موتور مینی یاماهای هشتاد طی کرد و به دوستان برادرش پیوست. او همیشه در کارهای پرخطر پایه بود و کمک حال خوبی برای برادرش به شمار می رفت.
حسن در اولین روز تابستان ۱۳۵۹ بالاخره تصمیمش را گرفت و عضویت رسمی در سپاه را به عزیمت به خارج از کشور برای تحصیل ترجیح داد. تحرکات ضد انقلاب در برخی شهرهای شمالی سبب شده بود تمرکز حسن و دوستانش در همان مناطق باشد. او به همراه حسن یزدان راد و دوستان دیگرش در مباحث اطلاعاتی و امنیتی متمرکز شده بودند.
با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، حسن تصمیم گرفت عازم مناطق جنگی شود اما لزوم یادگیری آموزشهای نظامی در پادگان امام حسین این اجازه و فرصت را به او نمیداد. او سرانجام بیست روز پس از شروع جنگ راهی جبههها شد و اولین خبر ناگواری که مدتی پس از حضورش در جبهه شنید شهادت برادرش علی بود. او به مرخصی آمد و برای رعایت حال مادر مدتی را در سپاه و کمیته تهران به فعالیت پرداخت و به مقابله با عناصر ضد انقلاب از جمله منافقین و خانههای تیمی آنان پرداخت.
او در بحبوحه حوادث خرداد ۱۳۶۰ دوباره عازم جبههها شد و با گروهی از بچهها به کار تخریب و خنثی سازی مین پرداخت.
او همزمان با فعالیت در ادوات تیپ کربلا به دنبال تکمیل کردن اطلاعات و آگاهیهای خود درباره خمپاره اندازها بود. سنگینترین سلاحی که در آن دوران در اختیار سپاه بود، تعدادی خمپارهانداز و آرپیجی و تیربار بود، در حالی که در همین وضعیت، ضد انقلابیون در کردستان حتی به توپخانه نیز مجهز بودند. شاید آمار کل سلاحهای سپاه در آن مقطع از چند هزار تفنگ G۳، کلت، آر پیجی و دهها قبضه خمپارهانداز تجاوز نمیکرد. همه اینها سبب شده بود حسن به فکر سلاحهای قدرتمند برای مبارزه با رژیم بعث عراق باشد. شاید همان روزها هم بود که خبر شهادت یکی از بهترین دوستان و همرزمانش، عبدالرضا لشکریان را دل او را برای چندمین بار به درد آورد.
بعد از عملیات ثامنالائمه که به رفع محاصره آبادان انجامید، از جمله غنائم به دست آمده از عراق، یک آتشبار توپخانه ۱۵۵ میلیمتری کششی بود که از جانب دشمن در شمال آبادان، بین دارخوین و پل مارد مستقر بود. این آتشبار توپخانه بلافاصله تعمیر و عملیاتی شد و در همان منطقه، علیه دشمن به کار گرفته شد. سه ماه بعد در عملیات فتح بستان، مجدداً یک گردان توپخانه ۱۳۰ میلیمتری و یک آتشبار ۱۰۵ میلیمتری پرتغالی ارتش عراق از سوی رزمندگان تیپ ۱۴ امام حسین علیه السلام اصفهان به غنیمت گرفته شد که این گردان به دستور حسین خرازی (فرمانده تیپ) سازماندهی شده و در عملیات فتحالمبین در پشتیبانی از گردانهای مانوری بسیجی مبادرت به اجرای آتش کرد. این دو اتفاق، مبدأ شکلگیری توپخانه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است.
آذر ۱۳۶۰ حسن طهرانی مقدم بعد از عملیات ثامنالائمه، متوجه ضعف آتش پشتیبانی خودی مستقر در خطوط مقدم جنگ شد. مدتها روی این موضوع فکر کرد و سرانجام در پاییز ۱۳۶۰ طرح ساماندهی آتش پشتیبانی (خمپارهاندازها) را به صورت سنجیده و مدون تقدیم حسن باقری کرد.
نامه را محسن رضایی، فرمانده وقت کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، امضا کرد و تحویل حسن باقری داد و حسن باقری آن را به حسن مقدم داد. حسن نامه تایپ شده را خواند و دید طرح خودش درباره ساماندهی خمپارهاندازها به منظور پشتیبانی از نیروهای پیاده است. در نامه خطاب به فرماندهان قرارگاه قدس، نصر، فجر و فتح سپاه در جبهههای جنوب آمده بود: «برادر حسن مقدم به عنوان فرمانده پشتیبانیکننده آتشهای خمپارهای سپاه معرفی میشوند؛ لازم است با او همکاری کنید. «
حسن طهرانیمقدم تأسیس توپخانه سپاه در سال ۱۳۶۱ را اینگونه روایت میکند: «عملیات فتحالمبین تمام شد. من در سپاه شوش وقتی گزارش را به آقا رشید میدادم، دیدم آقا رشید با خنده میگوید: «مقدم برو توپخانه سپاه را سازماندهی کن. برو سراغ توپخانه». گفتم: آقا رشید ما داریم خمپاره را سازماندهی میکنیم. در عملیات فتحالمبین (اگر اشتباه نکنم) ۱۴۸ قبضه انواع توپهای روسی به غنیمت سپاه درآمده بود. آن موقع سپاه ۹ تیپ داشت. قرار شد برویم آن توپها را بیاوریم و سازماندهی کنیم. شهید بزرگوار حسن شفیعزاده اولین نفری بود که رفتم دنبالش. بعد از عملیات فتحالمبین از تیپالمهدی شوش آوردمش پیش خودم و آقای محمد آقایی که از مسئولین توپخانه سپاه بودند، به انضمام شهید ناهیدی. این بچههای نخبه باهوش را جمع کردیم و توپخانه سپاه را تشکیل دادیم.»
حسن طهرانی مقدم در فاصله بین دو عملیات توپ و توپخانه را آماده کرد و به مرور تیپ ها و لشکرها صاحب توپخانه شدند. او به کمک شهیدان حسن شفیع زاده، سردار یعقوب زهدی، عباس سرخیلی، محمد آقایی و دیگر یارانش توپخانه سپاه را ساماندهی کرد. او همزمان، مرکز آموزش توپخانه را در اصفهان هم راه اندازی کرد.
طهرانی مقدم در بهمن ۱۳۶۲ با الهام حیدری ازدواج کرد. واسطه ازدواج این دو، شهید عبدالرضا لشکریان بود. خطبه عقد آنها را امام خمینی در جماران خواندند و سه روز بعد هم مراسم عروسی شان برگزار شد. نیاز به حضور جدی طهرانی مقدم در جبههها سبب شده بود او نتواند بیش از دو روز کنار همسرش بماند. او به سرعت عازم جبهه شد و در همان اعزام سه ماه در جبهه ماند. همان سال هم بود که پدرش را از دست داد.
در آبان ۱۳۶۲ راهاندازی فرماندهی موشک سپاه به طهرانی مقدم محول شد. شلیک توپ به سمت بصره در بهمن ۱۳۶۲ توسط ایشان انجام گرفت. هنگامی که امام خمینی با مقابله به مثل حملات موشکی عراق موافقت کردند، جمهوری اسلامی ایران در آن زمان فاقد سامانه موشکی بود و مقابله به مثل، تنها در سطح توپخانهای صورت میگرفت. در جلسهای که سردار مقدم به عنوان فرمانده توپخانه سپاه حضور داشت، قرار شد شهر بصره با توپهای ۱۳۰ میلیمتری که حداکثر برد آنها ۲۸ تا ۳۰ کیلومتر بود، مورد حمله توپخانهای قرار گیرد.
پس از صدور فرمان تاریخی امام مبنی بر تشکیل نیروهای سه گانه سپاه پاسداران، حسن طهرانی مقدم در ۱۶ شهریور ۱۳۶۴ به سِمت فرماندهی موشکی نیروی هوایی سپاه منصوب شد. سال بعد، یعنی در ۲۱ دی ماه ۱۳۶۵ یک موشک اسکاد بی به مقر فرماندهی نیروی هوایی عراق در شهر بغداد اصابت کرد. این حرکت نشان دهنده موفقیت طهرانی مقدم و همراهانش در طراحی و ساخت و شلیک موشک ایرانی و نقظه عطفی در تاریخ جنگ بود. این موفقیتها عزم او را در کسب موفقیتهای بالاتر دلگرم میکرد و او مدام در تلاش بود با انجام مهندسیهای معکوس روی موشک های گوناگون، ایران را وارد عرصههای تازهای در دستاوردهای موشکی وارد کند. او روی هر موشکی که پرتاب می شد این آیه را درج میکرد: ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی.
از دیگر افتخارات حسن طهرانی مقدم عبارت است از: تلاش برای استقلال در صنعت موشکی در سال ۱۳۶۵؛ راهاندازی یگان موشکی حزبالله در لبنان سالهای ۱۳۶۶-۶۵؛ دستیابی به "موشک نازعات" اولین موشک ایرانی در ۱۳۶۶؛ شرکت در عملیات مرصاد سال مرداد ۱۳۶۷؛ موفقیت در ساخت شهاب ۳ سال ۱۳۷۷؛ ساماندهی صعود بزرگ به قله دماوند سال ۱۳۸۱؛ جانشین نیروی هوا فضای سپاه سال ۱۳۸۴؛ رئیس سازمان جهاد خودکفایی سپاه ۲۳ آذر ۱۳۸۵.
او علاوه بر فعالیت در عرصه های فنی و مهندسی، در امور خیریه نیز بسیار فعال بود. کمک به دارالقرآن کریم، حمایت از حوزههای علمیه جیرفت و زینب کبری (س)، کمک به مؤسسات خیریه، کمک به ساخت مساجد و مدارس تکفل چهل یتیم از طریق مؤسسه عترت فاطمی، و تکریم خانوادههای شهدا از فعالیتهای خیرخواهانه حسن طهرانی مقدم بوده است.
سردار حسن طهرانی مقدم تا روز آخر عمر نیز به عنوان مسئول سازمان جهاد خودکفایی- سپاه در ایجاد یک توان علمی و دانشی پایه و زیربنایی مشغول کارهای علمی و تحقیقاتی بود. او روز ۲۱ آبان ۱۳۹۰، وارد پادگان امیرالمومنین علیه السلام شهرستان ملارد شد تا یک آزمایش موشکی تازهای انجام دهد، ابتدا در نمازخانه اقامه نماز کرد سپس به سمت سوله راه افتاد. او منتظر رسیدن قطعهی نازل و دوستانش بود. چند دقیقه بعد قطعهی نازل رسید و به داخل سوله منتقل شد. حاج حسن وارد سوله شد اما دقایقی بعد انفجاری شدید با صدای مهیب همه چیز را به هم ریخت. دو ثانیه بعد، انفجار دوم رخ داد و طهرانی مقدم به همراه چند تن از نیروهای واحد جهاد خودکفایی سپاه به خیل شهیدان پیوست. او وصیت کرده بود روی سنگ قبرش این جمله را بنویسند: اینجا مدفن کسی است که می خواست اسرائیل را نابود کند.
پیکر او را در قطعه ۲۴، ردیف ۷۵ بهشت زهرای تهران به خاک سپردند.
رهبر معظم انقلاب اسلامی به دنبال شهادت طهرانی مقدم این پیام تسلیت را صادر کردند:
بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
حادثهی خونین در یکی از مراکز پشتیبانی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که به شهادت جمعی از عناصر ممتاز آن سازمان و در پیشاپیش آنان سردار عالیقدر، دانشمند برجسته و پارسای بیادعا، سردار حسن مقدم انجامید، واقعیتی تلخ و اندوهبار بود.
آن جانبرکفان نستوه با سینهی گشاده و عزم راسخ همواره به پیشباز خطر شتافته و در دوران دفاع مقدس و پس از آن، هرگز احساس خستگی به خود راه ندادند. شهادت، بیشک برترین آرزوی آنان بود. لیکن فقدان مردان بزرگ در هر کشور و جامعهای برای آن مردم و آن کشور خسارت و تأسفبار است. ما همه در غم این عزیزان با خانوادههای گرامی آنان شریک و همدردیم. خدا را شکر که محصول تلاشهای آنان هماکنون در اختیار مردان جهاد است و تربیت شدگان آن مجموعه، از کفایت لازم برای ادامهی آن خط نورانی برخوردارند.
عزیزان من؛ امیدوار به تفضل بیانقطاع حضرت حق، و با استمداد از ارواح شهیدانتان، تلاش و همت را دو چندان کنید تا همه بیش از پیش بدانند که شهادت برای ما توفیق الهی و مایهی برکت و عروج برتر است.
تسلیت صمیمانهی خود را به بازماندگان و دوستان و همکاران این شهدا تقدیم میدارم.
سیدعلی خامنهای
۲۵/آبان/۱۳۹۰
منابع و مآخذ:
- روزنامه همشهری، جمعه ۱۱ اسفند ۱۳۹۱، در دسترس در همشهری آنلاین، بازیابی: ۲۷ آذر ماه ۱۳۹۲.
- مردی، فرزانه، یادگاران، تهران، روایت فتح، ۱۳۹۲
- سپهری، معصومه، مرد ابدی، ۳ جلد، تهران، انتشارات شهید کاظمی و خبرگزاری تسنیم، ۱۴۰۳
- با دستهای خالی، (خاطراتی از شهید حسن طهرانی مقدم)، به کوشش مهدی بختیاری، تهران، یازهرا، ۱۳۹۴
- فاتح قدس؛ حاج حسن طهرانی مقدم، به کوشش محمدحسین علیجانزادهروشن، تهران، نشر معارف، ۱۳۹۳
- غفارحدادی، فائضه، مردی با آرزوهای دور برد، تهران، لوح نگار، ۱۳۹۱
- دانشنامه اسلامی، مدخل حسن طهرانی مقدم.
نظر شما