دوشنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۲:۱۵
عناوینی از بیست‌وهفت بعثتی‌ها که پرفروش شدند

در پایان نمایشگاه کتاب تهران، برخی ناشران آمار فروش و عناوین پرفروش خودشان را رسانه‌ای کردند، از جمله انتشارات ۲۷ بعثت که عناوین کتاب‌های پُرطرفدارش را فهرست و منتشر کرد.

سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): نمایشگاه کتاب تهران که تمام شد، شماری از ناشران از آمار فروش و کتاب‌های پرفروش خودشان گفتند. انتشارات ۲۷ بعثت نیز یکی از این ناشران بود که فهرستی از کتاب‌های پُرطرفدارش را منتشر کرد. نخستین عنوانی که در این فهرست به چشم می‌خورد، کتاب «آرمان عزیز» از مجید محمدولی، درباره زندگی طلبه بسیجی، شهید آرمان علی‌وردی است. در این کتاب، خاطرات و روایت‌هایی از زندگی این شهید، که آبان ۱۴۰۱ در جریان ناآرامی‌های آن مقطع به شهادت رسید مرور می‌شود. چنان که در کتاب آمده است شهید علی‌وردی را در شهرک اکباتانِ تهران، ربودند و پس از شکنجه و ضرب و شتم با ضربات چاقو و سنگ در کنار خیابان رها شد. دو روز در بیمارستان بستری بود و بعد از شدت جراحت‌ها و خونریزی درگذشت.

سن و سالی نداشت و متولد ۱۳۸۰ بود. اما در دل، آرزوی شهادت داشت. به روایت کتاب، اواخر پاییز ۱۴۰۰ بود که یکی از طلاب حوزه که در گروه ایتای دورهمی طلاب عضو بود، خبری مبنی بر پیدا شدن پیکر مطهر یکی از شهدای عملیات والفجر ۱ را ارسال کرد. زیر تصویر پیکر شهید نوشته شده بود: «طلبه بسیجی شهید عبدالله پولادوند». به محض انتشار این خبر در گروه، اولین نفر، آرمان این عکس را بازنشر داد و نوشت: «خوش به سعادتش، خدا بهترین‌ها را نصیبش کرده است. هم طلبه است، هم بسیجی و هم شهید، چه چیزی بهتر از این؟ خداوند چنین عاقبتی را نصیب من و هر کس که عاشق شهادت است نماید.» تقریباً همه اعضای گروه زیر متن آرمان نوشتند: «آمین!»

کتاب بعدی فهرست، «خداحافظ سالار» نوشته حمید حسام است. کتابی با موضوع خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر سردار سرلشکر شهید حاج حسین همدانی از مدافعان حرم، که از سال‌های کودکی این بانو شروع می‌شود و تا روزهای بعد از شهادت همسرش ادامه می‌یابد. در آغاز از بحران سوریه می‌خوانیم و بعد به عقب‌تر برمی‌گردیم و زندگی پرفرازونشیب خانم نوروزی را، از زبان خود ایشان مرور می‌کنیم. «من در اتاق بغلی فالگوش ایستاده بودم و می‌شنیدم که مادرم می‌گفت: مادر من حسینه، حسین همه جوره تیکه تن ماست. و پدرم جواب می‌داد: حسین پسر خوبیه، خواهرزاده‌امه و بزرگش کردم و هیچ مشکلی نداره اما دست و بالش خالیه. و مادرم صدایش را بلندتر می‌کرد: دو رکعت نماز حسین به یه دنیا پول می‌ارزه. من راضی به وصلت با غریبه‌ها نیستم. اصلاً جواب خواهرت رو چطور می‌خوای بدی؟ می‌خوای بگی به خاطر پول، پروانه رو دادم به غریبه‌ها؟ پدر سکوت می‌کرد و من از این سکوت خوشحال می‌شدم.»

کتاب دیگری از حمید حسام با عنوان «آب هرگز نمی‌میرد»، خاطرات جانباز میرزامحمد سلگی نیز در این فهرست دیده می‌شود. همچنین باید از کتاب «لباس شخصی‌ها» از جواد کلاته عربی نام برد که خاطرات شفاهی قاسم صادقی از خیابان ایران تا گروه فداییان اسلام است. در این کتاب، خاطرات حاج قاسم صادقی از زمان کودکی تا دوران حضورش در گروه فداییان اسلام و پیش از ورود به لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) مرور می‌شود و چنان‌که نوشته‌اند نویسنده مطابق سنوات گذشته، در تدوین متن روایت خودش را به کلام راوی متعهد می‌داند، از خیال‌پردازی و تصویرسازی‌های غیرواقعی پرهیز می‌نماید و به مرزهای داستانی وارد نمی‌شود. از کلاته عربی کتاب دیگری هم با عنوان «ماجرای عجیب یک جشن تولد» در فهرست پرفروش‌های نشر ۲۷ بعثت به چشم می‌خورد. این کتاب روایت زندگی شهید مدافع حرم، مهدی ثامنی راد است.

از شهید همت تا اخراجی‌های گردان سلمان

سپس به کتاب «ماه تمام» می‌رسیم. این کتاب نسبتاً قطور، به زندگی شهید همت می‌پردازد و براساس مدارک و مستندات، حیات مجاهدانه این معلم بسیجی شهید را روایت می‌کند. این کتاب به قلم گلعلی بابایی - که نامی آشنا برای مخاطبان ادبیات مقاومت محسوب می‌شود - تألیف شده است و او می‌گوید نوشتن این کتاب ادای دینی به شهید همت به‌عنوان فرمانده لشکری است که خود (بابایی) به عنوان سرباز در آن حضور پیدا کرد. به نظرش، وجه تمایز شهید همت از دیگر شخصیت‌های جنگ، چه شهدا و چه افرادی که هنوز هم در قید حیات هستند، وجه آموزگاری و معلمی اوست.

کتاب دیگری که در نمایشگاه کتاب امسال خوب فروخت و توجه جمع بزرگی از بازدیدکنندگان از غرفه انتشارات ۲۷ بعثت را جلب کرد، کتاب «آن مرد قهرمان» نوشته فاطمه بگزاده با موضوع زندگی‌نامه شهید سیدمحمدرضا دستواره است. این کتاب برای مخاطبان کودک و نوجوان نوشته شده است و چنان که فضای ذهنی مخاطبانش ایجاب می‌کند، زبانی ساده و لحنی صمیمی دارد. «محمدرضا پسری مهربان و با ادب بود. او در کنار درس خواندن در یک کارگاه خیاطی هم کار می‌کرد تا به خانواده‌اش کمک کند. پدرش سید تقی کارگر کارخانه نمک بود و حقوق زیادی نداشت. به همین دلیل آن‌ها نمی‌توانستند غذای خوب و زیادی بخورند. خیلی از روزها و شب‌ها غذای‌شان بی‌مزه بود. پدر کلاهش را روی قابلمه می‌تکاند تا نمک روی کلاه داخل قابلمه بریزد و غذا کمی بامزه شود.» نیز کتاب «آقای تانک و رفیقش» از فریبا حداد، کتاب دیگری از این نشر است که برای مخاطبان کودک و نوجوان نوشته شده و مورد توجه علاقه‌مندان به چنین کتاب‌هایی قرار گرفته است.

سرانجام به کتاب «اخراجی‌ها» می‌رسیم که در انتهای فهرست جا خوش کرده است. «سال ۱۳۶۵، در حالی که فقط ۱۵ سال سن داشتم، عشق و شور و شوق جبهه رفتن در من نوجوان هر روز شعله‌ورتر می‌شد. حاضر بودم درس و مشق و مدرسه را رها کنم و مثل همه رزمندگان، لباس خاکی‌رنگ جنگ را به تن کنم و عازم جبهه شوم. در آن زمان، مطابق قانون، باید ۱۶ سال سن و رضایت پدرم را پشت برگه اعزام داشتم اما من هیچکدام را نداشتم. با هر دوز و کلکی بود و با دستکاری شناسنامه خواهرم که یک سال از من بزرگتر بود، مدارکم را شسته و رفته کردم و به پایگاه ابوذر رفتم.» این کتاب کاری از محمدرضا همتی است او که بازمانده دسته اخراجی‌های گردان سلمان شناخته می‌شود، خاطراتش از زمان جنگ ایران و عراق را برای خواننده بازگو می‌کند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها