سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): فریبا اسدی نویسنده هشت عنوان کتاب و مدیر انجمن ادبی هزار شهرزاد، داور جشنواره سراسری داستاننویسی است و چندین عنوان برتر داستاننویسی در کارنامه ادبی او به چشم میخورد. به بهانه چاپ سوم کتاب «باور کن ندیدمت» اثر این نویسنده لرستانی گفتوگویی با وی داشتیم که از نظر مخاطبان میگذرد.
-از چه زمانی شروع به داستان نویسی کردید؟
قصهاش مفصل است، از نوجوانی شعر می گفتم. شاید باورتان نشود هنوز هم وقتی از کوچه پس کوچههای زادگاهم عبور میکنم، بیاختیار نگاهم دنبال دستنوشتههایم میگردد، مثلاً همین چند روز پیش وقتی دانههای نارس انگور را روی زبانم می گذاشتم، انگار طعم شعرهایی را میدادند که در یک ظهر داغ تابستان توی اسبابکشی گم شدند، تمام اشکها و لبخندهایم به یکباره مرا ترک کردند، خیلی سخت بود.
از آن روز شوق نوشتن برایم تمام شد و تا چندین سال با قلم قهر کردم، آنقدر که حتی نمیتوانستم شعری هر چند کوتاه بر صفحه خیال پدیدار سازم.اغلب ساعتها کاغذ را خط خطی می کردم و دریغ از یک کلمه! اما مگر این درد قلم آدم را آرام میگذارد؟ هیچ کاری هم که با او نداشته باشی او با تو کار دارد، شریک شب و روز و خواب و بیداری و شادی و اندوهت میشود، به هنرجویان همیشه می گویم کاش به این درد مبتلا نشوید و گرنه تا آخر عمر زندگی عادی نخواهید داشت و با آدمهایی همدم خواهید شد که وجود خارجی و واقعی ندارند و هیچ کاری ازشان ساخته نیست.
-در نهایت چه تصمیمی گرفتید؟
واقعاً نمیدانستم با این حجم زیاد ایدهها در ذهنم چه کنم، هر روز فکر تازهای به سراغم میآمد اما نمی شد، صدها اندیشه و احساس در انتظار تبدیل به جملات در مغزم، روی هم تلنبار شده بودند، از گمشدهام خبری و باید کاری می کردم، اما محال بود که دوباره سراغ شعر بروم هراس آنرا داشتم که دوباره بروند، به ناچار این بار از روزنی دیگر واژههای افسونگر را در قالب داستان کوتاه به بازی گرفتم و آنقدر مجذوب این گرهافکنی و کشمکش و تعلیق و گرهگشایی شدم که درد شعرها کم کم از یادم رفت. حدود صد داستان کوتاه و دو رمان بلند، چندین فیلمنامه، نمایشنامه رادیویی و دهها مقاله و یادداشت حاصل تلاش این سالها شد.
-در چه حوزهای می نویسید؟
حوزه اجتماعی با محوریت زنان
-زنان قصههای شما چه معیارهایی دارند؟
این زنان اهل مطالعه و اندیشهاند، به دور از چشم و همچشمیها، خرافات و تعصبات غلط، تکیهگاه محکم و مرکز مهربانی خانوادهاند، در حالیکه شکرگزار پروردگارند تسلیم تصمیم دیگران نمیشوند و همه چیز آنها در زیبایی خلاصه نمیشود.
-به هنرجوهایتان اشاره کردید، در حال حاضر چه فعالیت هایی دارید؟
با کانون پرورش فکری و آموزش و پرورش در حوزه داستان نویسی اعم از برگزاری کارگاه آموزشی و نقد و داوری، همکاری دارم و در انجمن ادبی هزار شهرزاد نیز مشغول هستم و مدیریت آنرا به عهده دارم.
-کمی بیشتر درباره این انجمن توضیح دهید؟
انجمن ادبی همانطور که از نامش پیداست، محفلی برای گرد هم جمع شدن نویسندگان و شاعران و همچنین علاقهمندان ادبیات است. در این انجمن هر هفته جمعی از نوقلمان و پیشکسوتان حضور پیدا می کنند که علاوه بر داستانخوانی، نقد و تحلیل داستانهای نوشته شده توسط تمام اعضا صورت میگیرد.
در اینجا ما بنا را گذاشتهایم بر نقد سازنده و نه کوبنده. اغلب مروری بر فنون داستاننویسی و تمرینهای کارگاهی هم داریم که هر جلسه یک موضوع کار میشود و اتفاقاً از این روش استقبال خوبی هم شده است؛ زیرا باعث ایجاد انگیزه، افزایش علاقه و رقابت، همچنین تمرکز و خلاقیت نویسندگان تازه کار میشود. به اشتراک گذاشتن تجربیات یکی دیگر از مواردی است که موجب میشود نویسنده با نقاط ضعف و قوت کار خود بیشتر آشنا شوند.
-آیا زمان و مکان خاصی برای نوشتن دارید یا هر جا و هر وقت شد قلم میزنید؟
چندین سال است که یکی از اتاقهای منزلم را به کتابخانه شخصیام تبدیل کردهام در آنجا تقریباً ۲ هزار جلد کتاب دارم. هر روز صبح زود سراغ رایانه میروم و شروع می کنم به نوشتن، چیزی حدود دو ساعت و نیم کار می کنم، بعد از آن پیاده روی توی پارک محله خستگیام را میبرد و هوای خنک صبح سرحالم می کند، سپس به کارهای معمول روزانه میپردازم، تا ساعت پنج عصر که به کتابخانه باز می گردم.گاهی بیماری یا سفر و تحقیق درباره مکان و شخصیتی که قرار است درموردش بنویسم باعث میشود، حتی چند هفته به کتابخانهام پا نگذارم اما سعی می کنم هر چه زودتر به روال عادی برگردم.
-آثارتان را معرفی کنید و با کدام نشر کار میکنید؟
تا امروز همه کارهایم را نشر هاویر خرمآباد چاپ کرده است و اما آثارم؛ داستان پاتوق بچه معروفها، مجموعه داستان کاجهای سوزنی، مجموعه داستان شال گردنی برای غریبه، مجموغه داستان خیابان رسالت، مجموعه یادداشتهای چشمکی از سر اجبار، رمان باور کن ندیدمت که به چاپ سوم رسیده است و رمان جدیدم با عنوان، «بازماندگان عشق» که همین روزها آماده چاپ میشود.
-به این فکر کردهاید که آثارتان را در قالب فیلم نیز ارائه دهید؟
بله تعدادی از داستانهایم تبدیل به فیلم کوتاه شدهاند. در یک فیلم کوتاه هم خودم نقش مادر را بازی کردم، حجتاله نجفپور و بیژن رافعی از بازیگران این فیلمها هستند، که همگی به کارگردانی فاطمه اسدی تولید شدهاند و هنوز اکران نشدهاند.
-برای نویسنده شدن چه باید کرد؟
قطعاً هیچ آدمی نویسنده متولد نمیشود، استعداد و علاقه فقط یک طرف قضیه است و طرف دیگر آن کسب مهارت لازم در این زمینه است و بعد از آن تمرین و تکرار و پشتکار همیشگی را میطلبد و برای نویسنده شدن باید زیاد خواند و زیاد هم نوشت.
-به نظر شما چه موضوعی برای نوشتن مناسب است؟
به نوجوانها می گویم موضوعی را انتخاب کنید که نوشتن آن شما را سر شوق میآورد، با همه سختیها احساس خستگی و دلزدگی نمی کنید و در میانه راه دست از کار نمی کشید و در پایان لذت زحمتتان را میبرید.
-از نظر شما کدام داستانها موفقترمیشوند؟
داستانهایی که همسو با خواستههای مردم باشد و بتوانند در غم و شادی با آن همذاتپنداری کنند حاوی پیامی باشد و نه فقط سرگرمکننده باشند.
-آیا زن بودن و قلم زدن با هم سازگاری دارند؟
البته که منافاتی ندارند، فقط باید بیشتر حواست را جمع کنی تا وقتی غرق کار می شوی غذایت نسوزد، حواست به خانه و بچهها باشد و خلاصه منظم باشی که این کار فقط عشق میخواهد و بس.
-سختترین قسمت کار نویسنده کجاست؟
آنحا که باید کارش ثمر بدهد و با توجه به شرایط کنونی که فضای مجازی خوراک فرهنگی نوجوان و جوان را تولید می کند و مطالعه کتاب در حوصله آنها نمیگنجد، کار نویسندگی خوب پیش نخواهد رفت.
نظرات