سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): عملیات والفجر ۲، عملیات مهمی بود. نه فقط به این دلیل که برتری ما در منطقه عملیاتی حاج عمران را به دشمن تحمیل کرد و به تقویت جبهه تازهای که با کمک کردهای مخالف صدام در شمال عراق شکل داده بودیم انجامید، بلکه به این دلیل که سایه ما را روی مناطق نفتخیر کرکوک انداخت و بهت و وحشتی عظیم در بغداد، تا درون کاخ ریاستجمهوری عراق ایجاد کرد. این عملیات از اواخر تیر ۱۳۶۲ (نخستین ساعت از روز بیستونهم آن ماه) با پیشروی به سوی جاده پیرانشهر به رواندوز – که ضدانقلاب از آن برای تحرکاتش استفاده میکرد – شروع شد و تا اواسط مرداد ادامه داشت و درنهایت با پیروزی نیروهای ما و تحقق بخش عمده اهداف آن به پایان رسید.
زمانی که از عملیات والفجر ۲ صحبت میکنیم، نباید این نکته را ناگفته بگذاریم که تسلط نیروهای ما بر آن منطقه از شمال عراق، شرایط مناسبی را برای اجرای عملیاتهای نامنظم در خاک دشمن فراهم میکرد و همزمان جلوی دستدرازی بعثیها به خاک ما را میگرفت. همچنین گفتنی است که در اجرای این عملیات، برخی شیوههای مرسوم گذشته را – که اینجا به کار نمیآمد – کنار گذاشتیم و براساس شرایط جغرافیایی و استعداد قوای خودمان، از روشهای دیگری برای پیشروی در خطوط دفاعی دشمن و عبور از دیوار آتش همیشه سنگین آنان بهره بردیم.
روشی که برای محاصره نیروهای بعثی و بعد پاکسازی منطقه به کار بستیم، روش کارآمدی بود. اما دشمن در چند منطقه مرتفع، بهویژه چهار بلندی آزادی (کنیگ)، ۲۵۱۹، برد زرد و دربند سرسختانه مقاومت کرد و موقتاً سد راه پیشروی نیروهای ما شد. البته برتری در همه مراحل نبرد و در روزهای بعدی درگیریها از آن ما بود و ضدحملاتی که بعثیها انجام میدادند تأثیری در روند کلی نبرد نداشت. دشمن حتی از سلاح شیمایی که گویا حاوی گاز خردل بود برای عقبراندن رزمندگان ما استفاده کرد و عملاً هرچه داشت به میدان آورد. اما شکست خورد. از مرور کتابهایی که به نبرد والفجر ۲ پرداختهاند و چیزهایی درباره این عملیات نوشتهاند این ذهنیت برایمان شکل میگیرد که دو عامل بیشتر از سایر عوامل، در رقم خوردن نتیجه نهایی عملیات تاثیر داشت. یکی مقاومت و سرسختی نیروهای ما، و دیگری پشتیبانی هوانیروز که باعث شد برتری ما به دشمن تحمیل شود. این میان این کتابهای میشود به کتاب «تنبیه متجاوز» کاری از حسین اردستانی و جلد دوم «سیری در جنگ ایران و عراق» نوشته محمد درودیان اشاره کرد.
بزمی پیش از دیدار محبوب
اما صحبت از عملیات والفجر ۲ که میشود، یاد آن عکس مشهور میافتیم. عکسی که اباصلت بیات آن را گرفت و برای تاریخ ثبت کرد. در مصاحبهای گفت: قرار بود ساعت یک بامداد ۲۹ تیر سال ۶۲ عملیات والفجر ۲ در منطقه حاج عمران اجرا شود؛ بعضی از نیروها ۲۴ ساعت قبل از آغاز تک، برای دور زدن دشمن از محور عزیمت خود حرکت کرده و پس از دو ساعت راهپیمایی به مناطق تعیین شده رسیدند و برای شروع عملیات اعلام آمادگی کردند.
رمز عملیات نیز تعیین شده بود و پیرمردها، جوانها و نوجوانهای زیادی در این عملیات آماده سر دادن ندای «یا الله» بودند. یکی از این پیرمردها حاجی بخشی بود که دو جگر گوشهاش را هم تقدیم اسلام کرده بود. شبهای عملیات حنا را در ظرفی میریختند و بعد از اینکه با آب مخلوط میکردند و کف دست بچهها میگذاشتند. این جشن حنابندان، با جشن حنابندانهایی که امروز به بهانههایی برگزار میشود، خیلی متفاوت است. این دامادها هم دامادهایی که ما همیشه دیدمشان، فرق میکردند. آنجا رزمندهها پیش از رفتن به جبهه غسل شهادت میکردند، لباسهایشان بوی عطر شهادت میداد، خاک پاک جبهه بر روی صورتها و محاسنشان نشسته بود.
در آنجا تازه دامادها، دستهایشان را به یاد سرخی خون یاران سیدالشهدا (ع) با حنا سرخ میکردند. برای آنها عملیات بزمی بود که به دیدار محبوب ختم میشد و شهادت همان سرور جاودانگی است. به همین دلیل هم شبهای عملیات، شب حنابندان رزمندگان بود. همانطور که یاران امام حسین (ع) در شب عاشورا با سرخی دستانشان آماده شهادت بودند و صدای خنده و شادیشان آسمان کربلا را پر کرده بود. هر یک از آنها بعد از حنا بستن، به دست دوستان دیگر نگاه میکرد، که گویی میخواست بداند کدام یک گوی سبقت را از دیگری خواهد ربود. عملیات که آغاز میشد، حنای دست خیلی از تازه دامادهای جبهه یا همان سربازهای خمینی (ره) دیگر رنگی نداشت، چرا که دستهایشان به رنگ سرخ خونشان خضاب شده بود.
نظر شما